تکریم و خدمت به خانواده شهدا وظیفه‌ای همگانی است

مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان:

ارسال شده در ۱۸ آبان ۱۳۹۸

مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان از خانواده شهدا و ایثارگران به عنوان بزرگترین سرمایه‌های معنوی انقلاب و ملت ایران یاد کرد و گفت: تکریم و خدمت به آنان وظیفه ای همگانی است.

مریم یگانه در دیدار با مادر شهید عبدالحمید رضایی، حضور در جمع خانواده شهدا و ایثارگران و تداوم راه پرافتخار شهیدان را ادای دین به شهدا و ارزش‌های دینی و انقلابی دانست.

وی در این دیدار که خانم حیدری و جمعی از خواهران جامعه بسیج زنان سپاه امام سجاد(ع) هرمزگان نیز حضور داشتند، از خانواده شهدا و ایثارگران به عنوان بزرگترین سرمایه‌های معنوی انقلاب و ملت ایران یاد کرد و اظهار داشت: تکریم و خدمت به آنان وظیفه ای همگانی است.

مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان، حماسه آفرینی و فداکاری شهدا و جانبازان در هشت سال دفاع مقدس را ستودنی و فراموش ناشدنی خواند و افزود: گرامیداشت یاد و خاطره شهدا و ایثارگران، سبب اشاعه ارزش‌های ایثار و پایداری در جامعه می‌شود.

یگانه ابراز داشت: شهدا در راه پاسداری از میهن و ارزش های دینی و انقلابی جان خود را نثار کردند و اینک خانواده و فرزندان آنان، مدافع همان ارزش ها و الگویی برای صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی هستند.

وی خطاب به مادر شهید رضایی گفت: شما؛ مادران و خانواده‌های شهدا و جانبازان در راه انقلاب و دفاع از وطن متحمل سختی‌های فراوان شدید و به یقین، مورد لطف و عنایت پروردگار هستید و خداوند به شما بزرگواران اجر و پاداش شهیدان را عطا خواهد کرد.

از تمام ظرفیت ها برای ثبت بندرعباس به عنوان شهر خلاق استفاده کردیم

مدیرکل میراث فرهنگی و صنایع دستی هرمزگان:

ارسال شده در ۱۷ آبان ۱۳۹۸

مدیر کل میراث فرهنگی هرمزگان گفت: از تمام ظرفیت ها برای ثبت بندرعباس به عنوان شهر خلاق صنایع دستی و آیین های سنتی استفاده کردیم.

رضا برومند مدیر کل میراث فرهنگی هرمزگان در ارتباط با ثبت شهر بندرعباس از طرف یونسکو به عنوان شهر خلاق در حوزه صنایع دستی و آیین های سنتی گفت: در اولین جلسه مربوط به ثبت به شهر خلاق در حضور نمایندگان یونسکو و وزارت کشور به میزبانی شهرداری بندرعباس برگزار شد از اعلام آمادگی این اداره کل برای در اختیار قراردادن تمام ظرفیت های حوزه های میراث فرهنگی و صنایع دستی اشاره کرده و این فضا را به وجود آوردیم که ثبت بندرعباس به سمت و سوی صنایع دستی و آیین های سنتی سوق داده شود.

او با اشاره به اینکه شبکه شهرهای خلاق یونسکو، هفت حوزه خلاق صنایع دستی، هنرهای بوم، هنرهای رسانه‌ای، فیلم، طراحی، خوراک شناسی، ادبیات و موسیقی را پوشش می‌دهد، افزود: اما با توجه به ظرفیت های صنایع دستی و آیین های سنتی که در بندرعباس وجود داشت در این موضوع پذیرفته شد و جای بسی خوشحالی است.

برومند ادامه داد: ما در این راستا تعاملات بسیاری با شهرداری و مرکز خلاقیت و فناوری‌های نوین شهرداری بندرعباس انجام شد و اقدامات خوبی برای پروژه ثبت شهر بندرعباس انجام دادیم که می توان به برگزاری و ایجاد نمایشگاههای و بازارچه های صنایع دستی، حضور صنعتگران در نمایشگاه ههای مختلف، برگزاری پنجشنبه شب های صنایع دستی و حتی فروش صنایع دستی با هماهنگی شهرداری در خیابانهای بندرعباس را نام برد که همه اینها زمینه را برای ثبت بندرعباس فراهم کرد.

مدیر کل میراث فرهنگی هرمزگان ضمن تشکر از شهرداری و مرکز خلاقیت و فناوری‌های نوین شهرداری بندرعباس  افزود: امیدواریم با توجه به این رخداد مهم، زمینه های تعامل بیشتر شود و بتوانیم در بحث صنایع دستی در شهر بندرعباس گام های مهمی را برداریم.

برومند افزود: بر همین اساس پشنهاد جلسه مشترک میان معاونت عمرانی استانداری، شهرداری بندرعباس و اداره میراث فرهنگی هرمزگان انجام شده و اقدامات بعدی را دنبال خواهیم نمود.

مدیر کل میراث فرهنگی هرمزگان در خصوص ثبت شهرهای استان هرمزگان در فهرست ملی گفت: با توجه به اینکه شهر بندرلنگه به عنوان شهر ملی صنایع دستی ثبت شده، انشالله روستای بهنمی پرونده بعدی این اداره کل است که برای ثبت ملی و ثبت جهانی آن را دنبال خواهیم نمود. برومند این رخداد را به جامعه بزرگ صنعتگران صنایع دستی و هنرمندان استان تبریک گفت و افزود: از همه آنها بابت همراهی و تلاشهایشان قدردانی می کنم.

مدرسه بیمارستانی؛ بهانه ای برای نوید زندگی

فرحناز بلوچی موسس و مدیر مدرسه بیمارستانی نوید زندگی

ارسال شده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸، توسط زهره کرمی

نوید زندگی مدرسه ای در دل بیمارستان است . در بخشی که بچه ها به دلیل بیماریشان نمی تواند به مدرسه عادی بروند و مدرسه نرفتن به خواست خودشان نیست بلکه توصیه ای است که پزشک به آنها می کند. بعد از شناسایی بیماری اولین موردی که توسط پزشک به خانواده اعلام می شود این است که این کودکان نباید در مکان های پرجمعیت حضور داشته باشند.

زیرا پلاکت و ایمنی بدن بچه ها پایین است و این بچه ها نیاز به مراقبت ویژه دارند. به همین دلیل این بچه ها ، به بچه های بازمانده از تحصیل تبدیل می شدند.

فرحناز بلوچی موسس و مدیر اولین مدرسه بیمارستانی کشور با نام نوید زندگی است ، به سراغش می روم و تا از حضورش در موسسه ساحل خلیج فارس و ایده این طرح برای ما بگوید:

۹ سال پیش و برای اولین بار با موسسه ساحل خلیج فارس آشنا شدم و این موسسه در بندرعباس با حمایت از کودکان مبتلا به سرطان که در این مرکز تحت درمان بودند کار خود را آغاز کرده بود .

حالا از بحث درمانی آنها گرفته تا خدماتی که شامل انتقال بچه ها به استان های دیگر جهت پیوند و تکمیل درمان و… بود.  من هم یکی از اعضای این موسسه بودم و به نوعی می خواستم کاری در حیطه تخصصی خودم انجام دهم.

خوشبختانه به این فکر افتادم که می توانم در بحث آموزش رسمی با بچه ها کار کنم. وقتی با بچه ها روبه رو شدم . متوجه شدم که هر کدام یک الی دو سال است که مدرسه  نرفته و ترک تحصیل کرده اند.  به نوعی می توانم بگویم یکی از آرزوهای بچه ها این بود که ای کاش من مدرسه می رفتم و سر کلاس درس بودم و بتوانم به کلاس های بالاتری ارتقا پیدا کنم. خوشبختانه این اتفاق افتاد و طرح مدرسه بیمارستانی نوشته شد . پس از رایزنی با پزشکان بیمارستان این اتفاق برای اولین بار در استان هرمزگان و در بخش خون و سرطان افتاد و اولین مدرسه بیمارستانی دایر شد.

در چه سالی زنگ مدرسه به صدا در آمد و مدرسه شامل چه مقاطع تحصیلی بود؟

در مهر ماه ۹۵ زنگ مدرسه را برای اولین بار در این بخش به صدا در آوردیم. بچه ها به کلاس درس آمدن و با معلم های خود آشنا شدند .

رده سنی این بچه ها از قبل از سن مدرسه است  و ما دانش آموز دختر و پسر را داریم تا متوسطه دوره اول (پانزده سال )  . البته بچه هایی که در این بخش درمان می شوند از بدو تولد هستند، و ما بیشتر روی بچه هایی که ۳ تا ۴ ساله هستند کار می کنیم . از سن پیش دبستانی به صورت رسمی ثبت نام می شوند و آموزش رسمی می بیند و تمام اتفاق هایی که در یک مدرسه عادی می افتد را ما داریم . البته ناگفته نماند بیشتر کارهای ما کارگاهی و به همراه بازی و سرگرمی می باشد و بیشتر معلم هایی که با ما همکاری می کنند از نیروهای رسمی آموزش و پرورش هستند.

یکی از همکاران هم از نیروهای آزاد مدارس غیر دولتی است و از معلم های بسیار خلاق هستند زیرا خلاقیت در مدرسه بیمارستانی حرف اول را می زدند و باید آموزشی داشته باشند که بچه خسته نشود و مشتاق آموزش باشد و مدرسه بیمارستانی بهانه ای بود برای نوید زندگی. اینکه می توانند زندگی را ادامه دهند و بیماری مانعی برای ادامه زندگی نیست.

پس در واقع مدرسه بیمارستانی شوقی جدید در بچه ها ایجاد کرده است ؟

بله – از زمانی که کار آغاز شد، هم بچه ها و هم خانواده ها بیسیار خوشحال شدند و جای شکر بود که بچه به جای اینکه در یک اتاق در بسته و به دیوار خیره باشد صبح به صبح و به بهانه مدرسه خودش را برای درمان آماده می کرد و بچه هایی که ترخیص می شوند و از بیمارستان به خانه می روند . خود مدرسه شوقی در بچه ها ایجاد می کند که تاریخ بعدی درمان خود را فراموش نکنند و به موقع به بیمارستان مراجعه کنند . چراکه مرتب آموزگار با دانش آموز در ارتباط است و حتی بچه هایی که در شهر بندرعباس نیستند و در دیگر شهر های استان هستند از راه دور با ما در آموزش همکاری دارند . یعنی صبح تا صبح مانند یک مدرسه فیلم آموزشی و تکالیف مدرسه  را دریافت می کنند و تمام برنامه  روز را با معلم خود دارند. همین موضوع باعث میشود تاریخ درمان خود را فراموش نکنند و به موقع مراجعه کنند و تا زمانی که در بیمارستان هستند نگرانی ندارند.

این بچه ها تا زمانی که در کلاس و با معلم خود هستند اصلا ناله نمی کنند،  بچه ای که در اتاق خودش ناله می کرد . در کلاس هم درد دارد اما آنقدر سرگرم درس خودش هست. درد خود را فراموش می کند و این جای بسی خوشحالی است .

در کنار آموزش های مدرسه چه کلاس هایی دارید ؟

در کنار آموزش های مدرسه ما آموزش های غیر درسی را داریم مثل آموزش حرفه ای شطرنج، زبان ، نقاشی ، موسیقی و بنا به خواسته خود بچه ها اگر مشتاق باشند کلاسی داشته باشند که ما نداشته باشیم نیروهایی داریم که اعلام آمادگی کردند و به سرعت خودشان را می رسانند و خیلی راحت می توانند از این کلاس ها استفاده کنند .

اولین دانش آموز مدرسه شما که بود ؟

 اولین دانش آموز مدرسه بیمارستانی ما ، دانش آموزی از جزیره زیبای قشم بود . این بچه یک سال پیش ما بود و خوشبختانه اتمام درمان شد و کارنامه کلاس اولش را از ما گرفت و کلاس دوم به بعد را به مدرسه عادی رفت و امسال کلاس چهارم است و در کنار آن دانش آموزی را داریم که چهار سال است سال تحصیلی خود را با ما می گذراند و امسال کلاس چهارم است .

چند آموزگار با شما همکاری دارند؟ و کلاس ها چگونه برگزار می گردد؟

 سال اول ما ۸ معلم داشتیم و الان بالای ۲۰ معلم داریم

معلم هایی که از سال اول ثابت بودن و هر سال به تعداد آن اضافه می شود . البته همکارانی هم به صورت ذخیره پشتیبان ما هستند تا به محض اینکه دانش آموزی اضافه شود نیرو داشته باشیم . در بحث مدرسه بیمارستانی یک مقدار وضعیت فرق می کند . هر معلم با یک دانش آموز  تا پایان سال جلو می روند . در مقطع متوسطه هر درسی یک آموزگار دارد  و تا پایان سال آموزگار با دانش آموز خودش کار را ادامه می دهد . در زمانی که در بیمارستان است در بیمارستان و در زمانی که در منزل است اگر نیاز باشد به منزل مراجعه می کند البته بیشتر از راه دور ارتباط دارند  . دانش آموزان شهر های دیگر استان هم به همین شکل مکاتبه دارند.

آیا این دانش آموزان نیاز به همراه دارند ؟ بله صد در صد – دانش آموزی که اینجا سر کلاس است و یک دستش آنژوکت است خواه نا خواه باید یک همراه با خودش در کلاس داشته باشد و خیلی از کارها را مادر و یا خود آموزگار برایش انجام می دهد و از آنجایی که ما نمی خواهیم کلاس ها نوشتاری باشد ، کلاس ها در قالب کارگاه های عملی و به صورت بازی و سرگرمی ارائه می شود .

کیک کدو حلوایی

ارسال شده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸

مواد لازم

آرد ۲ لیوان

شکر ۱ و نیم لیوان

تخم مرغ ۳ عدد

پوره کدو حلوایی ۱ لیوان

ماست ۵ قاشق غذاخوری

گردو خرد شده نصف لیوان

کشمش به مقدار دلخواه

روغن مایع ۱ لیوان

بیکینگ پودر ۲ قاشق چایخوری

دارچین ۲/۱ قاشق چایخوری

طرز تهیه 

ابتدا تخم مرغ ها را بشکنید و بهمراه شکر ۵ دقیقه با همزن برقی هم بزنید، سپس روغن و ماست را اضافه کنید و خوب بزنید تا یکدست شود ، پوره کدو را نیز اضافه کرده و خوب مخلوط نمائید ( برای تهیه پوره کدو را با ۳ لیوان اب بپزید ، وقتی آب کدو تمام شد آن را له کنید ).

آرد، دارچین و بکینگ پودر را مخلوط کنید و چند بار الک نمائید و به مایه کیک اضافه کنید (مخلوط آرد را کم کم اضافه کنید و در یک جهت هم بزنید)، در آخر نیز گردوهای خرد شده و کشمش را اضافه کنید.

قالب کیک را چرب کرده و مقدار کمی آرد کف قالب بپاشید. سپس مایه کیک را داخل قالب بریزید و روی آن را صاف کنید (به اندازه ۳/۲ قالب را پر کنید چون کیک پف خواهد کرد).

قالب کیک را داخل فری که از قبل با حرارت ۱۸۰ درجه سانتیگراد روشن کرده بودید و گرم شده است به مدت ۴۰ – ۵۰ دقیقه قرار دهید ( در ۳۰ دقیقه اول پخت کیک در فر را باز نکنید ).

پس از پخت اجازه دهید کیک خنک شود. سپس از قالب خارج کنید، کیک کدو حلوایی را میتوانید ساده برش بزنید و سرو کنید یا با شکلات و … تزئین کنید. سرو این کیک بهمراه شیر داغ یا قهوه بهترین گزینه است. نکته ها : این کیک بسیار خوش طعم است و مزه کدو حلوایی را احساس نخواهید کرد ، میتوانید بجای گردو از خشکبار دیگری نیز داخل کیک استفاده کنید.

بررسی مسائل و مشکلات بیمارستان ام لیلا

باحضور مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان؛

ارسال شده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸

مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان با حضور در بیمارستان ام لیلا، از بخش‌های مختلف این بیمارستان بازدید کرد و مسائل و مشکلات آن را بررسی کرد.

مریم یگانه در بازدید از بیمارستان ام لیلا، ضمن دیدار با ریاست، پرسنل و پرستاران، از بیماران بستری در این بیمارستان عیادت و دلجویی کرد.

وی در حاشیه این بازدید اظهار داشت: اسلام در بعد زندگی اجتماعی تاکید زیادی بر رعایت آداب معاشرت اجتماعی دارد و جامعه انسانی را موظف می‌کند که حقوق یکدیگر را رعایت کنند که یکی از آداب معاشرت اجتماعی، عیادت کردن از بیمار است.

مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان با اشاره به اهمیت حضور مسوولان در بین مردم تصریح کرد: حضور بین مردم در محیط‌های عمومی و سر زدن به محیط‌های مختلف؛ازجمله عیادت از بیماران در بیمارستان‌ها یکی از راه‌های ارتباط با مردم است.

یگانه با تاکید بر اینکه عیادت از بیماران از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، گفت: چرا که عیادت از بیمار، به عنوان یکی از آموزه‌های اسلام، همواره مورد تاکید ائمه معصومین (ع) بوده و از ارزش‌های مقبول همه انسان‌ها است. وی در بازدید از بخش‌های مختلف بیمارستان ام لیلا، در جریان مسائل و مشکلات این بیمارستان قرار گرفت.

برگزاری آزمون عملی کسب مهارت در بندرعباس

ارسال شده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸

مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان از برگزاری آزمون عملی کسب مهارت در بندرعباس بازدید کرد و گفت:  آموزش‌های عملی کسب مهارت همچنان در محلات حاشیه نشین درحال برگزاری است.

مریم یگانه در حاشیه بازدید از آزمون عملی کسب مهارت(تولید ترشیجات) اظهار داشت: طرح توانمندسازی بانوان با رویکرد ایجاد توسعه کسب و کار خرد در هفت محله حاشیه نشین شهر بندرعباس درحال برگزاری است.

وی افزود: آموزش‌های مهارتی و فنی و حرفه ای بانوان در ۱۴ محور اعم از گلدوزی ماشینی، گلابتون دوزی، تولید ترشیجات، بسته بندی سبزیجات، صدف سازی، دوخت لباس بدون الگو، مانتو دوزی، قلاب‌بافی، کیک و ترساز، شیرینی‌پزی، تهیه غداهای فوری به اتمام رسیده و آزمون‌های کتبی نیز برگزار شده است.

مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری هرمزگان در ادامه تصریح کرد: آموزش‌های عملی کسب مهارت درحال برگزاری است.

یگانه ابراز داشت: سهمیه استان هرمزگان در طرح توانمندسازی بانوان، 500 نفر بود که تسهیلگران محلی مناطق هفتگانه در محلات دوهزار، فرودگاه قدیم، اسلام آباد، گل‌کنی، شهرک توحید، نخل ناخدا و دو راهی ایسینی به اجرای طرح در مناطق یادشده پرداختند.

وی همچنین گفت: تا کنون ۹۰ درصد طرح توانمندسازی بانوان در محلات حاشیه نشین اجرا شده و آماده ورود به فاز دوم و اتصال به بازار و همچنین فراهم سازی زمینه‌های ورود به کسب و کار است.

خصوصیت زنان موفق که آنها را متمایز می کند

ارسال شده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸

یکی از مهمترین خصوصیات افراد موفق داشتن اعتماد به نفس بالاست که باعث می شود به هر کاری که فکر می کنند درست است دست بزنند

افراد موفق در دنیا کم نیستند و این موفقیت به مرد و زن بودن افراد بستگی ندارد. زنان موفق بسیاری در دنیا وجود دارند که خیلی از مردها آرزوی رسیدن به آنها را دارند.

بارزترین خصوصیت زنان موفق

زنان موفق اغلب چند کار را با هم پیش می برند. آن ها چند برنامه و پروژه در آن واحد دارند و افراد و چیزهای زیادی هستند که توجه آن ها را نیاز دارد. اینجاست که آن ها توانایی تمرکز کردن بر یک موضوع در لحظه را به خوبی دارند. آن ها خوب می دانند یک کار ممکن است تمام توجه و حواسشان را نیاز داشته باشد.

آیا تا به حال فکر کرده اید بارزترین خصوصیت زنان موفق چیست؟ چیست که آن ها را از بقیه متمایز می کند و سرنوشتی شگفت انگیز برایشان رقم می زند؟

زنان موفقی که می شناسیم چه رییس و مدیر مجموعه ای باشند، چه صاحب سرمایه و صنعت، چه در زمینه ورزش یا هنر سر آمد باشند، یک خصوصیت مشترک همه ی آن ها، تاثیر گذاری شان است.

شاید این زنان راه های متفاوتی رفته باشند و مسیر زندگیشان با هم فرق کند، اما همه ی آن ها ۷ ویژگی مشترک دارند.

مهمترین خصوصیت زنان موفق

۱ ) چشم انداز

زنان موفق می دانند ” تا ندانید مقصد کجاست، نمی توان به هیچ جا رسید “. این زنان دقیقا می دانند می خواهند به کجا برسند و هر قدمی که در زندگی بر می دارند آنها را به سوی تصویر ذهنی شان پیش می برد.

اپرا وینفری معروف و موفق می گوید: ” برای خودت بزرگترین و عالی ترین چشم انداز را متصور باش، چرا تو همانی خواهی شد که باور داری ” و با همین باور از یک زندگی سخت در کودکی و پس از اینکه از اولین کاری که داشت اخراج شد، تبدیل به یکی از موفق ترین و تاثیر گذار ترین زنان تاریخ شد.

مهمترین خصوصیت زنان موفق

۲ ) اهداف مشخص

یک زن موفق همواره در حال چیدن اهداف و رسیدن به آن هاست. داشتن چشم انداز لازم است، اما قرار دادن هدف های کوچک مانند پله هایی است که شما را در مسیر پیش می برد.

لورن کنراد یکی از زنان موفق و طراح لباس معروف هرگز بدون برنامه ریزی و هدف و ناگهانی تبدیل به ملکه شرکت طراحی خود نشد. او در سر، آرزوی طراحی لباس را می پروراند و برای رسیدن به آن هر روز قدم های مشخصی برداشت. مثلا در انستیتوی مد طراحی و تجارت شرکت کرده و مدتی هم به صورت کارآموز در مجله وگ کار کرد.

۳ ) کار سخت

برای رسیدن به هدف ها راهی جز تلاش هر روزه برای نزدیک شدن به آن ها نیست. زنان موفق، حواسشان ۱۰۰درصد به کارشان است. چون برایشان نصفه و نیمه کار کردن هیچ معنایی ندارد. آن ها می دانند برای رسیدن به آرزوها و ساختن زندگی که می خواهند باید جان بکنند. هربار که سر کار می روید، سخت کار می کنید و بهترین چیزی که از دستتان بر می آید را ارائه می دهید، در حال کاشتن دانه های گیاهانی هستید که در آینده از بلندپروازانه ترین آرزوهایتان هم فراتر خواهند رفت.

۴ ) اعتماد به نفس

زنان موفق می دانند که هستند. با وجود خودشان و آنچه که واقعا هستند خوشحال و راحتند و اجازه نمی دهند شک کردن های شخصی آن ها را از پیشروی باز دارد. برای داشتن شخصیت کامل و پذیرایی خطر شکست در راهی که می روید، باید دل و جرئت داشته باشید. به همین دلیل لازم است در مورد خود و چشم اندازتان کاملا مطمئن باشید.

اصلی ترین خصوصیت زنان موفق

۵ ) ذهن باز

هر چند که زنان موفق می دانند چه می خواهند و چه نمی خواهند، اما این را هم می دانند که باید نظرات دیگران را مد نظر قرار دهند. هیچ انسانی دانای مطلق تمام جواب ها نیست و یک زن موفق به خلاقیت و نبوغ افراد دیگر احترام می گذارد.

جوان رولینگ قبل از معروفیت خودش کتاب ها را نوشته بود، اما به توصیه ی ناشرش اسم جی کی رولینگ را برگزید و صدهها میلیون جلد هری پاتر فروخت.

۶ ) انعطاف پذیری

زنان موفق ” نه ” را نمی پذیرند و برای رسیدن به چیزی که می خواهند نهایت تلاششان را می کنند. اما گاهی می دانند که انعطاف پذیر بودن لازم است. گاهی لازم است در شرایط بغرنج تصمیمی گرفته شود و برنامه ای عوض شود.

در شرایطی که موفقیتی حاصل نمی شود و راه ها همه بسته هستند، بهتر است چند قدم عقب بروید و دوباره و از راهی دیگر امتحان کنید.

۷ ) تمرکز

زنان موفق اغلب چند کار را با هم پیش می برند. آن ها چند برنامه و پروژه در آن واحد دارند و افراد و چیزهای زیادی هستند که توجه آن ها را نیاز دارد. اینجاست که آن ها توانایی تمرکز کردن بر یک موضوع در لحظه را به خوبی دارند. آن ها خوب می دانند یک کار ممکن است تمام توجه و حواسشان را نیاز داشته باشد.

بد نیست چند ویژگی مشترک زنان موفق را بشناسید

هر زنی تعریف خاص خودش از موفقیت را دارد؛ اما زن‌هایی موفقی در جهان وجود دارند که اسم‌شان زیاد شنیده می‌شود. زن‌های عمدتا معروفی که برای رسیدن به موفقیت دست به اقدامات ویژه اما اغلب مشترک زده‌اند. این طور که از بررسی زندگی این زن‌ها پیداست، تقریبا همه راه نسبتا مشابهی را طی کرده‌اند تا به این موقعیت فعلی رسیده‌اند. در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که زن‌ها همپای مردان کار می‌کنند و برای زندگی خود چشم‌انداز و هدف تعریف می‌کنند. این مقاله برای زنانی تهیه شده که می‌خواهند در مسیر زندگی و کار خود به موفقیت برسند

خصوصیت زنان موفق

اصلی ترین خصوصیت زنان موفق

۱-اولین نکته درباره زنان موفق این است که نسبت به کار خود جدی هستند و احساسات عمیقی دارند. در کتابی آمده که «بدون احساسات و هیجان هر چقدر مهارت داشته باشید نمی‌تواند آن را بالفعل کنید.» اگر به کاری که انجام می‌دهید عشق ندارید، انگیزه ادامه مسیر را نخواهید داشت و در نهایت پیشرفت نخواهید کرد. برای خلاق بودن در کار باید اول عاشق کار خود باشید. تنها در این صورت است که وقت و تلاش زیادی را صرف کار مورد علاقه‌تان می‌کنید و در نهایت به پیشرفت می‌رسید.

چند ویژگی مشترک زنان موفق

۲-زنان موفق کمال‌گرای مطلق نیستند. یعنی از خودشان و محیط و جامعه اطرافشان انتظار کمال مطلق را ندارند. تحقیق‌ها نشان می‌دهد که اتلاف وقت و انرژی برای «کامل مطلق» بودن در مسیر حرفه‌ای در نهایت فرد را به افسردگی و ناامیدی می‌رساند. زنان موفق می‌دانند که همیشه نمی‌توانند بی‌عیب و نقص باشند و از عهده تمام کارهای جهان برنمی‌آیند.

۳-اکثر زنان موفق در نهایت رئیس می‌شوند. بسیاری از این دسته از افراد بر این باورند که اگر رئیس شوند، می‌توانند قوانین خودشان را تعیین کنند. سردبیر یکی از نشریه‌های مخصوص بانوان موفق آمریکا که یک خانم است، می‌گوید: «در کار هر چقدر مقام بالاتری داشته باشی، کارت آسان‌تر می‌شود و خب کنترل اوضاع را می‌توانی راحت‌تر در دست داشته باشی.»

۴-زنان موفق از ابتدا می‌دانند که روزی موفق خواهند شد. البته نه اینکه بتوان گفت هر زنی که به موفقیت خود ایمان دارد با هر میزان توانایی و استعدادی در نهایت حتما موفق خواهد شد؛ اما به هر حال این که به موفقیت خود ایمان داشته باشید، احتمال اینکه در نهایت به آن برسید، خیلی زیاد است. اصولا یک فرد اگر در کاری به خودش ایمان داشته باشد، در نهایت در کارش موفق خواهد شد؛ البته با تلاش.

۵-زنان موفق از ریسک کردن نمی‌ترسند. تمام زن‌ها باید این سوال را از خودشان بپرسند « اگر اصلا از چیزی ترسی نداشتی، چه می‌کردی؟»  تغییر ایجاد کردن در شغل و زندگی نیاز به ریسک کردن دارد. زنان موفق تصمیمات بزدلانه نمی‌گیرند؛ اما می‌دانند کجا باید دست به ریسک حساب‌شده بزنند.

مروارید شاه

ارسال شده در ۱۰ آبان ۱۳۹۸، توسط سید حمزه صدیق مقام دوم بزرگسال مسابقه داستان نویسی کمیته دانشجویی بندر خمیر

سال‌های ﺑﺳﯾﺎر  ﺑﺳﯾﺎر دور، در ﺳﺎﺣل  ﺑﺳﯾﺎر آﺑﯽ ﺟﻧوب، ﻣردﻣﯽ در خانه های ﺧﺷت و ﮔﻠﯽ در ﮐﻧﺎر هم زﻧدﮔﯽ می‌کردند. ﮐﻣﯽ دورﺗر از آن روﺳﺗﺎی ﮐوﭼﮏ، ﭘﯾرﻣردی تک‌وتنها، دور از سروصدای ﮐوﭼﮏ و ﺑزرگ، در ﮐﻧﺎر درﯾﺎ، ﮐﭘری  ﺑرای ﺧودش ساخته ﺑود و ماهیگیری می‌کرد. روﺳﺗﺎﯾﯾﺎن، ﺣرف های عجیب‌وغریب زﯾﺎدی ﭘﺷت ﺳر ﭘﯾرﻣرد می‌زدند. بچه های روﺳﺗﺎ، از ﻧزدﯾﮏ ﺷدن به ﮐﭘر ﭘﯾرﻣرد می‌ترسیدند؛ ﭼون داﺳﺗﺎن های ﺗرﺳﻧﺎک مادرانشان، از ﭘﯾرﻣرد، دیوانه‌ای ساخته ﺑود که ﺷب ها ﺑﺎ ﭼﺷم های ﺑﺎز می‌خوابد و ﺑﺎ اجنه و ارواح ارﺗﺑﺎط دارد و گاهی ھم ﻣوش و ﻣﺎر ﺷﮑﺎر می‌کند و می‌خورد.   ﺑزرگ ترها هم دست‌کمی از بچه ها ﻧداﺷﺗﻧد. درواقع آن ها ھم به ﭘﯾرﻣرد ﻧزدﯾﮏ نمی‌شدند و در دل از او واهمه داﺷﺗﻧد.  ﺑﻌﺿﯽ می‌گفتند او ﺑﺎ ازمابهتران ارﺗﺑﺎط دارد ﺗﺎ آنجا که ﺑﺎ ﯾﮑﯽ از آن ها ازدواج‌کرده اﺳت. ﺑرﺧﯽ هم می‌گفتند ﭘﯾرﻣرد دیوانه اﺳت. او در ﺟواﻧﯽ خاطرخواه دﺧﺗری ﺷده و خانواده دختر که ﺣﺎﺿر به ﭘذﯾرش ازدواج نبوده‌اند، به‌محض اطﻼع، دﺧﺗر را ﻣﺟﺑور کرده‌اند به ﻋﻘد دﯾﮕری درآید و به اﯾن ﺻورت، ﭘﺳرک شیفته و دیوانه ﺷده اﺳت. ﮐﺳﺎﻧﯽ ھم بودند که می‌گفتند ﺧودﺷﺎن در اطراف ﺧﺎﻧﺔ ﭘﯾرﻣرد، صداهای عجیب‌وغریبی شنیده‌اند و ﯾﺎ این‌که ﭘﯾرﻣرد ﺑﺎ اﻓرادی ﺻﺣﺑت می‌کند که دﯾﮕران نمی‌توانند آن ها را ﺑﺑﯾﻧﻧد.  پیرمرد ھم اﯾن را ﺧوب فهمیده ﺑود و از وارد ﺷدن به روﺳﺗﺎ پرهیز می‌کرد و ﺑﺎ ﻣردم ارﺗﺑﺎطﯽ ﻧداﺷت.ﮐﺎر روزاﻧﺔ پیرمرد ﺷده ﺑود؛ رﻓﺗن به درﯾﺎ و ﺑﺎزﮔﺷت از آن، به همراه  ماهی های اﻧدﮐﯽ که ﺻﯾد ﮐرده ﺑود.  ﺑﻌﺿﯽ از روزها که ماهی زﯾﺎدﺗری می‌گرفت و از ﻧﯾﺎز روزانه‌اش ﺑﯾﺷﺗر ﺑود، آن ها را به  ﭘﯾرزن ماهی‌فروش ﻗدﯾﻣﯽ روﺳﺗﺎ می‌داد و به‌جای  آن  ﻣﻘداری آرد و ﺧرﻣﺎ  می‌گرفت. طﯽ ﭼﻧد ﺳﺎل ﮔذﺷته تنها ﮐﺳﯽ که پیرمرد ﺑﺎ او ﺻﺣﺑت ﮐرده ﺑود، همین ﭘﯾرزن ﺑود. ﭘﯾرزن ھم ﺗﺎ او را می‌دید ﺑﺎ ﺗﻣﺳﺧر می‌گفت:  ﭘﯾرﻣرد، هنوز به ﺷﺎه ﻣروارﯾدت ﻧرﺳﯾدی؟ و ﺑﺎ قهقهه می‌زد زﯾر ﺧﻧده. ﭘﯾرﻣرد، آرزوی ﺑزرﮔﯽ در ﺳر داﺷت. آرزوی ﭘﯾدا ﮐردن بزرگ‌ترین ﻣروارﯾد درﯾﺎ ﯾﺎ ﺷﺎه ﻣروارﯾد. ﻣردم روﺳﺗﺎ ھم که از اﯾن آرزوی ﭘﯾرﻣرد آﮔﺎه ﺑودﻧد، او را ﺑﯾﺷﺗر ﻣﺳﺧره می‌کردند و می‌گفتند:

– مردک دیوانه ﺷده و ﺣرﻓﺎی عجیب‌وغریب ﻣﯽ زنه… ﺗو ﮐﺟﺎ و ﺷﺎه ﻣروارﯾد ﮐﺟﺎ!  ﭘﯾرﻣرد، از ﻗدﯾﻣﯽ ترها،  اﻓﺳﺎﻧﺔ “ﺷﺎه ﻣروارﯾد” را ﺷﻧﯾده ﺑود، اﻣﺎ ﺑرﺧﻼف ﻣردم روﺳﺗﺎ، به واﻗﻌﯽ ﺑودن اﯾن ﻣروارﯾد ﺑﺎور داﺷت و آرزو ﻣﯽ ﮐرد، روزی آن را به دﺳت آورد. او ﺷﻧﯾده ﺑود که ﺑرای ﭘﯾدا ﮐردن اﯾن ﻣروارﯾد، ﺑﺎﯾد ﺷب ھﺎی چهاردهم ﻣﺎه به درﯾﺎ زد. ﭘﯾرﻣرد، ﭼﻧدﯾن ﺑﺎر ﺗﺻﻣﯾم ﮔرﻓته ﺑود که در ﺷب های چهاردهم، در ﺣﺎﻟﯽ که ﺑدر ﮐﺎﻣل، در آﺳﻣﺎن وﮐﻧﺎر ﺳﺗﺎرﮔﺎن رﻧﮕﺎرﻧﮓ، ﻣﯽ درﺧﺷد به درﯾﺎ ﺑزﻧد ﺗﺎ ﺷﺎﯾد به آرزوﯾش ﺑرﺳد. ﭘﯾدا ﮐردن ﺷﺎه ﻣروارﯾد تنها دﻟﯾل زﻧدﮔﯽ ﭘﯾرﻣرد ﺷده ﺑود.  آن ﺷب ﺑدر ﮐﺎﻣل ﺑود و ﭘﯾرﻣرد در ﺗﻣﺎم وﺟودش اﺣﺳﺎس ﻋﺟﯾﺑﯽ داﺷت. ﺳراﻧﺟﺎم ﺗﺻﻣﯾم ﻗطﻌﯽ ﺧود را ﮔرﻓت. او ﺑﺎ ﺧودش ﮔﻔت:

 اﻣﺷب ﺑﺎﯾد به درﯾﺎ ﺑزﻧم و به اﯾن ﻣردم ﺣﻘﯾﻘت رو ﺛﺎﺑت ﮐﻧم… به اوﻧﺎ بفهمونم که ﻣن ﻣﯽ ﺗوﻧم از اﻋﻣﺎق ﺗﺎرﯾﮏ اﯾن درﯾﺎ ﺷﺎه ﻣروارﯾد رو به دﺳت ﺑﯾﺎرم.  ﭘﯾرﻣرد در ﻏواﺻﯽ ﺗﺟرﺑﺔ زﯾﺎدی  داﺷت و ﺑﯾﺷﺗر از ھﻣﺔ ﻏواﺻﺎن روﺳﺗﺎ ﻣﯽ ﺗواﻧﺳت، زﯾر آب دوام ﺑﯾﺎورد و ﻧﻔﺳش را ﺑرای ﻣدت طوﻻﻧﯽ ﺗری ﺣﺑس ﮐﻧد، وﻟﯽ ﺧوب ﻣﯽ داﻧﺳت که اﯾن ﺳﻔر، ﻧﯾﺎز به ﺗوان ﺑﺳﯾﺎر ﺑﺎﻻﯾﯽ دارد. ﭘﯾرﻣرد ﺗﺎ آن ﺟﺎ که ﻣﯽ ﺗواﻧﺳت، ﻧﻔس را در ﺳﯾنه ﺣﺑس ﮐرد و به درﯾﺎ زد. ھﻣﯾن طور که داﺷت به ﻋﻣق درﯾﺎ ﻣﯽ رﻓت، ﺻدای ﻣوﯾﺔ  ﺿﻌﯾﻔﯽ را  ﺷﻧﯾد. ﺧوب که دﻗت ﮐرد ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ ﮐوﭼﮏ و زﯾﺑﺎﯾﯽ را دﯾد که ﮔوﺷﮫ ای ﻏﻣﮕﯾن ﻧﺷﺳته ﺑود و گریه ﻣﯽ ﮐرد، اﻧﮕﺎر ﺗﻣﺎم ﻏم ﻋﺎﻟم در ﭼﺷﻣﺎﻧش ﺑود. ﺧواﺳت ﺑرود ﺑﺎ ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ ﺻﺣﺑت ﮐﻧد که ﻓﮑر ﮐرد: “ﻣن ﺧﯾﻠﯽ وﻗت ﻧدارم، ﻧﮑنه ﻧﻔس ﮐم ﺑﯾﺎرم” وﻟﯽ دﻟش طﺎﻗت ﻧﯾﺎورد و به طرﻓش رﻓت و ﮔﻔت:

– دﺧﺗری به اﯾن زﯾﺑﺎﯾﯽ ﺑﺎ اﯾن ﻟﺑﺎﺳﺎی ﺳﻔﯾد و ﺧوﺷﮕل که ﮔرﯾه ﻧﻣﯽ ﮐنه.  ﺗو ھﻧوز ﺧﯾﻠﯽ ﺟووﻧﯽ. ﺗو اﻻن ﺑﺎﯾد ﺗو اﯾن درﯾﺎی آرام و آﺑﯽ و زﯾﺑﺎ، ﺷﺎد و ﺧوﺷﺣﺎل ﺑﺎﺷﯽ، وﺳط درﯾﺎ ﺑﺧﻧدی و ﺑرﻗﺻﯽ. ﺑﺎﯾد ﺻدای ﺧﻧده هات هفت درﯾﺎ اون طرف ﺗر ﺷﻧﯾده ﺑﺷﮫ. ﭼرا اﯾن طوری زار ﻣﯽ زﻧﯽ؟ ﭼﯽ ﺷده؟

  ھﻣﺎن طور که از ﭼﺷﻣﺎن ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ، اﺷﮏ ھﺎی ﻣروارﯾد ﻣﺎﻧﻧد ﺳرازﯾر ﻣﯽ ﺷد به ﭘﯾر ﻣرد ﮔﻔت: – ﻣن ﺑدﺑﺧت ﺗرﯾن ﻣوﺟود ﺗو اﯾن درﯾﺎی ﺑزرﮔم، به ﻟﺑﺎﺳﺎی ﺳﻔﯾد ﺷب ﻋروﺳﯽ ﻣن ﻧﮕﺎه ﻧﮑن؛ ﻣن  ﻣﺟﺑورم اﯾن  ﻟﺑﺎس رو ﺗﺎ اﺑد ﺑﭘوﺷم. ﺳﺎل ھﺎ ﭘﯾش، ﺷب ﻋروﺳﯽ ام، ﺗوی ھﻣون ﺷﺑﯽ که ﻓﮑر ﻣﯽ ﮐردم ﺧوﺷﺑﺧت ﺗرﯾن ﻣوﺟود درﯾﺎم، داﻣﺎد ﻣﻧو ول ﮐرد و رﻓت. داﻣﺎد ﻗول های دروﻏﯽ زﯾﺎدی به ﻣن داد، وﻟﯽ یه ﺷبه ھﻣﮫ رو ﻓراﻣوش ﮐرد و رﻓت ﭘﯽ ﻋﯾﺎﺷﯽ و وﻟﮕردی. ﺣﺎﻻ ھم از ھرﮐﯽ ﺳراﻏش رو ﻣﯽ ﮔﯾرم به ﻣن ﺟواب درﺳﺗﯽ ﻧﻣﯽ ده. ﺣﺎﻻ ﻣن نه ﻣﯽ ﺗوﻧم اﯾن ﻟﺑﺎس رو در ﺑﯾﺎرم و نه طﺎﻗت اﯾن ھﻣﮫ ﺳﺎل ﭘوﺷﯾدﻧش رو دارم. ﻣن ﺑدﺑﺧت ﺗرﯾن ﻋروس دﻧﯾﺎ ھﺳﺗم. ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ که اﻧﮕﺎر ﺗﺎزه ﻣﺗوﺟﮫ ﺣﺿور ﭘﯾرﻣرد ﺷده ﺑود ﭘرﺳﯾد: ﺗو اﯾن ﺟﺎ ﭼﯽ ﮐﺎر ﻣﯽ ﮐﻧﯽ؟

 – ﻣن ﻣﯽ ﺧوام ﺑزرگ ﺗرﯾن ﻣروارﯾد دﻧﯾﺎ روکه بهش ﻣﯾﮕن ﺷﺎه ﻣروارﯾد، ﭘﯾدا ﮐﻧم و ﺻﺎﺣب اون ﺑﺷم. ﭘﯾرﻣرد، داﺳﺗﺎن زﻧدﮔﯽ ﺧودش را ﺗﻌرﯾف ﮐرد. ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ ﮔﻔت: – ﻣن ھم در ﻣوردش یه ﭼﯾزاﯾﯽ ﺷﻧﯾده ام، وﻟﯽ ﻧﻣﯽ دوﻧم ﮐﺟﺎﺳت. اﻣﯾدوارم ﻣوﻓق ﺑﺷﯽ.  ﺑﻌد از اﯾن ﮔﻔت وﺷﻧود، ﭘﯾرﻣرد، ﺑﺎ ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ ﺧداﺣﺎﻓظﯽ ﮐرد و به راه ﺧود اداﻣﮫ داد. ھﻣﯾن طور رﻓت و رﻓت ﺗﺎ به ﻗﺳﻣت ھﺎی ﺗﺎرﯾﮏ ﺗر درﯾﺎ رﺳﯾد. ناگهان ھﺷت ﭘﺎی ﮐوﭼﮏ وﮐم ﺳن و ﺳﺎﻟﯽ را دﯾد که غمگین و ﻧﮕران ﯾﮏ ﮔوﺷﮫ ﮐز ﮐرده ﺑود؛ به ﺳﻣﺗش و ﮔﻔت: – ﭼرا ﻧﺎراﺣﺗﯽ ﭘﺳرم ؟ ﺗوی ﺷب به اﯾن ﺧوﺑﯽ و آروﻣﯽ، ﭼرا دﺳت و ﭘﺎھﺎﺗو، ﺗوی ھم دﯾﮕﮫ ﻗﻔل ﮐردی و یه ﮔوﺷﮫ ﻣﭼﺎﻟﮫ ﺷدی؟ ھﺷت ﭘﺎ ﺳرش را ﺑﺎﻻ آورد و ﮔﻔت: ﻣن ﺑدﺑﺧت ﺗرﯾن ﻣوﺟود درﯾﺎم ﭘﯾرﻣرد. ﻣن ﺑﺎ اﯾن رﯾﺧت و ﻗﯾﺎﻓﮫ ﺧﺟﺎﻟت ﻣﯽ ﮐﺷم ﺗوی درﯾﺎ ﺑﮕردم. به پاهام ﻧﯾﮕﺎ ﮐن، ﮐﯽ اﯾن ھﻣﮫ ﭘﺎ داره؟ ﺗﺎزه اﯾﻧﺎ ھﻣﺷون به ﯾﮏ اﻧدازه ﻧﯾﺳﺗن. ﻣن ﺑﺎ ﺗﻣﺎم ﮐﺳﺎﯾﯽ که اﯾن ﺟﺎ زﻧدﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻧن، ﻓرق دارم. ﻣن ﺑﺎ اﯾن ظﺎھر ﺑدﺷﮑل و ﺑﺎ اﯾن پاهای دراز و ﮐوﺗﺎه، ﭼﮫ طوری ﻣﯽ ﺗوﻧم ﻣﺛل ﺑﻘیه زﻧدﮔﯽ ﮐﻧم؟ ﭼﮫ طوری ﻣﯽ ﺗوﻧم ﺷﺎد ﺑﺎﺷم؟… ﭘﯾرﻣرد، ﺗو اﯾن ﺟﺎ ﭼﯽ ﮐﺎر ﻣﯽ ﮐﻧﯽ؟

 ﭘﯾرﻣرد، ﻣﺎﺟرای زﻧدﮔﯽ اش و ﺷﺎه ﻣروارﯾد را به ﺻورت ﮐﺎﻣل ﺑراﯾش ﺗﻌرﯾف ﮐرد. ھﺷت ﭘﺎ ﮔﻔت: – ﻣن ﺗو درﯾﺎ یه ﭼﯾزاﯾﯽ ﺷﻧﯾده ام،  وﻟﯽ ﺧﯾﻠﯽ ﻧﻣﯽ دوﻧم. ﭘس ازﮐﻣﯽ ﺻﺣﺑت، از ھم ﺟدا ﺷدﻧد و ﺧداﺣﺎﻓظﯽ ﮐردﻧد. ﭘﯾرﻣرد، به ﺳﻔرش اداﻣﮫ داد و ھﻣﯾن طور داﺷت به ﺳوی ﻋﻣق درﯾﺎ ﭘﯾش ﻣﯽ رﻓت. اﺣﺳﺎس ﻣﯽﮐرد ﺣﺎﻻ که ﭘﯾرﺷده، ﻧﮕﮫ داﺷﺗن ﻧﻔس، ﺑراﯾش ﺳﺧت ﺗر ﺷده اﺳت. ھر ﭼﻧد ﻧﻣﯽ داﻧﺳت ﭼﮫ  ﻗدر ﻣﯽ ﺗواﻧد  دوام ﺑﯾﺎورد، اﻣﺎ  ﺑرای رﺳﯾدن به آرزوﯾش،  ﺑﺎﯾد به راه  ﺧود اداﻣﮫ  ﻣﯽ داد. ھﻣﯾن طور ﻣﯽ رﻓت و ﻣﯽ رﻓت که اﯾن ﺑﺎر ﯾﮏ ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ را دﯾد که ﺧودش را زﯾر ﯾﮏ ﺑوﺗﮫ، در اﻋﻣﺎق درﯾﺎ، پنهان ﮐرده ﺑود و ﻏﻣﮕﯾن به ﻧظر ﻣﯽ رﺳﯾد. ﭘﯾرﻣرد به طرف او رﻓت و به او ﮔﻔت: – ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ ﮐوﭼوﻟو، ﭼرا اﯾن ﻗدر ﻏﻣﮕﯾﻧﯽ؟ ﺗو اﻻن ﺑﺎﯾد ﺷﺎداب و ﺳرزﻧده و درﺧﺷﺎن ﺑﺎﺷﯽ، نه اﯾن که ﺧودﺗو  ﭘﺷت یه بوته ﻗﺎﯾم ﮐﻧﯽ.  ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ ﺳرش را ﭘﺎﯾﯾن اﻧداﺧت و ﮔﻔت: – ﭘﯾرﻣرد، ﻣن ﺧﯾﻠﯽ ﺑدﺑﺧﺗم. ﻣن که ﺳﺗﺎره ھﺳﺗم، اﻻن ﺑﺎﯾد ﺗوی آﺳﻣوﻧﺎ ﺑﺎ ﺳﺗﺎره های دیگه ﺑﺎﺷم و ﺑرای رﺳﯾدن به ﻣﺎه که اﯾن ھﻣﮫ  ﭘرﻧور وزﯾﺑﺎﺳت ﺑﺎ ﺑﻘﯾﺔ ﺳﺗﺎره ها ﻣﺳﺎﺑﻘﮫ ﺑدم. ﺷﺎﯾد ﺧﯾﻠﯽ ها  ﻧدوﻧن وﻟﯽ آرزوی ﻣﺎ ﺳﺗﺎره ها اﯾنه که دور ﻣﺎه ﺑﮕردﯾم و از دﯾدﻧش ﻟذت ﺑﺑرﯾم، اﻣﺎ ﻣن ﺑدﺑﺧت اﯾن ﺟﺎ ﺗﮏ و تنها وﺳط درﯾﺎ ھﺳﺗم… اﻻﻧم  در ﺣﺳرت دور ﺑودن از آﺳﻣون و دور ﺑودن از ﻣﺎه، دارم ﮔریه

ﻣﯽ ﮐﻧم.  ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ رو به ﭘﯾرﻣرد ﮐرد وﮔﻔت :  – ﭘﯾرﻣرد ﺗو اﯾن ﺟﺎ ﭼﯽ ﮐﺎر ﻣﯽ ﮐﻧﯽ؟ ﭘﯾرﻣرد داﺳﺗﺎن ﺧودش و آرزوی ﭘﯾدا ﮐردن ﺷﺎه ﻣروارﯾد را دوﺑﺎره ﺗﻌرﯾف ﮐرد. ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ ﮔﻔت: – ﻣن یه ﭼﯾزاﯾﯽ ﺷﻧﯾده ام و ﺑﻌﺿﯽ وﻗﺗﺎ یه ﻧوری ته درﯾﺎ دﯾده ام، اول ﻓﮑر ﻣﯽ ﮐردم ﻣﺎھﮫ. ﻣﯽ ﺧواﺳﺗم ﭘﯾداش ﮐﻧم، اﻣﺎ ﺑﻌد یه ﻣدﺗﯽ که دﯾدم ﻣﺎه  وﺳط ﺳﺗﺎره ھﺎی دﯾﮕﮫ، داره ﺗوی آﺳﻣون ﻣﯽ ﮔرده، دوﺑﺎره ﻏﻣﮕﯾن ﺷدم. اﻻﻧم ﺧﯾﻠﯽ از اون ﻧوره ﭼﯾزی ﻧﻣﯾدوﻧم، وﻟﯽ ھﻣﯾن رو به رو، اﯾن روﺷﻧﯽ رو دﯾدم.ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ به ﺳﻣت ﻋﻣﯾق ﺗر درﯾﺎ اﺷﺎره ﮐرد. ﭘﯾرﻣرد و ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ، ﭘس از ﮐﻣﯽ ﺻﺣﺑت، دوﺑﺎره از ھﻣدﯾﮕر ﺟدا ﺷدﻧد. ﭘﯾرﻣرد، ھﻣﯾن طور که داﺷت به راه ﺧودش اداﻣﮫ ﻣﯽ داد، اﺣﺳﺎس ﮐرد ﺗوی ﻋﻣق درﯾﺎ ﯾﮏ روﺷﻧﯽ ﻣﯽ ﺑﯾﻧد. به ﺳﻣت آن ﻧور درﺧﺷﺎن به راه اﻓﺗﺎد. ﻧﺎﮔﮭﺎن ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺎھﯽ رو به رو ﺷد. از ﻓﻠس ھﺎی ﭼروک ﻣﺎھﯽ ﻣﻌﻠوم ﺑود ﺳن و ﺳﺎل زﯾﺎدی از او ﮔذﺷﺗﮫ  اﺳت. ﭘﯾرﻣرد ﺳﻼم ﮐرد و ﮔﻔت:  – ﻣن ﺗوی درﯾﺎ زﯾﺎد ﻏواﺻﯽ ﮐرده ام و ﺗوی ﻋﻣرم ﺑﺎ ﻣﺎھﯽ ھﺎی زﯾﺎدی رو به رو ﺷده ام وﻟﯽ ﻣﺎھﯽ ای ﻣﺎﻧﻧد ﺗو و درﯾﺎﯾﯽ به اﯾن روﺷﻧﯽ ﻧدﯾده ام. ﻣﺎھﯽ ﮔﻔت: ﻣن ﻣﺎھﯽ ﺻﺑورم و ﺻﺑرم زﯾﺎده، ﺑرای ھﻣﯾن اﯾﻧﺟﺎم ﺗﺎ ﺳﺎل ھﺎی ﺳﺎل، ازﭼﯾزی ﻣواظﺑت ﮐﻧم که ﺧﯾﻠﯽ ﺑﺎ ارزﺷﮫ، ﺗﺎ ﻣﺑﺎدا به دﺳت نا اهلش ﺑﯾﻔﺗﮫ… ﺗو ﺧودت ﺑﮕو اﯾن ﺟﺎ ﭼﯽ ﮐﺎر ﻣﯽ ﮐﻧﯽ؟ ﭘﯾرﻣرد، داﺳﺗﺎن ﺧودش را از ﺳﯾر ﺗﺎ ﭘﯾﺎز ﺗﻌرﯾف ﮐرد و ﻣﺎﺟرا های زﯾﺎدی را که ﺗوی درﯾﺎ دﯾده ﺑود، ھم اﺿﺎﻓﮫ ﮐرد. ﻣﺎﺟرای ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ که ﺳﺎل ها ﭘس از ﭘوﺷﯾدن ﻟﺑﺎس ﻋروﺳﯽ، ﺗوی ﺣﺟﻠﮫ ﻣﻧﺗظر داﻣﺎدش ھﺳت و دﻟزده از اﯾن که داﻣﺎد  او را رھﺎ ﮐرده و ﭘﯽ ﺧوﺷﮕذراﻧﯽ ھﺎی ﺧودش رﻓﺗﮫ اﺳت؛ نه ﻣﯽ ﺗواﻧد ﻟﺑﺎﺳش را در ﺑﯾﺎورد و نه ﻣﯽ ﺗواﻧد ﺑﺎ اﯾن ﺷراﯾط، زﻧدﮔﯽ ﮐﻧد. ﺑﻌد ﻣﺎﺟرای ھﺷت ﭘﺎﯾﯽ را ﮔﻔت که از دﺳت ظﺎھر ﻋﺟﯾب ﻏرﯾب ﺧودش و داﺷﺗن ﭘﺎھﺎی زﯾﺎد اﺣﺳﺎس ﺧﺟﺎﻟت ﻣﯽ ﮐرد و ﻣﯽ ﺗرﺳﯾد که اﮔر ﺗوی ﺟﻣﻊ ﺑﯾﺎﯾد، ھﻣﮫ طوری ﻧﮕﺎھش ﮐﻧﻧد که اﻧﮕﺎر ﺑﺎ ھﻣﺔ ﻣوﺟودات ﻋﺎﻟم ﻓرق دارد. ﺳﭘس داﺳﺗﺎن ﺳﺗﺎره ای را ﺗﻌرﯾف ﮐرد که از ﺑﺧت ﺑدش ﻣﯽ ﻧﺎﻟﯾد و به ﺟﺎی اﯾن که ﺗوی آﺳﻣﺎن در ﮐﻧﺎر ﻣﺎه ﺑﺎﺷد، اﻻن وﺳط درﯾﺎﺳت.  ﻣﺎھﯽ ﺻﺑور ﭘﯾر که ﺧوب به ﺣرف ھﺎی ﭘﯾرﻣرد ﮔوش ﻣﯽ داد، ﺳری ﺗﮑﺎن داد و ﮔﻔت: – ﮔره ﻣﺷﮑﻼت ھﻣﺔ اﯾﻧﺎ به دﺳت ﻣن ﺑﺎز ﻣﯽ ﺷﮫ، ﺗوی ھﻣﯾن ﻣﺳﯾری که ﻣﯽ ﺧوای ﺑرﮔردی ﺳﻼم ﻣﻧو به اوﻧﺎ ﺑرﺳون و اﯾن ﻣﺎﺟراھﺎﯾﯽ که ﻣﯽ ﮔم رو ﺑراﺷون ﺗﻌرﯾف ﮐن. به ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ ﺑﮕو که ﺗو ﺳﺗﺎرة ﺧوﺷﺑﺧﺗﯽ ھﺳﺗﯽ؛ ﻣﺎه ﺗو رو از ﺑﯾن اﯾن ھﻣﮫ ﺳﺗﺎره اﻧﺗﺧﺎب ﮐرده ﺗﺎ ﺷب ھﺎی چهاردهم ﻣﺎه که ﺑدر ﮐﺎﻣﻠﮫ

 و اﻧﻌﮑﺎس زﯾﺑﺎی اون ﺗوی درﯾﺎ ﻣﯾﻔﺗﮫ، ﺗو ﺗﻧﮭﺎ ﮐﺳﯽ ﺑﺎﺷﯽ که ﺑﺗوﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺑﺢ  ﺑﺎھﺎش ﺑﺎﺷﯽ و ﺑﺎ ھﻣدﯾﮕﮫ ﺻﺣﺑت ﮐﻧﯾن و اﯾن ﺳﻌﺎدت ﻧﺻﯾب ھرﮐﺳﯽ ﻧﻣﯽ ﺷﮫ که به ﺟﺎی اﯾن که اون ﺑره ﭘﯾش ﻣﺎه، ﻣﺎه ﺑﯾﺎد ﭘﯾﺷش.  به ھﺷت ﭘﺎ ھم ﺑﮕو ﭘدر ﭘدرﺑزرگ ﺗو ﯾﮑﯽ از ﺑزرﮔﺎن و ﺳرﺷﻧﺎﺳﺎن اﯾن درﯾﺎ ﺑوده. یه روز که اون داﺷﺗﮫ ﺗو درﯾﺎ ﻗدم ﻣﯽ زده ﭘﺎھﺎش ﮔﯾر ﻣﯽ ﮐنه به یه ﺟﺎﻟﺑوت و ﭘﺎھﺎش ﻗطﻊ ﻣﯽ ﺷﮫ. ﭘدر ﭘدرﺑزرگ ﻗدرﺗﻣﻧد ﺗو به ﺧﺎطر از دﺳت دادن ﭘﺎھﺎش  ﺑﺳﯾﺎر ﻏﻣﮕﯾن و ﮔوﺷﮫ ﮔﯾر ﻣﯽ ﺷﮫ. اﻓراد دور و ﺑرش که ﺑرای اون اﺣﺗرام  زﯾﺎدی  ﻗﺎﺋل ﺑودن؛ ﺑرای ﺣل ﻣﺷﮑل، ﻋﻘل ﺷون رو روی ھم ﻣﯽ رﯾزن و آﺧر به اﯾن ﻧﺗﯾﺟﮫ ﻣﯽ رﺳن که

 ھرﮐدوم یه ﭘﺎﺷون رو به ﭘدر ﭘدرﺑزرﮔت ﺑدن. ﺑﻌد از اون ﭘدر ﭘدرﺑزرﮔت ﺻﺎﺣب ﭘﺎھﺎی زﯾﺎدی ﺷد و ﺗﺎ زﻧده ﺑود، به اﯾن ھﻣﮫ ﭘﺎ اﻓﺗﺧﺎر ﻣﯽ ﮐرد. ﺣﺎﻻ  ﭘﺎھﺎی زﯾﺎد ﺗو، از ﭘدر ﭘدر ﺑزرﮔت بهت رﺳﯾده و ﺗو نه تنها  از ﺑﻘیه ﭼﯾزی ﮐم ﻧداری، ﺑﻠﮑﮫ ﺑﯾﺷﺗر ھم داری واز طرﻓﯽ اﯾن پاها ﻧﺷوﻧﺔ ﺑزرﮔواری و ﺗوﺟﮫ و اﺣﺗرام ﺑﻘﯾﺔ ﻣوﺟودات درﯾﺎﯾﯽ به ﺗوھﺳت.  – به ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ ھم ﺑﮕو که داﻣﺎد ﭘﯽ اﻟواطﯽ ﻧرﻓﺗﮫ، اون بهت دروغ ﻧﮕﻔﺗﮫ و وﻋدة اﻟﮑﯽ و ﺗو ﺧﺎﻟﯽ ﺑﮭت ﻧداده.  اون آرزوش ﺑود ﺷب ﻋروﺳﯾش ﺑﺎ ﺗو ﺑﺎﺷﮫ، وﻟﯽ ﻣﺟﺑور ﺷد به ﺟﻧﮓ ﮐوﺳﮫ ھﺎی درﯾﺎی ﺳﯾﺎه ﺑره. داﻣﺎدت اون ﺟﺎ ﺧﯾﻠﯽ ﺷﺟﺎﻋﺎنه ﻣﺑﺎرزه ﮐرد و ﺗوی اون ﺟﻧﮓ ﮐﺷﺗﮫ ﺷد. اون ﺧﯾﻠﯽ ﺳﺧﺗﯽ ﮐﺷﯾد و به ﺧﺎطر آراﻣﺷﯽ که اﻻن ﺗوی درﯾﺎ دارﯾم ﻣﺎ ھﻣﮫ ﻣدﯾون اون ھﺳﺗﯾم و ﺗو ﺑﺎﯾد بهش اﻓﺗﺧﺎر ﮐﻧﯽ. اﻣﺎ ﺟواب ﺧودﺗو ﺑدم که ﺑزرگ ﺗرﯾن ﻣروارﯾد دﻧﯾﺎ اﻻن ﭘﯾش ﻣنه واﯾن ﻣﺳﺋوﻟﯾت ﺳﻧﮕﯾن رو ﺳﺎل ها به ﻣن ﺳﭘردن ﺗﺎ به دﺳت ﻧﺎ اهلش ﻧﯾﻔﺗﮫ. ﻣن ﻓﮑر ﻣﯽ ﮐﻧم که ﺗو ﻻﯾق ھﺳﺗﯽ. ﺑﯾﺎ اﯾﻧو ﺑردار و ﺑﺎ ﺧودت ﺑﺑر به ﺳﺎﺣل و به ﻣردم ﻧﺷون ﺑده ﺗﺎ ﺣرﻓﺗو ﺑﺎور ﮐﻧن. ﻣﺎھﯽ ﺻﺑور، ﭘﯾرﻣرد را به ﺳﻣت اﺗﺎﻗﯽ که ﻧور زﯾﺎدی از آن ﺧﺎرج ﻣﯽ ﺷد، راھﻧﻣﺎﯾﯽ ﮐرد. آن ﻣروارﯾد، اﯾن ﻗدر ﺳﻔﯾد و ﺑزرگ ﺑود که ﻧورش ﭼﺷم را ﺧﯾره ﻣﯽ ﮐرد. ﭘﯾرﻣرد که از ﭘﯾدا ﮐردن ﺷﺎه ﻣروارﯾد، ﺧﯾﻠﯽ ﺧوﺷﺣﺎل ﺷده ﺑود؛ ﺳرﯾﻊ آن را ﺑرداﺷت، ﺑﺎ ﻣﺎھﯽ ﺻﺑور ﺧدا ﺣﺎﻓظﯽ ﮐرد و ﻣﺳﯾر رﻓﺗﮫ را به ﺳرﻋت ﺑر ﮔﺷت. در ﺑﯾن راه ﺳﺗﺎرة درﯾﺎﯾﯽ، ھﺷت ﭘﺎ و ﻋروس درﯾﺎﯾﯽ را دﯾد و آن ﭼﮫ را ﻣﺎھﯽ ﺻﺑورﮔﻔﺗﮫ ﺑود، ﺑراﯾﺷﺎن ﺗﻌرﯾف ﮐرد. آن ھﺎ ﺧﯾﻠﯽ ﺧوﺷﺣﺎل ﺷدﻧد و از ﭘﯾرﻣرد ﺣﺳﺎﺑﯽ ﺗﺷﮑر ﮐردﻧد. ﭘﯾرﻣرد، به ﻗﺳﻣت ھﺎی ﺑﺎﻻﺗر درﯾﺎ ﺣرﮐت ﻣﯽ ﮐرد. ﻧﻔﺳش ﮐم ﮐم ﺗﻣﺎم ﻣﯽ ﺷد، اﻣﺎ ﺗﺎ ﺳطﺢ درﯾﺎ راھﯽ ﻧﺑود. ﻣطﻣﺋن ﺑود که ﻣﯽ ﺗواﻧد راﺣت به ﺳﺎﺣل ﺑرﺳد. ﭘﯾرﻣرد، ھﻧوز به ﺳطﺢ آب ﻧرﺳﯾده ﺑود که ناگهان ﻓﮑری به ذھﻧش رﺳﯾد. او واﮔویه ﮐرد:

–  اﮔﮫ ﻣن اﯾن ﻣروارﯾد رو به روﺳﺗﺎ ﺑردم، به ھﻣﮫ ﻧﺷوﻧش دادم و به ھﻣﮫ ﺛﺎﺑت ﺷد؛ آﯾﺎ ﮐﺳﯽ ھﺳت که ﻟﯾﺎﻗت نگهداری از اون رو داﺷﺗﮫ ﺑﺎﺷﮫ؟ ﻣن که دیگه ﭘﯾرﺷدم و ﺳﻧﯽ ازم ﮔذﺷﺗﮫ، ﻧﻣﯽ ﺗوﻧم ﺗﺎ ھﻣﯾﺷﮫ از اون ﻣراﻗﺑت ﮐﻧم. ﻣردﻣﯽ که ﻗدر ﭼﯾزھﺎی ﺑﺎ ارزش رو ﻧﻣﯽ دوﻧن، ﭼﮫ طوری ﻣﯽ ﺗوﻧن از اون ﻧﮕﮭداری ﮐﻧن؟  ﺗوی ھﻣﯾن ﻓﮑرھﺎ ﺑود که  اﺣﺳﺎس ﮐرد دﯾﮕر ﺑﯾﺷﺗر از اﯾن ﻧﻣﯽ ﺗواﻧد ﻧﻔﺳش را ﺣﺑس ﮐﻧد. دو دل ﺷده ﺑود. در آن ﻟﺣظﮫ ﻓﻘط دو راه داﺷت: ﯾﺎ ﺑﺎﯾد ﻣروارﯾد را از درﯾﺎ  ﺧﺎرج  ﻣﯽ ﮐرد و دﺳت ﻣردم ﻣﯽ اﻓﺗﺎد و ﯾﺎ دوﺑﺎره به ﺳر ﺟﺎی اوﻟش ﺑرﻣﯽ ﮔرداﻧد. اﺣﺳﺎس ﺗﻧﮕﯽ ﻧﻔس، ﺗﺻﻣﯾم را ﺑراش ﺳﺧت ﺗر ﮐرده ﺑود. ﺳراﻧﺟﺎم،  ﭘﯾرﻣرد ﺗﺻﻣﯾم ﺧودش را ﮔرﻓت و به ﺳرﻋت به طرف ﻋﻣق درﯾﺎ ﺣرﮐت ﮐرد.  ﺻﺑﺢ ﻓردای آن روز، ﺗﺎزه ﺧورﺷﯾد از ﭘﺷت درﯾﺎھﺎ ﺑﺎﻻ آﻣده ﺑود که در روﺳﺗﺎ ﺧﺑرھﺎی ﺟدﯾدی به ﮔوش رﺳﯾد. ﺑزرگ ﺗرھﺎ  ﺑﺎ ھﻣدﯾﮕر ﭘﭻ ﭘﭻ ﻣﯽ ﮐردﻧد. ﮐوﭼﮏ ﺗرھﺎ ھم ﮐم ﮐم از وﺳط ﺣرف ھﺎ ﻣﺗوﺟﮫ ﺷدﻧد که اﺗﻔﺎﻗﯽ اﻓﺗﺎده اﺳت. ﻣردم در ﻣورد ﭘﯾدا ﺷدن ﺟﺳد ﭘﯾر ﻣرد ﮐﻧﺎر درﯾﺎ ﺻﺣﺑت ﻣﯽ ﮐردﻧد. ھرﮐﺳﯽ در ﻣورد آن اﺗﻔﺎق، ﭼﯾزی ﻣﯽ ﮔﻔت. ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﮔﻔت که ﭘﯾرﻣرد را ﮐوﺳﮫ ها ﮐﺷﺗﮫ اﻧد. ﺗﻌدادی ﻣﯽ ﮔﻔﺗﻧد که ﭘﯾرﻣرد به دﺳت ارواح واﺟنه ای که ﺑﺎ او ارﺗﺑﺎط داﺷﺗﻧد، ﺳر به ﻧﯾﺳت ﺷده اﺳت. ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﮔﻔت که به ﺧﺎطر ﭘﯾری اش ﻣرده و ﮔروھﯽ ھم ﻣﯽ ﮔﻔﺗﻧد که ﺑﺎﻻﺧره ﭘﯾرﻣرد دﯾوانه ﺧودش را ﺗوی درﯾﺎ ﻏرق ﮐرد!

newsletter

عضویت در خبرنامه

زمانی که شماره جدید منتشر شد، ما شما را با خبر میکنیم!