داستان کوتاه – اعلان

ارسال شده در ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، توسط زانا کوردستانی

– ندارم بخدا! نیست! والله ندارم! بلله ندارم!

– ندارم و نیست که نشد جواب! باید یه کاریش بکنی؛ گفته باشم!

– وقتی پول نباشه خوب نیست دیگه! نمیشه، چه گلی به سرم بگیرم تو میگی؟! برم دزدی!؟ برم راهزنی؟!

– آره! برو! هر کاری که می‌تونی بکن، اصلن برو آدم بکش ولی باید هر طور شده جور کنی!

مرد سر جایش میخکوب شد. انگار که یک پارچ آب یخ بر رویش ریخته باشند. ساکت و سردرگم مانده بود. مات و مبهوت به زنش و در‌ بسته‌ی اتاق دخترش نگاهی انداخت. لحظاتی بعد، کت رنگ و رو رفته‌اش را از روی رخت‌آویز، به چنگ کشید و بیرون زد.

دخترک از پشت پنجره، رفتن پدرش را تماشا می‌کرد. دستی به روی سینه‌اش گذاشت و محکم فشار داد. انگار که چیزی راه گلویش را گرفته باشد، برای نفس کشیدنی به تقلا افتاد. قلبش به کندی می‌زد و هر آن امکان ایست داشت. پرده را انداخت و گوشه‌ای کز کرد. موهای شلخته و خرمایی‌اش، تمام صورتش را پنهان کرده بود. در اتاق دیگر، مادرش، سیگاری روشن کرد و تف به بخت و اقبال نحس‌اش انداخت.

***

میانه‌ی راه، مرد چشمش، به اعلانی چسبیده به دیوار، افتاد. این پا و آن پایی کرد و اطرافش را نگاهی انداخت. کسی نبود. کاغذ را از دیوار کند و داخل جیب کت‌اش چپاند.

***

چند روز بعد مرد برگشت. در را باز کرد و وارد حیاط شد. در حالی که یک دستش را به دیوار گرفته بود تا تعادل‌اش را از دست ندهد؛ با خوشحالی فریاد زد: رویا! پول آوردم! پول! دیگه می‌تونیم قلب سحر رو عمل کنیم.

زن و دخترش با خوشحالی به استقبالش رفتند. سحر دست دور کمر پدر انداخت. جای بخیه‌های مرد به درد آمد.

چند شعر کوتاه از لیلا طیبی

ارسال شده در ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، توسط لیلا طیبی

من،،،

آفتابگردانم!

وقتی خورشید من نباشد

دل به هیچ چراغ هرزه‌ای نمی‌بندم!

پا به ماه‌ست ذهنم،

خیالت را!

چه وقت کودک آمدنت؛

  -پا به خانه‌ام بگذارد؟!

آه،،،

ای سببِ دلتنگی‌های من

کاش، از قاب عکس

بیرون می‌زدی!

بی‌کَس و کارم اما؛

به مهمانی گنجشک‌ها،

دعوتم!

سنجاقکِ بازیگوش،

تصویرِ ماه را

مخدوش کرد…

برکه،،، از خشم لرزید!

ماه را؛ من بر می‌دارم،

و تو،

سبدی ستاره بچین

در وعدگاه به کارمان می‌آید!

شعر هفته – رها فلاحی

ارسال شده در ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲، توسط رها فلاحی

ماه که خوابید،

سوسوی ستاره‌ها،

تنها دلخوشی آسمان شد.

***

شب، ستاره‌ها می‌درخشند،

اما چشم‌های تو

دیدنی‌ست!.

***

مداد رنگی‌هایم را،

رنگ به رنگ می‌کشم بر کاغذ…

مداد سیاه می‌خندد!

آه،،، دنیا به اندازه کافی سیاه‌ست،

از تو بیزارم”…

مجموعه “چی چی کا”های هرمزگان متولد شد

ارسال شده در ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

مجموعه ۷ جلدی “چی چی کا” افسانه ها و قصه های سرزمین پر هنر هرمزگان چاپ و منتشر شد.

به گزارش آوای دریا ، این اثر ارزشمند و نوستالژی به قلم قابل احترام “یوسف ملایی” از پژوهشگران برجسته فرهنگ عامه و “صغری میرشکاری” از هنرمندان این جغرافیای زرخیز به روایت بانوی مغستان- سکینه فیروززاده- برای نخستین بار چاپ و منتشر شد.

گنجینه ای بس گرانبها، به نام های: “محمدک دارچین”،”انار پرون”، “اسپ عاشک”، “استک پلکو”، “جهان تیغ”،”ملک محمد” و “هاشلو و شلمی” در مجموع بالغ بر ۱۳۰۰ صفحه در قطع رقعی با طراحی داخلی دلپذیر، طراحی جلد جالب برگرفته از المان های جنوب، با رنگ بندی الهام گرفته از روان شناسی افسانه ها به همت نشر پرافتخار “سمت روشن کلمه” در اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۲ چاپ و بازار کتاب استان را پرحرارت کرد. هر مجموعه به صورت مجزا در دو بخش به زبان شیرین پارسی و به گویش دریا با اعراب گذاری و همچنین فرهنگ واژگان خلق شده است. پدیدآورندگان قدرشناس هر کتاب را به قشر خاصی از جامعه اهدا کرده اند که در نوع خود قابل تحسین است. مثلا در پیشکش کتاب خاطره انگیز “ملک محمد” اینگونه آمده است: پیشکش به ساکنان متمدن ترین سرزمین دنیا، پهنه مقدسی به نام”ایران زمین” از خلیج فارس تا خزر و سایر ملل گستره گیتی! یا پژوهشگر پرتوان و نیک اندیش کتاب جذاب “جهان تیغ” در آغاز بدین سان آنرا تقدیم کرده است:  به پاس مهربانی و وجود سبز فرزندان فرهیخته زادگاهم- هرمزگان زرین و ایرانیان اندیشمند، این اثر به محضر درخشان فرهنگیان، هنرمندان، اهالی رسانه و مفاخر کشور عزیزم پیشکش می شود.

هر مجموعه نیز مقدمه متفاوت و دلپسندی دارد. به عنوان مثال در شروع “هاشلو و شلمی” چنین جذاب و شگفتانه از قصه سخن رفته است: قصه ها، غصه ها را می کاهند. قارقار کلاغ ها هم قصه اند. کوکوکوی فاخته ها، قصه دیگریست. ما متولد می شویم که داستان زندگی مان، تکراری نباشد. قصه ها این فرصت را ایجاد می کنند تا متفاوت تر باشیم. هر چیزی که به ما لذت بدهد، قصه ای دارد. طبق دریافت پژوهشگران، اغلب انسان های فرهیخته، به آثار داستانی علاقه ی زیادی نشان می دهند.  قصه ها ما را به یک دنیای رویایی بزرگ تری می برند. جایی که هیجان بیشتری هست. در قصه ها از زبان سیمرغ و دیو، از زبان روباه و درخت سخن می شنویم و این اوج جذابیت است. قصه ها ما را به ماجرا جویی می برند، به ما می آموزند که در زندگی دیگران سرک نکشیم. دیگران را تحقیر نکنیم. مغرور نباشیم و حسادت نورزیم. قصه ها به ما قدرت شبیه سازی، خیال پردازی، خردورزی و توسعه انسانی می دهند. قصه گویی مساعدت می کند تا تفاهم بین نسلی ایجاد شود و از شکاف بین فرزندان و والدین که یک معضل بسیار بزرگ جوامع فعلی است جلوگیری بعمل آید. مهارت زندگی در اکنون و آینده، محصول توجه به قصه ها است. انتقال حجم فراوانی از مطالب اخلاقی تنها توسط قصه ها امکان پذیر است و زبان عادی و علمی این توانایی را ندارد. بار آموزش پیشتر بر دوش قصه ها بود و کارشناسان معتقدند: قصه اولین سند تفکر جمعی بشر و بهترین ابزار آموزش تفکر است. همچنین وجود استعاره‌ها و نمادها در قصه‌ها، قدرت تفکر کودک را افزایش می‌دهد. بنابراین باید جایگاه قصه ها همچنان در بین جوامع حفظ شود و از آن ها به عنوان یک میراث معنوی جانانه حفاظت شود.

پشت جلد هر اثر هم برشی از داستان آمده است که مخاطب را مشتاق تر می کند تا قصه را با دل و جان دنبال کند. در پشت عاشقانه های کتاب “انار پرون” این برش هیجان انگیز آمده است: در عصرگاهی زیبا که نسیم خنکی هم می وزید مادر سه پایه ای زده بود و موهایش را شانه می زد. پسر با اسب نیز از همان جاده می گذرد. مادرش را می بیند. دلباخته زیبایی او می شود. نه یک دل، بلکه هزار دل، عاشق مادرش می شود. زیبایی سحر انگیز مادرش موجب می شود تمام سفر را به او فکر کند و در بازگشت می آید و جلو خانه پدر می افتد. رئیس کاروان که او را بزرگ کرده بود گفت: وای، خدای من! چه اتفاقی برای پسرم افتاده است؟ از او پرسیدند: چه شده، چه چیزی دیده ای؟ آنها به خیال اینکه پسر، جن زده ده است. پسر بالاخره موضوع را می گوید که دختری را در فلان جا، کنار جاده دیده و عاشقش شده است. یا حالا او را برایم خواستگاری کنید یا اینکه خودم را می کشم.

پشت جلد محمدک دارچین نیز آمده است: هسته یه محمدکی، یه محمدک، داری اچی. یه روز رو بی دارچیدن، دیدی یه مرگ زیر یه درخت گپی،نشته.رو دار بچینت. چهمی کو، بعد دیدی یه تخم گپی، هما تخمی واگه، بردی بی پی پادشاه. وزیری دیی بی یه، اگی: اواتم ببرم سوغات بی پادشاه. بردی تحویل پادشاهیکه. کندی، چاهی، برنجی، مشتی چیزی شودا بی یه و هوند. روز دگه؛ اگی: الا ارم بلکه انروزم دگه پیدامکه. روز بعد که هوند دیدی مرگ نشتن که تخم بکنتا؛محمدک اگی: هم مرگ اگرم ابرم ادمی، کیف اکنتا پادشاه. رو، پای همی سیمرگی داشت. تا پاشه داشتی، پری زه، بلندیکه بی محمدک، بردی توی یه شهر دگه، تووی کوچه موچه ای کردیدی. محمدک نگاهیکه اگی: …

از یوسف ملایی تا کنون ۶ سال متوالی ” گاه شمار اختصاصی هرمزگان”- اولین اثر ارزشمند ثبت شده مکتوب هرمزگان در آثار معنوی ایران، کتاب” ملی پوشان و ترین های تاریخ ورزش هرمزگان”- نخستین کتاب ورزشی هرمزگان، مرواریدی به نام منصور- گرامی داشت زنده یاد استاد منصور نعیمی؛ درخت- دوست دیرینه، نخل های بی سر، یادداشت های پراکنده، کتاب کودک سبز بانمک و مجموعه قصه ها و افسانه های بومی “محمدک دارچین”، “ملک محمد”، “هاشلو و شلمی”، “انار پرون”، “جهان تیغ”، “استک پلکو”و “اسپ عاشک” چاپ شده و کتاب کودک ” بهترین مادر جهان” و سفرنامه ” کشمیر، ایران کوچک” آماده چاپ است. وی همچنین آثار و اهداف بسیار ارزشمندی جهت درخشش در آسمان فرهنگ و ادب این اتمسفر عاشقانه دارد.

گذری بر زندگی و اشعار بانو روژ حلبچه‌ای شاعر کُرد عراقی

ارسال شده در ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، توسط زانا کوردستانی

بانو “روژ محمد لایق حسن” مشهور به “ڕۆژ هەلەبجەای” در سال ۱۹۷۲ میلادی در شهر حلبچه به دنيا آمد و اکنون ساکن سلیمانیه، و معلم زبان کردی است.

وی که از نسل چهارم شاعران نوگرای کوردستان است، بیش از بيست سال، در زمينه‌ی ادبيات کردی فعاليت دارد، و در دو دوره، برنده‌ی جايزه‌ی جشنواره‌ی گلاويژ  شده است.

▪کتاب‌شناسی:

– شبح رد پای يک اندوه – ۱۹۹۸

– نه صدای دروازه‌ای، نه خویشاوندی کسی – ۲۰۰۰

– تا خواب روشن است بخواب – ۲۰۰۳

– او مناجاتی است در چشم‌ها – ۲۰۰۶

– پاييزی که پالتويی زمستانی به تن دارد – ۲۰۰۸

– موطنم، سرزمینی بیمار است – ۲۰۱۷

***

چون زنی یاغی بشود،

قطره به قطره، اشک‌هایش را

میان زنبیل‌اش می‌گذارد و

تنهایی را می‌فروشد

برای معشوقه‌ای!!

شعر هفته – معصومه شفیعی

ارسال شده در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، توسط معصومه شفیعی

آتش‌ فشان  از  آتشِ  فندک  نمی‌ترسد

مرد نبرد از توپ و  نارنجک  نمی‌ترسد

هرکس برای زندگی تا پای جان جنگید

از جنگ با یک مشکل کوچک نمی‌ترسد

جسمی که زیر چرخ‌های  زندگی مانده

از  له‌ شدن  زیر  تَن  غلتک   نمی‌ترسد

گوشی که پر شد با هیاهوی مترسک‌ها

از  خنده‌های  مضحک  دلقک  نمی‌ترسد

سیلی‌خور دنیا شدم اما  هراسی نیست

روی کبود ازدرد مشت و چَک نمی‌ترسد

در این سرای رنج و وحشت،ذره‌ای دیگر

چشمان بی‌خواب من ازبختک نمی‌ترسد

آن کس که روی تیغ دنیا  باله  می‌رقصد

از  تیزی شمشیر  غم ، بی‌شک  نمی‌ترسد

چرا «ملت عشق» در ایران پرفروش شد؟

محققان در یک مطالعه بررسی کردند:

ارسال شده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۲، توسط ایسنا

در یک مطالعه جدید که در حوزه ادبیات و فرهنگ عمومی انجام شده است، محققان کشور به بررسی دلایل اقبال عامه مردم و به‌ویژه زنان به رمان موسوم به «ملت عشق» پرداخته‌اند.

پرداختن به امر عامه‌پسند و مطالعه فرهنگ عامه شاید تا همین اواخر و پیش از جدی گرفته شدن آن توسط نظریه‌پردازان مطالعات فرهنگی، مذموم و کم ارزش تلقی می‌شد. اما به مرور و با درنظرگرفتن این موضوع که فرهنگ عامه می‌تواند فضایی برای طرح پاره گفتمان‌ها و عرصه‌ای برای بروز تعارض‌های عمیق فرهنگی باشد، جایگاهش را در میان پژوهش‌های جدی آکادمیک باز کرده است. از این رو، عامه‌پسندی در مطالعات فرهنگی از جمله مفاهیم کلیدی به شمار می‌رود و رمان‌های عامه‌پسند نیز به عنوان یکی از شکل‌های متون عمومی، جایگاه مهمی در مطالعات فرهنگ عامه دارند.

بر اساس نظرات محققان، عامه‌پسندشدن یک پدیده یا اثر به عوامل مختلفی بستگی دارد؛ به‌ویژه در زمانه‌ای که بخش مهمی از زندگی روزمره ما نه در ساحت‌های واقعی بلکه در فضای مجازی یا به قول برخی، در فوق واقعیت سپری می‌شود. رسانه‌های نوین دیجیتالی می‌توانند نقش بسزایی در این خصوص ایفا کنند. شبکه‌های اجتماعی مانند اینستاگرام، فیس‌بوک و نظایر آن‌ها، این قدرت را دارند که تصورات عمومی را به سرعت انتشار دهند و بازتکثیر کنند. اما فراموش نکنیم که توده‌گیر شدن هر الگویی از رفتار یا اقبال عمومی به رواج فرهنگ عامه، منوط به وجود زمینه‌ای عینی در حیات اجتماعی ماست؛ یعنی امر عامه‌پسند گسترش نمی‌یابد و همه گیر نمی‌شود، مگر این‌که شرایط و اوضاع اجتماعی هم مساعد و تسهیل‌کننده آن باشند.

در همین زمینه، یک پژوهش توسط محققانی از دانشگاه علامه طباطبایی انجام شده است که در آن با روش تحلیل مضمون به بررسی دلایل استقبال گسترده از رمان «ملت عشق» در ایران پرداخته شده است.

رمان «ملت عشق» که اثری از یک نویسنده ترک‌تبار است، پس از انتشار به زبان فارسی با استقبال گسترده‌ای از سوی عموم مردم مواجه شد.

بر اساس یافته‌های این پژوهش که در دو فصلنامه «جامعه‌شناسی هنر و ادبیات» متعلق به دانشگاه تهران منتشر شده‌اند، می‌توان گفت شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران در توجه و استقبال از این اثر تأثیرگذار بوده و در این میان، نقش شبکه اجتماعی اینستاگرام در معرفی و استقبال هرچه بیشتر از آن بسیار پررنگ بوده است.

به گفته بهارک محمودی، محقق روزنامه‌نگاری دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و همکارانش، «اگرچه به نظر می‌رسد نوعی فراخوانیِ مخاطب توسط ویژگی‌های عامه‌پسند و تبلیغات کنجکاوی‌برانگیز صورت گرفته باشد، اما از سوی دیگر، توجه به عناصر داستان نظیر فرم، محتوا و مؤلف نیز بیانگر گزینش‌گری مخاطبان و عاملیت آن‌ها در انتخاب این اثر بوده است».

به عقیده این محققان، به‌طور کلی، علاوه‌بر عامل موج تبلیغاتی و جذابیت داستان، علل گرایش به مطالعه چنین اثری را می‌توان ناشی از عامل مهم دیگری از جمله پرداختن به مسائلی از جنس مسئله روز جامعه در ایران دانست و استقبال بالا از چنین اثری می‌تواند نشان‌دهنده نوعی حساسیت اجتماعی نسبت به این‌گونه مسائل باشد.

بر اساس این تحقیق، توجه مخاطبان به مسائل مطرح‌شده در این اثر که از قضا با مسائل روز جامعه ایران نیز قرابت‌های زیادی دارند، می‌تواند نشان‌دهنده نوعی حساسیت اجتماعی نسبت به آن‌ها باشد و استقبال از آن در شبکه‌های اجتماعی نیز نمودی از چنین ملاحظاتی است.

محمودی و همکارانش می‌گویند: انتشار بسیار زیاد مطالب اینستاگرامی دربرگیرنده قواعد چهل‌گانه شمس که در آن به وضوح خوانش افراطی و متعصبانه از دین رد شده و تعریفی بسیار رحمانی از خدا ارائه می‌شود، می‌تواند شاهدی بر این مدعا باشد که بخش قابل توجهی از مخاطبان این اثر از داشتن نگاهی نو به مذهب استقبال کرده‌اند. همچنین می‌توان رویکرد فمینیستی این رمان را دلیل استقبال بالای زنان از آن دانست.

در انتها باید اشاره کرد که این پژوهش می‌تواند به ترسیم شمایی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران در دهه ۹۰ شمسی کمک کند؛ اگرچه برای داشتن تصویری جامع‌تر، انجام پژوهش‌های دیگری با موضوعاتی مشابه و با به‌کارگیری روش‌های پژوهشی دارای قابلیت تعمیم پذیری، راهگشا خواهد بود.

شعر هفته – معصومه شفیعی

ارسال شده در ۲۶ فروردین ۱۴۰۲، توسط معصومه شفیعی

اولِ  راهم  ، از   اول  انتهایم   می شوی ؟

تا  خودم  را گم نکردم  ابتدایم می شوی؟

اضطراب  کودکی  جا مانده ام  از مادرش

بین ترس و درد غربت ، آشنایم می شوی؟

از رگ‌گردن به‌من‌نزدیک‌تر بغض‌است‌و بس

خالق  لبخند من ، اصلا  خدایم می شوی ؟

سینه ام از یاد  تو پر شد ، کم  آوردم نفس

بین این آشفتگی ،حال و هوایم می شوی؟

گم  شده    تاریخ   در    جغرافیای   بودنم

سرزمینی بی کسم ،فرمانروایم می شوی؟

دل به  دریا یت سپردم  ،بی خیال موج ها

کشتی ام لنگر کشیده  ،ناخدایم می‌شوی ؟

صد گره خوردم  میان  پیچ و تاب   زندگی

درخودم پیچیده‌ام،مشکل‌گشایم می‌شوی؟

ناجی  احساس من  ،  تنها   دلیل   خنده ام

شانه‌ی شب گریه های بی‌صدایم می‌شوی ؟

شعر هفته – رها فلاحی

ارسال شده در ۱ فروردین ۱۴۰۲، توسط رها فلاحی

عروسکم دق کرده

آه از 

یک تنهایی بلند…

*

باران!

بگذار بخوانند،

صدای گنجشک‌ها هم زیباست…

*

مرورم کن!

من خواندنی‌ترین کتابم…

                  –یک کودک.

*

عروسک‌ها بزرگ نمی‌شوند،

اما،،،

خاطره‌هایش چرا…

*

ماه که خوابید

سوسوی ستاره‌ها

تنها دل‌خوشیِ آسمان شد.

*

کبوتری در شعرهای‌ام

لانه کرده است!

من به‌پرواز درخواهم آمد…

*

خورشید که سر می‌زند

ماه 

با ستاره‌گان چه خوابی می‌بینند؟!

شعر هفته – لیلا طیبی (رها)

ارسال شده در ۱ فروردین ۱۴۰۲، توسط لیلا طیبی (رها)

آواز غوکی در مرداب برپاست،

کاش،،،

زمزمه‌های عاشقانه‌،

تَه نشینِ گوشِ جفتش باشد؛

نه نغمه‌ی تنهایی!

*

صدها نامه‌ی عاشقانه را،

به فراموشی سپرده بود،

پست چی‌ی لاابالی.

*

زخمه می‌کشد؛

بر تارهای اندوهگین شعر

شاعری به تنهایی!

*

لبخندش؛

 پُر از غم بود؛

حتا روی سِن تئاتر،،،

دلقک پیر

*

اتاقم،،،،

غمباده کرده‌ست.

آمدنت،،،

تنها مژده‌ای‌ست که؛

گره از ابروانش می‌گشاید!

 *

چه سخاوتمندست؛

نسیم

حتا به سرِ

علف‌های هرز!

*

اعدام شده است؛

 شاخه‌های خشکیده

بر پیکر درخت!

آه از برگ‌های خشکیده!

*

شب‌پره‌ام اما،

(اگر باورت بشود)؛

در ذهن من،

خورشید خیمه زده است!

*

شعرهایم را،،،

در آتش انداختم!

تو اما؛

از آتش و دود-

برخواستی!

*

پروازِ  پرستوها زیباست!

اما،،،

دلم، پیش کبوتری است؛

که روی دیوار کِز کرده بود!

newsletter

عضویت در خبرنامه

زمانی که شماره جدید منتشر شد، ما شما را با خبر میکنیم!