دسته: گفتوگو
با چراغ موشی پی بی سوادان می گشتم
گفتگو با اولین معلم زن گاوبندی

در یکی از شب های رمضان و در شش اردیبهشت ۹۹ ، در روزگار کرونایی با حفظ ملزومات بهداشتی، در شهرک بسیج به دیدارش رفتم. خدیجه ترکمان اولین معلم زن شهرستان پارسیان است. پوشه ی سرخ و پاره پوره ای که حاوی تعداد زیادی برگه های بازمانده از سال های دور را می آورد. کاغذها را زیر و رو می کند و در میان نام شاگردان قدیم، نام روسای آموزش و پرورش، یادداشت های کوتاه و درخواست های اداری خاطراتش را به یاد می آورد. می گوید عمدا به همین شکل با همین پوشه حفظشان کرده ام که برایم همه خاطره اند. باید خاطره ها را تکرار کرد و از آن حرف زد تا فراموش نشود خاصه آنکه سن که بالا می رود گرد فراموشی بر آن می نشیند. بعد اضافه می کند: جوان های حالا که نمی آیند پای صحبت قدیمی ها بنشینند همه سرشان توی موبایل است. با فرزندش محمد رضا در پای حرف ها و خاطراتش نشستیم. همسرش ملک کریمی که تقریبا هم سن و سال همند و او هم بازنشسته آموزش و پرورش؛ نظاره گر این گفتگو بود و سعی می کرد در میانه حرف ها، اسامی افراد و زمان اتفاقات را به یادش بیاورد.
خانم ترکمانی شما از چه خانواده ای بودید، متولد چه سالی هستید و چند سالگی به مدرسه رفتید؟
جد پدرم از مادری از طرف ترکمن صحرا آمده بودند.مادرم با پدر ملک همسرم، پسر عمو دختر عمو بودند.مادرم فاطمه ترکمانی هم با پدرم عمو زاده بودند.البته من پدرم را ندیدم. یکساله بودم که پدرم فوت کرد. ما یک برادر و دو خواهر بودیم. من در اصل متولد ۱۳۲۸ هستم. بعد که برای انگشت نگاری رفتیم لنگه برای اینکه برای معلمی پذیرفته شوم ، شناسنامه ام را دو سال بزرگ تر گرفتند. ۷ سالگی مدرسه رفتم.مادرم نه تنها مخالفتی با مدرسه رفتن من نداشت بلکه خیلی مصر بود که می گفت کاش جمعه هم مدرسه می رفتید.
مدرسه تان چگونه جایی بود؟
کلاس ششم که بودیم محل مدرسه جای کتابخانه امروزی که کنار میدان اصلی شهر واقع است، بود. یک سنگ بزرگی افتاده بود و یه درخت کهور بزرگی هم بود که خارهای بدی داشت. مدرسه شامل دو کلاس بود که راهرویی میانش بود. میز و نیمکت نبود. می گفتند هر کس حلبی برای خودش بیاورد. اگر داشتیم می بردیم اگر حلبی پیدا نمی کردیم هم توی تاقچه می نشستیم. وقتی ششم بودیم چون تعدادمان به حد نصاب نمی رسید به طور غیر قانونی پذیرفته شده بودیم. مدیر مدرسه اجازه داده بود که بنشینیم سر کلاس چیزی یاد بگیریم تا پایان سال که برویم لنگه امتحان بدهیم. آن زمان هم بازرسان بدون خبر می آمدند. به ما می گفتند زود بروید بیرون از مدرسه که بازرس می خواهد بیاید. ما هم با عجله از پنجره بیرون می پریدیم. می رفتیم پشت مدرسه تا ما را نبینند. می رفتیم پشت می ایستادیم تا اینکه خبرمان می دادند که حالا بازرسان رفته اند بیایید داخل. یک بار موقع بیرون پریدن نزدیک بود پایمان بشکند. تعداد دست کم باید به هشت نفر می رسید. ما پنج نفر بیشتر نبودیم.کلاس چهارم، پنجم و ششم در یک کلاس نشسته بودیم. اول، دوم و سوم هم در یک کلاس. پس از پایان ششم، شش نفر جلوی یک ماشین باری نشستیم، رفتیم لنگه امتحان دادیم. من، ملک، حاجی افشاری، محمد رحمانی به همراه زنش و پسرش. بقیه ادامه ندادند اما من بقیه پایه ها را همینجا در گاوبندی امتحان دادم و سیکلم را گرفتم.
از میان هم کلاسی ها و معلمان دوران دبستان کدامیک را به یاد دارید؟
علی طاهری، عبدالعزیز شریف پور، عبدالغنی پسر ملا عبدالفتاح، فاطمه آبرن، صغری نصوری. معلمان هم سوری و صبوری که لاری بودند. حقیقت و حقیقی که شیرازی بود.
چه خاطراتی از روزگار مدرسه در ذهنتان مانده است؟
خیلی تنبیهمان می کردند. اگر کسی درس بلد نبود کلاه رنگی یا صندلی روی سرش می گذاشتند تا هفت دور، دور مدرسه بگردد و همه ایستاده نگاهشان می کردند. یک بار یکی از دانش آموزان جلو در مدرسه که رسید صندلی را انداخت و فرار کرد. ما که دختر بودیم جرئت این کار نداشتیم ولی همین باعث شد من جدول ضرب خیلی خوب یاد بگیرم. ولی در درس ریاضی و تاریخ مشکل داشتم. وقتی تاریخ داشتیم اولین کسی که از ترس می لرزید من بودم.وقتی حاجی عبدالرحمن طاهری با شیخ یاسر به مدرسه می آمدند ما از ترس قایم می شدیم شاید بگویند اینها تنبل هستند، درس نمی خوانند. یک بار نقاشی داشتیم. اینبار بر خلاف دفعات پیشین شکلی روی تخته برایمان نکشیدند، گفتند خودتان هر چه می خواهید بکشید. من هم عکس مثلثی کشیدم و داخلش بچه ای خوابانده بودم. زیر نقاشی نوشتم آرامگاه مادر شاه. معنی کلمه آرامگاه هم درست نمی فهمیدم. در پایان کلاس معلم برگه همه بچه ها را پس داد مال من را پس نداد. من هم خوشحال بودم که حالا یا می خواهد تشویقم کند یا نمره بیستم دهد. بچه ها که بیرون رفتند گفت دست هایت با یک پایت بالا کن. گفت تا آخر زنگ تفریح باید همینطور بایستی. نمی دانستم که به چه علت تنبیهم می کند. بعد فهمیدم که به این علت بوده که زیر نقاشی ام نوشته ام آرامگاه مادر شاه. در حالی که مادر شاه زنده بود.
چه شد که معلم شدید؟
سال ۱۳۴۳ که کلاس ششم را به پایان رساندم آموزش و پرورش اعلام کرده بود که نیاز به نیرو دارد و من به صورت روز مزد مشغول به کار شدم. اول به من گفتند باید بروی کوشکنار تدریس کنی.من گفتم کوشکنار نمی توانم بروم. همینجا حاضرم به عنوان خدمتگزار باشم ولی کوشکنار نروم چون برای من سخت است. البته آن زمان هم خانواده نمی گذاشتند دختر از خانه دور شود. تا اینکه درجه داری بود که به گاوبندی منتقلش کرده بودند، خانمش کارهای خدماتی و دفتری در مدرسه انجام می داد. او به جای من رفت کوشکنار و من در گاوبندی کارم را آغاز کردم.
مادرم برای استخدامم خیلی تلاش کرد.فرزانه اهل بهبهان مسئول نمایندگی آموزش و پرورش بود.سال اول، استخدام رسمی نبودم. گفتند شاید دیگر شما را نخواهند. مادرم رفت پیشش گفت مگر می توانی استخدامش نکنی ما این همه زحمت کشیده ام. این دختر را بدون پدر بزرگ کرده ام، ششم ابتداییش هم گرفته حالا تو می خواهی کسی از جای دیگر به جایش بیاوری. کور خواندی.مسئول نمایندگی گفت:ما دیپلم می خواهیم. مادرم گفت دیپلم یا نه دیپلم این باید اینجا کار کند. بالاخره حریف مادرم نشد. من به مادرم گفتم حالا که تو با او دعوا کرده ای من دیگر نمی روم. خجالت می کشم. گفت دختر بیا برو. می خواهند حقمان بخورند.می خواهند کسی از جایی دیگر بیاورند ما اینجا این همه در گرما و سرما زحمت کشیده ا یم. بچه امان زیر چراغ موشی درس خوانده، حالا از تهران و جای دیگر بیایند اینجا خدمت کنند و ما حسرت ببریم.مادرم کسی حریفش نمی شد. بزرگان محل همه او را می شناختند. خودم هم حریفش نشدم گفتم نمی روم قبول نکرد. به زور من را فرستاد. اولین سال ۴۸۰ تومان می گرفتم وقتی در سال ۷۳ بازنشست شدم ، ۲۲۰۰۰ تومان حقوقم بود. سال دوم که رسمی شدم حقوقم ۵۰۰ تومان شد. البته راست و پاکش خیلی دنبال حقوق نبودم علاقه داشتم کار کنم. البته آن زمان همین ۴۸۰ تومان هم کلی پول بود. می توانستیم خرج چند خانواده را بدهیم.
در سالی که شما استخدام شدید امکانات مدرسه چگونه بود؟
وقتی معلم شدم مدرسه در همان مکانی بود که قبلا درس می خواندیم. یک اتاقی بود که وسایل معلمان مثل حلب نفت داخلش بود. یک گوشه ی این اتاق را حصیری انداخته بودیم و من کلاس اول درس می دادم. تا هجده سال در پایه اول تدریس کردم.یک تخته سیاه به ما داده بودند که از بس از آن استفاده کرده بودند رنگ و رویش رفته بود. دلمان به آن هم خوش بود .یک بسته گچ سهمیه امان بود. که برای دو ماه بیشتر نمی شد. در مصرفش خیلی قناعت می کردیم.اوایل که گچ رنگی هم نبود. برای جبران این کمبود مجبور بودیم خودمان گچ درست کنیم. از کوره گچی، تکه های گچ می آوردیم، نرم می کردیم، با پارچه صافش می کردیم، در قالب قوطی کبریت می ریختیم تا خشک شود. بعضی درست درمی آمد بعضی نه. در استفاده از گچ سهمیه ای خیلی قناعت می کردیم. مثلا ساعت نقاشی می گفتند شکل آفتابه یا گلی روی تخته سیاه بکشید تا بچه ها مثل شما نقاشی کنند. بخشی از شکل را می کشیدیم بقیه را راهنمایی می کردیم که چطور بکشند. برای ساعت ورزش توپ نداشتیم. یک توپی به ما داده بودند که اینقدر پسرها با آن بازی کرده بودند که لت و پار شده بود. باد هم نمی گرفت. همین توپ را به دخترها می دادیم که به همین هم دلشان خوش بود. بعد توپ پلاستیکی برایشان خریدیم. وسایل کمک آموزشی نبود. می رفتیم پیش حاجی عبدالعزیز رشیدی برای تسبیح که آن زمان زیاد هم نبود بعد می رفتیم پیش ملای دیگری تسبیح دیگری گیر می آوردیم. حالا می خواستیم ابتکاری از خودمان به خرج بدهیم.بیشتر تسبیح ها زرد بود. سیاه کمتر بود. بعضی هم خاکستری بود. می گشتیم دو رنگ پیدا کنیم تا با هم مخلوط کنیم.دو تا میخ می زدیم به دیوار، نخی را به آن دو می بستیم. دانه های تسبیح را در نخ می کردیم جلوش هم کاغذ می چسباندیم . بدین وسیله ارقام را به بچه ها یاد می دادیم. من همان زمان که معلمان دیگر مشق زیاد به بچه ها می دادند با دادن مشق زیاد مخالف بودم. من بیشتر پنج خط مشق نمی دادم. اگر دانش آموزی درسش خوب بود می گفتم دو خط بنویس.یا کلماتی که بلد نبودند می گفتم دو تا دوتا بنویسید اینطور زود یاد می گرفتند ولی معلمانی که مشق زیاد می دادند بدون اینکه مشق بچه ها را بخوانند چه نوشته اند، رویش خط می کشیدند.
از تنبیهات دوران مدرسه گفتید آیا وقتی معلم شدید هم شاگردانتان را تنبیه می کردید؟
من به خاطر درس تنبیه نمی کردم. ولی به خاطر مسائل اخلاقی تنبیه می کردم که آن هم اختیار تام از طرف اولیاء داشتم.معمولا پدرها و مادرها آن زمان به مدرسه نمی آمدند. می گفتند من دخترم را پاک تحویلت داده ام، پاک تحویلم بده. ولی در مورد درس، دانش آموزانی که می دانستم یاد گرفته اند تکلیف کمی می دادم آنهایی که یاد نگرفته بودند ساعتی که ورزش داشتند می گفتم بیایید دفتر همانجا دوباره برایشان توضیح می دادم.
در سال های آغازین معلمی با چه کسانی همکار بودید؟
با آقایان علی طاهری، عبدالله دلشاد، مذکور نصوری، علی تیموری که اهل لنگه بود. خانم ها هم که همه غیر بومی بودند عصمت نژادی، فرنگیس جوکار که زن دکتر زاهدی بود، فاطمه بحرانی،شهلا فهیمی که همسرانشان افضلی و دُری هم معلم بودند. صفیه حسنی نژاد و شهلا دِرا که این دو بندرعباسی بودند.
در کنار آموزش رسمی که در ساعات موظف انجام می دادید آیا کلاس فوق برنامه هم داشتید؟
بعد از انقلاب گفتند طرحی به نام تقوی را برای کودکان زیر دبستان اجرا کنید. این طرح برای آموزش های دینی به بچه های زیر دبستان بود. هیچکس زیر بار این طرح نرفت. اما من اجرا کردم. همکاران هم غُر می زدند که چرا این طرح را قبول کردی، ما خودمان جا نداریم. می گفتم این خدمتی است که به بچه های خودمان می کنیم.زکات سوادمان را باید بدهیم. مشکلات بالاخره حل می شود. برای آموزش قرآن از مرحوم ملا عبدالله عبدالعزیز شریف پور و ملا غلامرضا عباسیان استفاده می کردیم. بعد از ظهرها این طرح را اجرا می کردم. مثلا از کلاسی که ورزش داشتند استفاده می کردیم. یا کلاسی که نقاشی داشتند به بچه ها می گفتیم بروید بیرون نقاشی بکشید تا کلاس خالی شود.
شما گویا علاوه بر کار رسمی روزانه، کلاس های نهضت سواد آموزی را هم درس می دادید. در این مورد برایمان بگویید.
در قبل انقلاب طرح پیکار با بی سوادی بود. گفتند هر کس با این برنامه همکاری کند باید در دوره ای که گذاشته شده شرکت کند. هیچکس نرفت من دل به دریا زدم و رفتم. می ترسیدم شاید قبول نشوم و برایم زشت باشد. امتحانش دادم بعد از ۱۵ روزی جوابش آمد که پذیرفته شده اید و می توانید کلاس تشکیل دهید. من خیلی خوشحال شدم و بی صبرانه در فکر تشکیل کلاس بودم. چون علاقه داشتم که همیشه سر کلاس و با دانش آموزان باشم. کلاس شبانه با دو نفر شروع کردم. به آنها گفتم هر کداممان می رویم در خانه ها تا افراد بی سواد را تشویق برای آمدن به کلاس کنیم. چون شب برق نبود کلاس را بعد از ظهرها برگزار می کردیم. چون کلاس ها دانش آموزان روزانه نشسته بودند، مجبور بودیم زیر سایه دیوار یا سایه گزی که کنار دکان عبدالقادر بود کلاسمان را برگزار کنیم. وقتی برق آمد هم شب در مدرسه رقیه نصوری امتحان برگزار می کردیم. برای تشویق کسانی که بی سواد بودند شب ها؛ با چراغ موشی می رفتیم در خانه هایشان چون می دانستیم پدران روزها سرکارند و شب خانه هستند. با آنها باید صحبت می کردیم تا راضی شوند بچه هایشان را به کلاس های سواد آموزی بفرستند. بعضی ها مقاومت می کردند می گفتند ما دخترمان را نمی فرستیم. می گفتم خیالتان راحت باشد، پیش خودم هستند. می گفتند الان می گویی پیش خودم هستند بعد تحویل کسی دیگری می دهی. اگر قول می دهی که خودت درسشان بدهی می فرستیم. من قولشان می دادم. تا اینکه تعدادشان زیاد شد و مجبور شدم ازدو نفر نیروهای کمکی استفاده کنم. که بعضی ها بچه هایشان را بیرون آوردند. دوباره می رفتم با آنها صحبت می کردم تا راضیشان کنم.برای اردوهای دانش اموزی روزانه هم اگر خودم بودم ، راضی می شدند دخترهایشان بیایند و اگرنه قبول نمی کردند. کتاب، دفتر و قلم درستی نبود. تعدادی دفتر و کاغذ از پیش حاجی علی رحمانی یا کسانی دیگر می آوردیم. هر دفتر را چهار تکه می کردیم، بینشان تقسیم می کردیم. برای اینکه به یادگیری اشان کمک کنم می گفتم کلمه هایی که روی وسایل می بینید، بنویسید و برایم بیاورید. کلمه هایی که دیده بودند را در دفتر نوشته، می آوردند. مثل تاید. آن زمان صابون تاید تازه آمده بود. یا کلمه هایی مثل گل یا فلاکس. برای تشویقشان مثلا پاکنی به آنها می دادم که خوشحال می شدند.
هیچوقت به فکر ادامه تحصیل هم بودید؟
به فکر ادامه تحصیل نبودم. چون بچه کوچک داشتم گفتم رسیدگی به آنها واجب تر است. روز سر کار باشم و شب هم بروم درس بخوانم دیگر به بچه هایم نمی رسم. گفتم سرنوشت بچه ها مهمتر است. اکنون از چهار دختر و یک پسرم جز یکی همه آموزش و پرورشی اند. همین که بسیاری از شاگردان دیروزم امروز معلم، پزشک یا کادر درمانی بیمارستان هستند من را خوشحال می کند.
اگر از سال های معلمی بخواهید یک خاطره شیرین تعریف کنید چه چیز به یادتان می آید؟
بیشتر خاطراتی که به ذهنم می آید بحث و دعوایی بود که همیشه با مسئولین برای گرفتن امکانات و میز، نیمکت و صندلی برای مدرسه داشتم.
یا در مورد دانش آموزانی که وضع مالی خوبی نداشتند، با آنها صحبت می کردیم که زیاد فشار به پدر و مادرشان نیاورند . مثلا می گفتند بقیه کاموا دارند من ندارم. یک کاموایی که مثلا دو تومان بود می خریدیم به آنها می دادیم.
خاطره ی دیگری را از زمانی که مدیر مدرسه بنت الهدی بودم، به یاد دارم. دزدان آمده بودند دستگاه اُوِرهد برده بودند و روی کمد با ماژیک سبز نوشته بودند: «دزدان با انصاف به پرونده ها دست نزدند، خوشتان آمد» گفتم من باید این دزد را پیدا کنم. همه جا گشتیم بعد دیدیم که پشت بام چیزی گذاشته و پارچه سفیدی دورش است. پله ای آوردیم رفتیم بالا. دیدیم همان وسیله دزدیده شده است.
به دو نفر پسر بچه شک داشتیم که کار آنها باشد.یک کتاب بزرگ قدیمی جلد گرفته بودم که به حساب قرآن است.
گفتم بیایید به این قسم بخورید که شما دستگاه را برده اید یا نه. اگر راست بگویید به مادرتان نمی گویم.یکی از بچه ها گریه کرد و به آن یکی نگاه کرد. گفتند بله ما بردیم. گفتیم بلد نیستیم با آن کار کنیم پشت بام می گذاریم تا زمانی که طرز کارش را یاد بگیریم. گفتم به مادرتان نمی گویم ولی هیچوقت دست به این کارها نزنید. بعد همین بچه ها، بچه های بسیار خوب و مودبی شدند. خاطره دیگرم مربوط به زمان جنگ است که کمک برای جبهه ها جمع می کردند.
در مدرسه ای که من مدیرش بودم بیشتر از مدارس دیگر کمک جمع می شد. به کمک مادران بچه ها هویج می گرفتیم، مربا درست می کردیم.
می رفتیم خانه ها شیشه خالی جمع می کردیم. مربا را در شیشه ها می ریختیم که از اداره می آمدند می بردند. عبدالرحیم رحیمی میوه فروشی داشت.
هر وقت میوه می آورد، کسی را می فرستاد دنبالم که یک گونی هویج برای مدرسه شماست؛ بیایید ببرید.
بسیار سپاسگزارم از شما که در این گفتگو، صمیمانه شرکت کردید.
به زن بودن و قدرتمند بودنم افتخار میکنم
یک مدال آور بدنسازی:

بانوی قدرتمندی که علیرغم تمامی محدودیتها و کارشکنیها توانست خود را به همگان ثابت کند و اکنون در فکر حضور در مسابقات جهانی و افتخارآفرینی برای کشورمان است.
بنفشه محمدی با بیان اینکه از کودکی همواره ورزش را دنبال میکردم، افزود: ژیمناستیک، شنا، بسکتبال و بدنسازی از جمله رشتههایی بوده که دنبال کرده و سبب علاقهام به ورزش شدهاند.
وی در خصوص آشناییاش با رشته بدنسازی، اظهار کرد: در ابتدا بهصورت تفریحی و جهت پر کردن اوقات فراغت به رشته بدنسازی روی آوردم اما هرچه جلوتر رفتم به این ورزش علاقهمند شدم و تا امروز که دیگر بهصورت حرفهای آن را دنبال میکنم.
قدرت بیشتری نسبت به هم باشگاهیهایم داشتم
محمدی با اشاره به اینکه در ابتدا که به بدنسازی روی آوردم مشاهده کردم با فشار کمتر زور بیشتری نسبت به سایرین در باشگاه داشتم، تصریح کرد: در تمرینات بیشتر و به مرور به این یقین رسیدم که نسبت به سایر بانوان نیز از قدرت و توان بیشتری برخوردار هستم و به همین دلیل تصمیم گرفتم که بهصورت حرفهای در این رشته پیش بروم.
وی با بیان اینکه ابتدا در رشته پاورلیفتینگ زیر نظر آقای کبابی پیش رفتم تا به مقام نائب قهرمانی استان هرمزگان دست یافتم، اضافه کرد: پیش از این در رشته کراسفیت فعال بودم که تا مقام نایبقهرمانی استان هرمزگان پیش رفتم.
محمدی ادامه داد: ورودم به کراسفیت نیز بهصورت اتفاقی بود به این شکل که قرار بود تیم منتخب استان هرمزگان به مسابقات کشوری کراسفیت اعزام شود که در مسابقات انتخابی نیز توانستم رتبه دوم را کسب و مجوز حضور در مسابقات کشوری را کسب کنم.
در حقم ظلم شد
وی با اشاره به اتفاقات ناخوشایند حول این اعزام، افزود: هزینه رفت و برگشت بلیط پرواز تیم و البسه نیز بنده پرداخت کردم به این امید که پس از مسابقات آن هزینه از سوی متولیان کراسفیت استان هرمزگان برگشت داده شود اما این هزینه ششمیلیونی هیچگاه برگشت داده نشد و حتی تشکر هم نکردند و حتی اسمی هم از بنده بابت این هزینه کرد نیامد.
این ورزشکار با بیان اینکه نزد تمامی مسئولان ذیربط هم رفتم اما هیچکس کاری پیش نبرد، عنوان کرد: امیدوارم روزی این افراد پاسخگو عملکردشان باشند که چگونه هزینه بنده را نادیده گرفته و چرا داور اعزامی استان بهعنوان شرکتکننده در مسابقات ظاهر شد.
وی ادامه داد: این اقدامت سبب شد احساس کنم از بنده سوءاستفاده شده و در حقم ظلم شد اما همواره افتخار میکنم که برای امر ورزش و پیشبرد توسعه هرمزگان هزینه کردهام.
محمدی با بیان اینکه پس از این اتفاقات بود که از کراسفیت به پاورلیفتینگ روی آوردم و زیر نظر مربیام آقای ملکزاده توانستم مسیر قهرمانی را طی کنم، اظهار کرد: با تمرینات مستمر توانستم جواز حضور در مسابقات اوراسیا گرجستان را کسب کنم اما همین جواز حضور نیز با حواشی از سوی برخی دوستان در استان هرمزگان همراه شد.
از لحاظ روحی تحت فشار بودم
بهجای دعای خیر به دنبال جوسازی بودند
وی اضافه کرد: از زمانی که در پستی در صفحه شخصیام این موضوع را اعلام کردم پس از ۲۰ دقیقه یکی از مسئولان هیئتهای ورزشی در تماس با بنده اعلام کرد چرا ادعای ملیپوش بودن کردهام؛ بهجای آرزوی موفقیت برای اینکه بتوانم افتخاری برای هرمزگان رقم بزنم، برایشان سؤال بود که چرا اسم تیم ملی آوردم و از لحاظ روحی ۳روز قبل از مسابقه واقعاً از سوی عدهای افراد در هرمزگان فشار زیادی بر رویم بود.
محمدی با بیان اینکه این اعزام زیر نظر وزارت ورزش و جوانان و دعوت کشور گرجستان بوده و بنده بهعنوان یک ملیپوش راهی مسابقات شدم، خاطرنشان کرد: متأسفانه بهجای دعای خیر و حمایت معنوی با این جوسازیها سعی در برهم زدن روحیه و تمرکز بنده داشتند و حتی یکبار هم مسئولی از ورزش هرمزگان از بنده حمایت نکرد.
این قهرمان پاورلیفتینگ با اشاره به اینکه خوشحالم که در مسابقات اوراسیا گرجستان علیرغم تمامی حواشی توانستم دو مدال طلا در پرس سینه و پاورلیفتر در وزن ۶۰ کیلوگرم کسب کنم، اضافه کرد: با توجه به اتفاقات پیشآمده و عدم تجربه نیز پیشبینی کسب مدال نمیکردم اما با حمایتهای مربیام و انتخابهای درست توانستم حریفانم از کشور روسیه را پشت سر بگذارم و دو مدال طلا کسب کنم.

با مدالهایم به دنبال اثبات خودم بودم
وی با بیان اینکه در این مسابقات میخواستم خود را بهتمامی افرادی که مانع از موفقیتم میشدند، ثابت کنم و همین موضوع انگیزهام را دوچندان کرد، تصریح کرد: هزینه تمرینم حدودا ماهی ۳ تا ۴ میلیون تومان است و تمامی این هزینهها بهصورت شخصی و بدون کمک هیچ ارگانی صورت گرفته و خوشحالم توانستم با زحمت خودم به اینجا برسم.
محمدی با اشاره به اینکه در تلاش و تمرین برای حضور در مسابقات جهانی هستم و موفقیت در این مسابقات به حمایت مسئولان نیاز دارد، خاطرنشان کرد: نمیدانم چرا در هرمزگان عدهای به دنبال نادیده گرفتنم هستند درحالیکه مدال کسب کردم و این مدال مورد تأیید وزارت ورزش و جوانان است اما عدهای به دنبال نادیده گرفتن هستند.
وی با بیان اینکه سالها سختی را تحمل کردم تا بتوانم باعث افتخار کشورم باشم، اضافه کرد: در حال حاضر با وسایل ورزشی در خانه تمرین میکنم تا خود را برای مسابقات جهانی آماده کنم و نشان دهم اینهمه تلاش بیهوده نبوده است.
به زن بودن و قدرتمند بودنم افتخار میکنم
محمدی که اکنون دارای مدرک مربیگری است با اشاره به اینکه باید ثابت کنیم یک زن هم میتواند قدرتمند باشد و از خود رکورد بر جای بگذارد، تصریح کرد: باید به زن بودن و قدرتمند بودن و توانمندیمان افتخار کنیم و این موضوع را در میدان ورزش نشان دهیم.
وی با بیان اینکه در هرمزگان استعدادهای فراوانی در بخش بانوان وجود دارد که نیازمند حمایت و توجه هستند، عنوان کرد: ورزش بانوان در هرمزگان چندان موردتوجه قرار نمیگیرد اما باید از حمایتهای کادر مدیریتی باشگاه گیو که همواره حامی و پشتیبان بنده بودند، تقدیر میکنم.
هیچ مربی مجاز به توصیه و تجویز مکمل ورزشی نیست
محمدی با اشاره به اینکه هیچ مربی مجاز به توصیه و تجویز مکمل ورزشی نیست، تصریح کرد: باید ابتدا از سلامت شخص مطمئن شد و سپس آن را به ورزشکاران توصیه کرد.
این ورزشکار با تأکید بر اینکه با سابقه تمرینی و اراده میشود بدون دارو یک زن قوی شد، افزود: رسیدن به قدرت بیشتر برای زنان سختتر از مردان است ولی غیرممکن نیست که حتماً با استروئید و دارو به این قدرت رسید.
وی استفاده از مواد نیروزا را غدغن و خواستار توجه خانواده به این موضوع شد، افزود: بنده خواهرزاده خلیل طریقت پیما معروف به خلیل عقاب هستم فردی که به بلند کردن فیل شهرت دارد و در کتابهای رکورد گینس نیز نامش آمده است و همواره پهلوان خلیل عقاب الگوی ورزشی و زندگیام بوده است.
مامایی ، شوق لمس یک نوزاد
به زندگی من خوش آمدید

شیلا قاسم زاده اصالتا مینابی و متولد ۱۳۶۷ یکی از جوانترین ماماهایی است که با او آشنا شدم . ۵ می ، روز جهانی ماما بهانه ای بود که با او مصاحبه ای ترتیب دهم . شیلا در سال ۹۰ در رشته مامایی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد لارستان فارغ التحصیل شده و بلافاصله طرح خود را در سندرک آغاز کرد و پس از پایان طرح با قبولی در آزمون استخدامی در شهرستان سیریک مشغول به کار شد. تا پایان سال ۹۷ مسئول واحد بهداشت و خانواده و مسئول مادران شهرستان بود و از سال ۹۸ با ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد مشاوره مامایی در دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد به بخش زایشگاه رفت.
چطور شد که مامایی را به عنوان شغل خود انتخاب کردید؟
در واقع از بچگی به رشته های علوم پزشکی علاقمند بودم و جدا از آن عاشق بچه ها هستم . بین تمام رشته ها به پزشکی و مامایی علاقه داشتم که با توجه به رتبه و انتخاب رشته در رشته مامایی پذیرفته شدم.
نسبت به اولین بچه ای که به دنیا آوردید چه حسی داشتید؟دختر بود یا پسر؟
اولین ها همیشه برای من توام با استرس بوده است . واقعا حس آن لحظه قابل وصف نیست . بین تمام آن استرس و نگرانیها و اشک ها که همراه با درد مادر بود، شوق لمس یک نوزاد برای من غیر قابل وصف است.
اولین بچه ای که به تنهایی در دوران طرح ام به دنیا آوردم دختر بود، اتفاقا دختر یکی از پرسنل درمانگاه مان بود.

چند بچه توسط شما به دنیا امده اند؟
حدودا بالای ۲۰۰ نفر
از مشکلات این شغل بگویید؟
مامایی در واقع رشته پر استرسی است . مسئولیت سلامتی دو نفر همزمان به عهده ماماست . هم مادر و هم جنین . و اینکه نبود امکانات در مناطق محروم و بسته بودن دست ماما ها در انجام برخی اقدامات تشخیصی سختی کار را دو چندان می کند ، مامایی از جمله رشته هایی است که اگر به آن علاقه نداشته باشیم ماندن و کار کردن در این رشته می تواند بسیار سخت باشد.
چگونه سختی های شغل مامایی تاثیر منفی بر روحیه شما نمی گذارد؟
من کارم را دوست دارم ، نمی توانم بگویم سختی هایش من را اذیت نمی کند. قطعا من هم روزهای بد را تجربه کرده ام ولی چون این رشته و شغل و کار در محیط بیمارستان را پذیرفته ام ، همیشه سعی می کنم آرامش و روحیه خودم را حتی در روزهای سخت تا جایی که در توانم است ، حفظ کنم.
شیرین ترین و تلخ ترین خاطره مامایی خود برایمان بگویید؟
قطعا شیرین ترین خاطره من مربوط به تولد خواهرزاده ام بود ، حس اینکه من اولین نفری بودم که توانستم در آغوشش بگیرم قابل وصف نیست و تلخ ترین خاطره مربوط به فوت یک مادر بود که باید به استان گزارش می دادم و هنوز که به آن فکر می کنم ناخواسته اشک در چشمانم جمع می شود.
اهمیت و برتری زایمان طبیعی بر سزارین چیست؟
آزادی حرکت و فعالیت مادر بعد از زایمان ، بازیابی سریع تر توان مادر ، کاهش احتمال سزارین در آینده
کاهش خطرات عمل جراحی ( عفونت، مشکلات روده ، اثرات بی حسی و بی هوشی و …) ، خونریزی کمتر نسبت به سزارین ، جمع شدن سریع تر رحم ، ارتباط و تغذیه بهتر مادر و نوزاد، بازگشت سریعتر وزن به حالت قبل از بارداری ، کاهش خطر افسردگی پس از زایمان، کاهش مشکلات ریه برای نوزاد با توجه به فشار زایمان طبیعی بر بدن نوزاد
و معایب آن چیست؟
انقباض های رحم در حین زایمان ، نا مرتب شدن ضربان قلب جنین ، تحت فشار بودن بند ناف نوزاد در طول زایمان، خونریزی ، تغییر شکل دستگاه تناسلی، عفونت، فشار خون بالا، درد شدید، ناتوانی مادر در زور زدن، استرس ، عدم کنترل ادار و مدفوع
از نظر شما یک مامای خوب چه ویژگی های دارد؟
در وهله اول باسواد باشد، مسئولیت پذیر ، بااخلاق ، مهربان و دلسوز و آگاه نسبت به دستورالعمل ها و تغییرات جدید رفرنس های دنیا باشد و مهارت کافی در حیطه شغلی خود داشته باشد.

مامای همراه کیست و چرا امروزه داشتن یک مامای همراه ضرورت دارد؟
مامای همراه (دولا) تحصیلکرده در رشته مامایی که دوره زایمان فیزیولوژیک را گذرانده باشد و بعد از کسب نمره مورد نظر مدرکش را کسب کرده باشد . دولا در تمامی مراحل زایمان طبق قرارداد طرفین همراه مادر خواهد بود و مادر را در انجام زایمان راحت و ایمن تر کمک خواهد کرد.
در مراکز بارداری و زایمان فیزیولوژیک برای اینکه مادر ، یک همراه برای کمک در زایمان و یک حامی روحی و روانی داشته باشد یک مامای همراه در اختیارش قرار می دهند که از اول بستری در بیمارستان و گاها تا ۲۴ ساعت پس از زایمان در کنارش باشد .
در جهان امروز و به ویژه در کشورهای اروپای غربی با توجه به تمام پیشرفت ها به ماما و مراقبت های آن و داشتن همراه در حین زایمان بسیار اهمیت می دهند .
استفاده از اطلاعات و مشاوره های مامایی مورد نیاز در طی دوران بارداری ، زایمان و شیردهی و حتی در مراقبت های بعد از زایمان نوزاد از وظایف مامای همراه است تا با استفاده از تخصص خود مراقبت های لازم را بعمل آورد و از عارضه های مادر و نوزاد پیشگیری به عمل آورد. همچنین در کنار آن ، مادر و همسرش را مورد حمایت روحی و روانی قرار دهد.
وظیفه یک مامای همراه چیست؟
پاسخ به سوالات و مشکلات مادران در دوران بارداری
همراهی مادر در اتاق زایمان
ارائه آموزش های لازم به مادر پس از زایمان مثل شیردهی ، بهداشت ، تغذیه، باروری ، جنسی
استفاده از راه ها و تکنیک های مورد نیاز با توجه به انتخاب مادر در جهت کمک به کاهش درد مادر در هنگام زایمان
راهنمایی و مشاوره مادران پس از زایمان در خصوص مشکلات دوران نفاس
از تفاوت های یک ماما با متخصص زنان بگویید؟
مامایی و تخصص زنان و زایمان دو حرفه مستقل اما مکمل یکدیگر هستند که هر دو به بهداشت و سلامت زنان مرتبط است . هر کدام با توجه به تخصص خود می توانند از قبل دوران بارداری تا بعد از زایمان و مراقبت های نوزاد در کنار مادر و نوزاد باشند.
ماماها به بهداشت فردی و بیمارهای جزئی زنان می پردازند در حالیکه متخصصان زنان و زایمان به بیماری های تخصصی تر می پردازند.
ماماها مراقبت های جسمی ، عاطفی و روحی را قبل و بعد از زایمان مادر بر عهده دارند اما دکتر زنان به مسائل تخصصی پزشکی می پردازد .
متخصص زنان و زایمان ابتدا دوره پزشکی عمومی را می گذرانند و سپس تخصص خود را در حیطه زنان می گیرند و نسبت به ماما در بیماریهای تخصصی زنان دانش بیشتری دارند .
انجام عمل های جراحی زنان در حیطه کاری متخصصین زنان و زایمان می باشد.
در یک زایمان طبیعی ماما نقش بیشتری دارد یا دکتر؟
به طور کلی در زایمان طبیعی ماماها نقش بیشتری دارند . در اکثر بیمارستان ها زایمان طبیعی توسط کادر مامایی انجام می گیرد.

به نظر شما چرا نگرش زنان جامعه در مورد زایمان طبیعی تغییر پیدا کرده است؟
با توجه به بالا رفتن سطح سواد و فرهنگ زنان جامعه و اطلاع رسانی و آموزش های صورت گرفته در مراکز بهداشتی ، درمانی و طبق ارائه پروتکل های جدید بهداشتی و درمانی در خصوص سخت گیری های انجام سزارین در دنیا ، نگرش نسبت به زایمان طبیعی خیلی بهتر شده است.
از شرایط سیریک، امکانات وشرایط زنان باردار آن شهرستان بگویید
شهرستان سیریک با جمعیتی در حدود ۵۰ هزار نفر ، تقریبا ۷۰۰ مادر باردار در طول سال دارد که از داشتن امکانات تخصصی مثل حضور متخصصین از جمله زنان ، اتاق عمل و رادیولوژیست محروم است ، و با توجه به فرهنگ و عقاید وِیژه مردم منطقه نیازمند آموزش ها و تلاش های بیشتری برای کمک به مردم و به ویژه زنان در جهت رسیدن به بهترین سطح از سلامت و بهداشت است.
و اینکه با توجه به اینکه درگیر کرونا هستیم چه توصیه ای برای زنان باردار و یا خانم هایی که قصد بارداری دارند داری؟!
ویروس در فاصله ۵/۱ تا ۲ متری از فرد مبتلا قابل انتقال است . پس هر نوع تماس فیزیکی نزدیک ، فارغ از روابط جنسی با فرد مبتلا امکان انتقال بیماری را فراهم می کند .
و با توجه به اینکه این ویروس در بزاق و ترشحات دهانی و بینی فرد مبتلا وجود دارد پس از طریق بوسیدن و یا هر نوع تماس قابل انتقال است . توصیه می شود در برقراری رابطه احتیاط کرد و در روابط جنسی از کاندوم استفاده شود تا حد امکان از بارداری ناخواسته جلوگیری شود .
و با توجه به در معرض خطر بودن مادران باردار و تا بهتر شدن وضعیت تمامی اصول ایمنی و بهداشتی را رعایت کنند و در صورت بروز هر گونه مشکل سریعا با متخصص و یا مامای خود تماس بگیرند تا بهترین راهکار به آنها ارائه و بارداری خود را به سلامتی پشت سر بگذارند .
زنان بیش از مردان از افسردگی مزمن رنج می برند
به زندگی من خوش آمدید

نسیم جعفری متولد ۶۸ روانشناس کودک و آموزگار کودکان استثنایی ، مدرس دانشگاه و محقق و پژوهشگر در حیطه روانشناسی کودک است . نسیم دارای مدرک کارشناسی علوم تربیتی و ارشد خود را در رشته روانشناسی عمومی گرفته است و در حال حاضر مشغول به خدمت در شهرستان قشم می باشد.
نزدیکی روز جهانی روانشناس و روز معلم بهانی شد، تا به سراغش بروم و با او گفت و گوی صمیمانه ای داشته باشم که شما را به خواندن آن دعوت می کنم .
به عنوان یک روانشناس، کشور ما را از نظر روانی چگونه توصیف میکنید؟میخواهیم بدانیم وضعیت روانی مردم ایران در حال حاضر چگونه است؟
وضعیت سلامت روانی مردم کشور به دلایل مختلف، آلودگیهای صوتی و هوا و تبعیضهای اجتماعی، اقتصادی و معیشتی تحت تاثیر قرار میگیرد. به طوری که به گفته رییس سازمان بهزیستی ایران، ۳۴ درصد جمعیت کشور در سنین ۱۹ تا ۶۰ سال دچار اختلالات روانیاند.
از هر چهار نفر، یک نفر اختلال روانی دارد و تا یکسوم جمعیت بزرگسالان در کشور اختلال روانی دارند، آمارهای متفاوتی ظرف دو تا سه سال گذشته تا کنون ارائه شده است. در این میان سلامت روانی زنان بیش از قبل مورد توجه قرار گرفته است. در حال حاضر حدود ۲۰۰ هزار نفر در کشور از افسردگی مزمن رنج میبرند و زنان بیش از مردان با این بیماری مزمن دست به گریبان هستند. به طوریکه که در استان شاهد ۳۶ درصد و استانی دیگر ۹ درصد هستیم، افراد بیوه بیشتر از دیگران در خطر ابتلا به اختلالات روانی قرار دارند و تحقیقات نشان داده است ۷۰ درصد همبستگی مثبت بین فقر و اختلالات روانی شایع وجود دارد.
نظر شما درباره اهمیت مشاوره در دوران کودکی و نوجوانی چیست؟
کودکان به علت ویژگیهایی که ازنظر سنی دارند بسیار آسیبپذیرترند و به حمایت و مراقبت نیاز دارند. همچنین بزرگ کردن فرزندان یکی از دشوارترین و پرمسئولیتترین کار ممکن بر عهدهی انسان است و در صورت عدم آگاهی و نبود دانش کافی جهت پیشگیری و راهبردهای مقابلهای والدین و مراقبان، ممکن است آسیبهای متعددی مانند آزار جنسی گریبانگیر کودکان شود.
والدین باید مشاوره و روانشناسی کودک و نوجوان جدی بگیرند. چرا که این دو دوره، دوره های بسیار حساس و مهمی از زندگی فرزندشان هست و والدین نباید مشکلات و دغدغه هایی از فرزندشان را که به هر دلیل درکی از آن ندارند، پشت گوش بیاندازند.
بعضی از کودکان خواسته یا ناخواسته دچار مشکلاتی می شوند که تشخیص و درمان آن بدون مراجعه به روانشناس کودک امکان پذیر نمی باشد. از جمله ابن مشکلات یا اختلالات: اختلالات ارتباطی، تیک ها، استرس و اضطراب ها، خجالتی بودن، انزوا طلبی، مشکلات رفتاری، افسردگی، بیش فعالی، مشکلات عدم تمرکز، پرخاشگری، ناتوانی یادگیری، مشکلات تغذیه ای، شب ادراری و… می باشد. این مسایل معمولا با مشاوره و روان درمانی و آموزش والدین به خوبی درمان می شود.
مشاوره دوران کودکی و نوجوان بیشتر در راستای چه مسائلی هست ؟
- اضطراب جدایی
- ناخن جویدن فرزند
- موکندن
- پرخاشگری و آسیب به خود یا دیگران
- ترسیدن از عوامل یا فضاهای مختلف
- انواع مشکلات تحصیلی
- اختلالات یادگیری
- نقص توجه
- بیش فعالی
- عدم تمرکز
- انزواطلبی و گوشه نشینی
- احساس ناتوانی
- بدخوابی
- تغییر در عادتهای روزمره زندگی
- عدم تعامل کودک با همسن و سالان خودش
- بزهکاری
توصیه شما برای والدین چی هست ؟
اگرمی خواهند فرزندانشان را با کمترین درصد اشتباهات پرورش دهند و پیچ و خم های رفتار و هیجان هایش را بشناسند، و یا اگر فرزند شما در موقع درس خواندن تمرکز لازم را ندارد؟
اگر کودکتان به شکل غیرقابل کنترلی پرخاشگر شده است؟
اگر فرزندتان جنب و جوش یا تخریبگری زیادی دارد؟
اگر کودک تان دچار ترس های غیر منطقی است یا مضطرب است؟
حتماً در سریعترین زمان ممکن به یک روانشناس مجرب کودک و نوجوان مراجعه کنند.
آموزش پیشگیرانه برای کودک آزاری به چه صورت است و بفرمایید این آموزش ها برای چه افرادی است و از چه سنی باید شروع شود ؟ اولین هدف مداخله در کودک آزاری پیشگیری است .چون توفیق درمان کودکان و خانواده ها پس از وقوع کودک آزاری محدود است تمرکز اصلی راهبرد های مداخله ای جستجوی برنامه های پیشگیری از بدرفتاری با کودک است.
پیشگیری از کودک آزاری در سه سطح صورت میگیرد:
۱.پیشگیری اولیه ۲. پیشگیری ثانویه ۳. پیشگیری ثالثیه
پیشگیری سطح اول (پیشگیری اولیه):
این سطح پیشگیری شامل اقداماتی است که موجب استحکام بنیان خانواده و همچنین ارتقای سلامت اجتماع می گردد.آموزش به والدینی کودکان و نوجوانان در زمینه حقوق کودکان بهداشت روان و مهارتهای مقابله با مشکلات و مسایل از مهمترین راهکارهای نیل به این اهداف است.
پیشگیری سطح دوم(پیشگیری ثانویه):
این سطح از پیشگیری شامل شناسایی خانواده های پرخطر قبل از گرفتار شدن کودک و آسیب وی میباشد.
پیشگیری سطح سوم(پیشگیری ثالثیه):
این سطح از پیشگیری شامل اقدامات مداخله ای «درمانی و حمایتی برای خانواده های گرفتار می باشد و در این سطح باید سعی کرد از بروز مجدد سوءرفتارجلوگیری شود.
یکسری از آموزشها مخصوص والدین و پرستار کودکان هستند و یکسری از آموزشها مخصوص خود کودکان هستند که برای والدین بهترین زمان آموزش هنگام بارداری و برای کودکان بهترین زمان بین سه تا پنج سالگی میباشد .
از بیش فعالی کودکان به ما بگویید، چه علائمی دارد؟
بیش فعالی که به اختصار ADHD خوانده می شود نوعی اختلال شایع است که حدود هشت تا ۱۰ درصد کودکان را مبتلا می کند. این بیماری در پسران شایعتر از دختران است که هنوز دلیل اصلی آن مشخص نشده است. ویژگی های اولیه بیش فعالی از سال های اولیه رشد یعنی قبل از ورود به مدرسه شروع می شود.
بیش فعالی دارای ویژگی های بارزی است که شامل پرتحرکی، کمبود توجه و تمرکز، بروز اعمال ناگهانی و غیرقابل پیش بینی می شود. این اختلال سه نوع است؛
اختلال اول: در گونه اول که کودک فقط در توجه و تمرکز مشکل دارد.
اختلال دوم: در نوع دوم فقط پرتحرکی دیده می شود و بالاخره نوع ترکیبی که کودک هم پرتحرک است و هم مشکل توجه و تمرکز دارد این اختلال در کودکان دبستانی و در پسرها سه تا پنج برابر شایع تر از دختران است و بیشتر در پسران اول خانواده مشاهده می شود.
اختلال سوم: معمولا اختلال از سه سالگی به بعد تشخیص داده می شود. کودکان مبتلا در دوره شیرخواری اکثرا پرتحرک هستند و دست ها و پاهای خود را زیاد حرکت می دهند؛ کم خواب، کم غذا هستند و زیاد گریه می کنند.
قطع پیدرپی گفتوگو و مکالمه بزرگترها
پاسخ دادن به سؤال، پیش از آنکه جملهی سؤالکننده به پایان برسد.
بیصبری و بیتحملی شدید طوری که هر آنچه طلب کرد، باید در همان لحظه آن را دریافت کند.
پرحرفی
مدام در حال حرکت و جنبوجوش بودن
بیصبری و نداشتن تحمل برای ایستادن در صف و رعایت نوبت
عصبی و حساس بودن و مرتب پایین و بالا پریدن
هل دادن بقیهی کودکان
برهم زدن بازی بقیه
انجام تکلیفهای مدرسه بدون توجه و دقت
(قاپیدن) وسایل و اسباببازیهای کودکان دیگر
نداشتن مهارتهای لازم در برقراری ارتباطهای اجتماعی با دیگران
گمکردن وسایل شخصی
از این شاخه به آن شاخه پریدن
تشخیص بیش فعالی با یک آزمون خاص امکانپذیر نیست. مجموعه ای از این علائم باید (حداقل در مدت شش ماه) مورد بررسی قرار بگیرد. کودک این موارد را معمولا قبل از هفت سالگی نشان می دهد. همچنین کودکی که دارای این نشانه هاست با رفتارهایش اطرافیان خود را در محیط های مختلفی مانند مدرسه یا خانه دچار مشکل می کند و حتی با گروه دوستان و همسالان خود نیز به راحتی کنار نمی آید.

دلیل بیش فعالی چیست؟
علت به وجود آمدن بیش فعالی احتمالا ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی است. احتمالا این کودکان در بخش های مربوط به توجه و تمرکز در مغز دچار نقص جزئی هستند. از عواملی که می توانند در بروز این اختلال موثر باشند سیگار کشیدن و یا مصرف الکل در دوران بارداری توسط مادر است.
حتی استنشاق تحمیلی دود سیگار توسط مادر باردار، باعث اختلال در رفتار کودک می شود. استرس مادر هم با این موضوع ارتباط دارد. تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده باینگر این است که این اختلال معمولا در خویشاوندان نزدیکاین افراد هم وجود دارد.
مسمومیت ناشی از سرب حاصل از دود اتومبیل و آلودگی هوا، غذاهای محتوی مواد افزودنی مثل شیرین کننده های مصنوعی و یا رنگ دهنده های خوراکی، مواد جلوگیری کننده از فاسد شدن غذا که در بعضی از غذاهای آماده وجود دارد، نیز در ایجاد این اختلال سهیم هستند.
در صورت بی توجهی به کودکان بیش فعال و معالجه نشدن آنها احتمال اینکه این افراد در آینده به افسردگی مبتلا شوند و یا در نوجوانی رفتارهای ضد اجتماعی و گاه بزهکارانه داشته باشند زیاد است. بنابراین به والدین توصیه می شود که حتما در دوران کودکی برای معالجه فرزند خود اقدام کنند. این بیماری در دوران مدرسه بیشتر مشکل آفرین می شود زیرا کودک تمرکز کافی برای گوش دادن به درس ندارد و مدام برای بیرون رفتن از کلاس اجازه می خواهد. این بچه ها نمی توانند آرام روی صندلی بنشینند، معمولا پرحرف هستند و مدام سر کلاس با دوستان خود حرف می زنند و این موضوع باعث می شود از لحاظ تحصیلی با مشکل مواجه باشند.
والدین باید به رفتار کودکان خود دقت داشته باشند و تنها در صورتی که مجموعه از این نشانه ها را در مدت طولانی مشاهده کردند با یک متخصص مشورت کنند. در غیر اینصورت نمی توان به هر کودک پرتحرک برچسب بیش فعالی زد.
آیا راه درمانی برای بیش فعالی وجود دارد؟
درمان سریع برای ADHD وجود ندارد اما علائم آن قابل شناسایی و کنترل هستند. بهتر است والدین برای کمک کردن به خود و کودکشان در مورد این اختلال اطلاعات بیشتری کسب کنند. همچنین برنامه تربیتی ویژه ای را متناسب با نیازهای فرزند خود طرح ریزی کنند. درست است که کنار آمدن با کودکان بیش فعال کار ساده ای نیست اما والدین باید بدانند که این افراد ذاتا بد نیستند اما بدون مصر ف دارو و رفتار درمانی نمی توانند رفتار خود را کنترل کنند.
در این مورد خانواده، معلم و مدرسه باید با یکدیگر همکاری داشته باشند. والدین باید از تنبیه بدنی کودک خود جدا خودداری کنند و با او با محبت رفتار کنند. دارودرمانی هم در صورت تجویز پزشک کمک بسیاری به این دسته از کودکان می کند. مطالعات نشان داده است رژیم های غذایی هم می تواند برای کمک به این افراد کارساز باشد. آنها باید از زیاده روی در مصرف شکر و غذاهای حاوی آن مانند کیک، شیرینی، شکلات، بیسکویت و نوشابه های شیرین که تحریک کننده هستند خودداری کنند.
در حال حاضر بيشترين مراجعهکنندگان چه کودکانی هستند؟ و چه اختلالات رفتاری دارند؟
کودکان ۲ تا ۴ سال – وابستگی کودکان به والدین و پرخاشگری بیش از حد کودک
با توجه به اینکه فرمودید معلم کودکان استثنایی هستید، بنظر شما چه مسالهای باعث عقبماندگی كودك می شود؟
کم کاری خانواده – بی توجهی به این کودکان
در اولین برخورد با کودکان استثنایی چگونه باشیم؟
کودک اوتیسم یک کودک است که به محبت شما، نگاه پرمهر شما، آغوش گرم شما و خانواده منسجم شما نیاز دارد.
یک کودک سندرم داون همیشه به یک الگوی محکم و مهربان نیاز دارد
و یک کودک فلج مغزی همیشه در اضطراب، تشنج خانواده است پس محیط شان را آرام و سالم نگه میدارند.
اگر تفاوتی بین کودکان با نیاز خاص و کودکان کاملا نرمال وجود دارد آن تفاوت نیاز بیشتر گروه اول به داشتن محیط سالم است. مهم ترین مساله در نحوه برخورد با کودکان استثنایی به ویژه مبتلایان به سندرم داون، توجه به مساله بهداشت روان آنها است که در این زمینه لازم است، خانوادهها با صبر و تحمل زیاد، رفتارهای مناسبی با این کودکان داشته باشند. اگرچه خانواده نقش مهمی در یاری رساندن به کودکان سندرم داون دارد، اما این رسیدگیها و چگونگی برخورد با آنان بدون حمایت سازمان بهزیستی و حمایت های توانبخشی، به تنهایی کار دشواری است.
نحوه برخورد والدین با این کودکان باید چگونه باشد؟
در حقیقت اولین گروهی که با این کودکان برخورد می کند والدین و افراد خانواده آنها هستند و در صورتی که آنها هم کودکان را طرد و مورد بی مهری و ناملایمات قرار دهند، کودک دیگر استعدادهای فطری خود را بروز نداده و عقب افتادگی خود را بغرنج تر می کند و البته این مورد در کودکان عقب مانده آموزش پذیر بیشتر صدق می کند. رابطه کودک با مادر ابتدا یک نیاز فیزیولوژیک برای زنده ماندن است اما رفته رفته این رابطه به صورت یک ارتباط عاطفی در می آید و مادر از داشتن کودک احساس غرور و افتخار می کند و معمولا این احساس با پاسخ های کودک تقویت می شود.
ولی چون کودک عقب مانده پاسخی برای مادر ندارد و او کم کم به عقب ماندگی کودک خود پی می برد، پس در این رابطه عاطفی اختلال پیدا میشود. این اختلال به خصوص زمانی آشکارتر می شود که کودک عقب مانده برادر یا خواهر باهوش نیز داشته باشد. مسلم است که کودک عقب مانده در مقایسه با کودک عادی به مراقبت، نوازش و محبت بیشتری نیاز دارد و چون این کودکان نمی توانند رابطه صحیح عاطفی برقرار کنند، دچار بی توجهی و طردشدگی می شوند و قادر نیستند حتی از توانایی محدودی هم که دارند، استفاده کنند.به عبارت دیگر استعدادهای فطری خود را حتی به تعداد کم بروز دهند و در نتیجه عقب ماندگی شدت یافته و اختلالات شخصیتی بروز می کند.»
در واقع این چنین به نظر می رسد که بزرگترین کمک به این قشر از افراد جامعه، بالا بردن حس اعتماد به نفس آنهاست تا وی را در شناخت مهارت های خود و استقلال طلبی کمک کنند جامعه نیز با همکاری خانواده، کارشناسان و مدیران سطوح مختلف می توانند جایگاه این افراد را در جامعه سامان بخشند.
از طرفی والدین می توانند با مشاوره ژنتیک قبل از ازدواج، مهمترین گام را در جهت پیشگیری بردارند زیرا به عقیده کارشناسان، مشاوره ژنتیکی نقش زیادی در پیشگیری از انواع معلولیت ها دارد. اما در نهایت، صبر، پایداری و تحمل سختی ها، باارزش است و یقینا پاداش آن نزد خداوند محفوظ است و انسان هایی نیز که معلولند ولی به رغم نارسایی جسمی با امید به زندگی ادامه می دهند و کسانی که با تمام مشکلات با آغوشی باز و لبانی پر لبخند پذیرای این نیلوفران باغچه زندگی هستند، الگوهایی در مسیر صبوری اند و این مهم درس بزرگی است برای افراد سالم و توانمند جامعه. مشکل اصلی خانوادهها در برخورد با کودکان استثنایی، ناآگاهی جامعه و واقف نبودن به نیازهای کودکان است، از هر ۱۰ کودک، یک کودک حتما با نیازهای ویژه وجود دارد به همین دلیل وجود کودک استثنایی، اتفاق عجیبی نیست و محدود به قشر خاصی نمیشود.
غربالگری این کودکان به چه صورت انجام میگیرد، آیا از بدو تولد است؟!
در حال حاضر با پیشرفت علم پزشکی تأکید عمده بر تشخیص زودهنگام است یعنی اولین زمانی که تشخیص ممکن باشد، بهترین زمان برای درمان است، برای مثال برای کودک کم شنوا خدمات از بدو تولد باید انجام شود و اگر بعد از سه ماهگی به کودک کم شنوا خدمات داده شود کودک بخشی از توانایی شنوایی خود را از دست میدهد، در اینجا برای کودک ناشنوا زمان بسیار مهم است، برای کودکان اوتیسم نیز به همین صورت است، الآن دیگر کودکی نباید به ۱۰ سالگی برسد و آموزش به او شروع شود، زیرا لزوم مداخلات زودهنگام مشخص شده است و کودکی که زود آموزش ببیند پیشرفت متفاوتی خواهد داشت. در بسیاری از کشورهای پیشرفته ۲۵ تست مختلف برای غربالگری نوزادان انجام می شود اما این غربالگری در ایران تنها ۳ مورد است که گاهی اوقات نیز نادیده گرفته می شود و در بسیاری از بیمارستان های شهرهای کوچک این تست ها وجود ندارد. از طرفی با وجود اجباری شدن این 3 تست نیز هنوز شاهد بروز بیماری های مرتبط هستیم، به طوری که با وجود غربالگری موفق نوزادان از نظر کم کاری تیروئید در کشور که تا ۸۰ درصد کودکان را در بر گرفته و ۴ برابر استاندارد جهانی است، باز هم نوزادانی با بیماری های متابولیک و کم خونی داسی شکل متولد می شوند و این نکته نشانگر این مطلب است که در انجام تست های اجباری به صورت منطقه ای برای نوزادان باید یک بازنگری جدی صورت گیرد.
چه خدماتی ارائه میشود؟
سه تست اجباری پی کی یو (PKU)، کم کاری تیروئید و بیماری فاویسم
برای برقراری ارتباط بهتر با این کودکان چه باید کنیم؟
آنچه نباید از طرف والدین فراموش شود و یادآوری آن به خودشان بسیار اهمیت دارد، این است که فرزند آنها در هر صورت «کودک» است: «کودکی با همان نیازها، لطایف و زیباییهایی که یک موجود نابالغ دارد. اگر پدرومادر این موضوع را مرتبا در رفتار و گفتارشان و در برخورد با فرزند خود در نظر داشته باشند هم برای مادر و هم کودک، هر دو آرام بخش است. در واقع میتوان گفت که لذت والد بودن برای والدینی که حتی نقش درمانگر را بر عهده دارند، حس نمیشود مگر اینکه دست از انکار وجود مشکل بردارند. تجربه کار با این کودکان به من نشان داده است که اولیای شاد و قابل اتکا در درمان، آنهایی هستند که منتظر معجزه نیستند و از دوران کودکی کودک خود لذت میبرند. آنها عاقلانه به دنبال توانبخشی و کار با کودک در منزل هستند و کودک خود را با محیط اجتماعی اطراف خود از قبیل دوست، همسایه و فامیل پیوند میزنند. داشتن یک دختر یا پسربچه در محیط خانه با هر شرایطی هم باشد، در هر صورت باید برای پدرومادرشان شادیبخش باشد و اگرکسی با وجود داشتن یک کودک خاص این شادی را ندارد باید به دنبال ایرادی از جانب خود باشد) کودک اوتیسم یک کودک است که به محبت شما، نگاه پرمهر شما، آغوش گرم شما و خانواده منسجم شما نیاز دارد. یک کودک سندرم داون همیشه به یک الگوی محکم و مهربان نیاز دارد و یک کودک فلج مغزی همیشه در اضطراب، تشنج خانواده است پس محیط شان را آرام و سالم نگه میدارند. اگر تفاوتی بین کودکان با نیاز خاص و کودکان کاملا نرمال وجود دارد آن تفاوت نیاز بیشتر گروه اول به داشتن محیط سالم است.
چگونه می توان معلم مناسبی برای کودک استثنایی شد؟
با صبر و حوصله و پشتکار بالا و علاقه نسبت به این کودکان می توان خدمت رسانی کرد
اوقات فراغت این کودکان را چطور پر کنیم؟
با بازی های مناسب که مختص هر کدام از حیطه های درمانی کودکان استثنایی کاربرد دارد و سرگرم کننده است که می توان بیشتر مسائل درسی و زندگی را آموزش داد
برای کمک به والدین چه باید کرد؟
در صورت بروز مشکل با مشاوره های مناسب برای رفع آنها راهکار مناسب بیان میشود و ارائه ایده های نو برای سرگرم کردن کودکان
حرف آخر :
اول از همه از والدین خواهش می کنم قبل از ازدواج آزمایش ژنتیک خودشان را انجام بدهند ، کودکان استثنایی هم مثل دیگر کودکان ما هستند خواهش می کنم به آنان توجه بیشتری کنیم مخصوصاً در آموزش و سرگرمی و همچنین محیطی برای اشتغال و کار برای آنها فراهم بشه .
صداي ما رو از روي موجِ دلمون بشنويد
به زندگی من خوش آمدید

پیچ رادیو، همواره موجی از خاطرات قدیمی را که در انزوای پستوخانه های ذهنمان متروک افتاده اند ، زنده می سازد
خاطره نخستین روز مدرسه ، دعای سحر نیمه شب های ماه رمضان ، قصه های بعد از ظهر های خلوت و ساکت ، سکوت سحر آمیز همراه با ثانیه شماری پیش از تحویل سال و صدای ترکیدن توپ سال نو و …
چهار اردیبهشت روز تاسیس رادیوست
به همین بهانه به سراغ یکی از گوینده های کاربلد رادیو می روم و پای صحبت هایش می نشینم
عاطفه مسجدی متولد سال ۱۳۶۴ دارای مدرک كارشناس حسابداري و كارشناس تئاتراست اما علاقه پای او را به رادیو باز کرد به طوری که در معرفی خود را یک رادیویی نامید.
چه شد که وارد عرصه رادیو شدی و این شغل را انتخاب کردی؟
از كودكي علاقه زيادي به راديو ، تلويزيون و تئاتر داشتم
از اقبال نيك من روزي يک گروه تلويزيوني براي تصويربرداري به حسينيه محله مان آمد و مادرم به من گفت كه از تلويزيون آمدن، بيا بريم صحبت كنيم ببينيم چطور ميتواني وارد شي
با همكار خوبم آقاي علي قربشي صحبت كرديم اسم من را آفيش كردند و من هم برای تست رفتم و قبول شدم.
از سابقه کارت بگو؟
از آن روز تقريبا ١٩سال ميگذرد، وقتي فرزند يك خانواده هستي هر جا نياز به كمك باشد یک گوشه كار را ميگيري. از اين جهت اين حرف را ميزنم كه در واحد ارتباطات مردمي راديو بودم، تهيه كننده ، كارگردان نمايش ، برنامه ساز ،بازيگر و گويندگي هم كردم.

اولین برنامه ای که اجرا کردید چه بود؟
اولين برنامه اي كه تست دادم و در همان برنامه مشغول شدم، بازيگري نمايش ده بالا در برنامه صداي روستاي قديم كه الان اسمش به زير سِرگ بالا شهر تغيير كرده است بود. كم لطفي هست اسم اين برنامه بدون اسم مرحوم صديقه جهانگيري برده شود. روحت شاد همكار و رفيق هنرمندمان.
چه برنامه هایی اجرا کردید در چه عنواین شغلی بودید؟ کدامیک را بیشتر دوست داشتید؟
تهيه نمايش اولين كار تهيه من بوده وهميشه اولويتم هست و تهیه کنندگی برایم بسيار لذت بخش است . البته در نمايش های راديویی كارگرداني و بازي هم ميكنم .
تهيه كنندگي برنامه را از برنامه غنچه ها آغاز كردم. به دليل حساسيت آموزشي و شكل گيري شخصيتشان كار براي اين رده سني از اهميت ويژه اي برخوردار است، كه به لطف خدا و وجود تيم خوب غنچه ها موفق بوديم و نمره هاي خوبي از واحد نظارت و ارزيابي سازمان دريافت کردیم. از دیگر برنامه هایی که اجرا کردم می توان به :
برنامه بيست گروه نوجوان، برنامه شاخص گروه اقتصادي، برنامه مسابقه اوزال گروه تفريحي سرگرمي، برنامه نغمه ها، برنامه كنچيل ستاره، پسين هرمزگان، خونه به خونه وبرنامه بيست که گوينده بازيگر-گوينده بودم.
اصلی ترین شاخصه اجرای شما چیست؟
فكر كنم في البداهه بودنم اصلي ترينش هست. از اين جهت می گویم كه در اجراهاي دونفره كه با همكارخوب و كاربلدم خانم فاطمه اميرابراهيمي داشتيم گاهي من در جوابش حرفهايي ميزدم و يا در جواب به پيامكي كه شنونده ميفرستاد حرفي ميزدم كه به ناگاه توي رژي(اتاق فرمان)بچه ها از خنده منفجر ميشدند، حتي خودمان هم خنده مان ميگرفت. گاها تهيه كننده مجبور ميشد موسيقي پخش کند تا صدای خنده ما روی آنتن نرود.
و اين شاخصه اجرا من را هميشه دوستان و همكارانم بهم يادآور ميشوند.
مجری محبوبتان کیست؟
گوينده و مجري مورد علاقه من از ديرباز خانم مریم نشيبا بوده است. صداي آرامبخششان تابِ دلِ بي تابِ و زيباترين صداي كودكيِ من است.
تلخ ترین و شیرین ترین خاطره شما در رادیو؟
شيرين ترين خاطره اي كه هميشه در گوش من از راديو مي ماند صداي شنونده هاست.
با اين كه توي ذهنم شكل و قيافه شان را آن جور كه ميخواهم تصور ميكنم ، اما صدایشان را مي شناسم و ممكن نيست صدايي از شنونده ها از يادم برود.
خانم زابلي از قديمي ترين شنونده های من است. خانم عابد، آقاي سبزه پور، آقاي درويش زاده، آقاي شيشك و حتي آقاي مهدي ميرابي از جاجرم خراسان شنونده هاي باوفايي هستند كه جز شيرين ترين خاطرات ذهن من باقی خواهند ماند.
بدترين كاش به اينجاي مصاحبه نميرسيديم (بغض می کند ) و می گوید :
سفر ابدی صديقه جهانگيري که ما را با كلي خاطره در دل هایمان تنها گذاشت و رفت، و مرگ استادِ متواضع و خوش اخلاقم سيد بهنام رضوي بدترین خاطرات من هستند.
در یک برنامه رادیویی تا چه حد مجاز هستید عامیانه صحبت کنید؟
به زعم من يك مجري براي برقراري يك ارتباط خوب و صميمي با شنونده بايد تا جايي عاميانه صحبت كنیم كه آسيبي به شكل صحيح گفتاري وارد نكند.
در راديو و تلويزيون استانها كه رسالت اصلي حفظ سنت ،آداب و رسوم و فرهنگ ويژه ي همان مرزوبوم هست اين نكته بايد در مورد گويش و لهجه صحيح محلي مد نظر قرار بگيرد.
مهمترین خصوصیتی که یک گوینده رادیو باید داشته باشد چیست؟
مهمترين خصوصيت يك گوينده راديويي اين است كه بايد خواننده خوبي باشد
خواننده نه به آن معنا، منظورم اين است كه اهل مطالعه باشد و مطالعه كند
بزرگترين مشكل اين است كه گاهي آنچه كه نگفتني است را بايد بگويي
وگاهي آنچه كه گفتني است را نبايد…
از مشکلات کار و گویندگی بگویید؟
این کار دشواريهاي خاصِ خودش را دارد، اين كه بايد فقط و فقط از طريق صدا ارتباط بگيرید و ابزار تصوير در اختيار ندارید، پس چهره و فيزيك به شما کمکی نمی کند.
در آمد یک مجری رادیو چقدر است؟
بگذاريد در مورد درآمد چیزی نگویم، تا تصورات عوض نشود ( باخنده)
از نظر شما چه تفاوتی بین اجرای یک مجری و بازیگر است؟
تفاوت زیادی بين اجراي يك مجري تا اجراي يك بازيگر وجود دارد. بارزترينش اين است كه مجري براي اجرا نيازي به تحليل شخصيتِ كاراكتري كه به او محول مي شود ندارد. اصلا كاراكتر ديگري را نياز نيست بازي كند. فقط كافي است فن بيانِ خوب و توانايي برقراري ارتباط و سوادِ اجرا را داشته باشد.
بازيگر اما بايد شخص ديگري را در قالب خودش بریزد و نقش بازی کند.
الگوی شما در زندگی چه کسی است؟
بي شك و به طور ناخودآگاه و آگاه الگوي زندگي هركسي پدر و مادرش است.
از همین جا از آنها تشكر ميكنم كه با تمام سختي ها ، وقت و بي وقتي هاي شغل من كنار مي آیند و همچنان وظیفه پدر و مادري رت در حق من تمام و كمال به جا مي آورند. اميدوارم قصور و كوتاهي های من را ببخشند.
اگر کسی بخواهد وارد حرفه گویندگی رادیو شود، پیشنهاد شما چیست؟
در ابتدا فن بيانش را تقويت كند، مطالعه کافی داشته باشد ،اطلاعاتش را به روز كند و در كلاسهاي گويندگي باشگاه خبرنگاران جوان صداوسيما شركت كند.
و حرف آخر
حرف اول و آخرم اين است كه
اونجور كه ما بوديم و مونديم پامون نبودن
فقط نيروي عجيبِ و پر قدرتِ عشقِ است كه ما هنوز پشت ميكروفونيم و با شما حرف ميزنيم
همچنان صداي ما رو از روي موجِ دلمون بشنويد
آوای فرشتگان، حامی کودکان کم شنوا
به زندگی من خوش آمدید

زهره غلامزاده متولد ۱۳۶۴ کارشناس گفتار درمانی و دارای کارشناسی ارشد مشاوره توانبخشی است . در سال ۱۳۸۰ فارغ التحصیل شده و بلافاصله به مدت ۳ سال طرحش را در بهزیستی گذارند. زهره یک سال هم به عنوان گفتار درمان در مدرسه استثنایی فعالیت داشت.
از آوای فرشتگان و نحوه تاسیس آن بگویید ؟
سال اولی که در بهزیستی مشغول فعالیت بودم، بچه های کم شنوا در مراکز بهزیستی بودند و با آنها ارتباط داشتم و کارهای توانبخشی شان را انجام می دادم که بحث تعدیل نیرو پیش آمد و بهزیستی کشور مراکزش را به بخش خصوصی واگذار کرد. در آن زمان یکی از همکارانم در استان فارس مجوز مرکز خانواده و کودک کم شنوا را گرفت و مشغول فعالیت شدند که متاسفانه بعد از دوسال بنا به دلایلی از استان رفتند و مرکز تعطیل شد. بچه ها بلاتکلیف بودند، به پیشنهاد یکی از همکارانم اقدام به گرفتن مجوز کردم .
در ابتدا به علت تجربه کم دلهره داشتنم ولی با توکل بر خدا و علاقه ای که به بچه ها داشتم به یکی از آرزوهایم جامه عمل پوشاندم و با حمایت پدر و مادرام در سال ۹۰ مرکز آوای فرشتگان را تاسیس و شروع به فعالیت کردم.
چه خدماتی ارائه می شود؟
خدماتی که در این مرکز ارائه می شود شامل: تربیت شنیداری و گفتار درمانی است که به کودکان کمک می شود که یاد بگیرند چگونه با وسیله کمک شنوایی و شنیداری از باقیمانده شنوایی شان استفاده کنند.
کادر درمانی برای کودکانی که از لحاظ حرکتی یا توجه و تمرکز مشکل دارند.
تئاتر، موسیقی درمانی و مشاوره از دیگر خدمات این مرکز است.
اولین برخورد با کودکان ناشنوا چطور است؟
با پیشرفت علم و اینکه هدف آموزش ها رساندن کودک به سطح بچه های عادی هم سن خودشان است ، پس رفتاری که با آنها می شود باید مانند سایر کودکان باشد. فقط باید با آنها کشیدهتر صحبت کرد و به اصطلاح با گفتاری مادرانه و اینکه تمام چیزی که با آنها سر و کار دارند را صبورانه بارها و بارها به کودک توضیح دهند.
نحوه برخورد والدین با این کودکان باید چگونه باشد ؟
کاری که والدین باید انجام دهند گذاشتن مدام سمعک کودک در زمانهای بیداری است، و اینکه صبورانه تمام موقعیت های روتین زندگی را بارها با گفتاری مادرانه برای کودک توضیح دهند و خیلی تاکید میشود که تمام آموزش ها در قالب بازی و موقعیت های روزمره زندگی باشد . چون اعتقاد بر این است که کارکودک بازی است بنابراین تمام آموزشها را می توان در قالب بازی به او یاد داد.
از هر تولد چه تعداد کودک دچار این اختلال می شوند ؟
از هر ۱۰۰۰ تولد زنده بین ۱ الی ۳ نفر با اختلال کم شنوایی متولد می شوند. روزانه تقریباً ۲۰ نوزاد کم شنوا در کشور متولد می شوند که می توان با تشخیص به موقع و ارائه خدمات توانبخشی کمک شایانی به آنها کرد.
از چه طریق به شما مراجعه می کنند ؟
بیشترین مراجعات از طرف بهزیستی است و تعدادی هم از طرف مراکز کاشت حلزون و همچنین همکاران بخش شنوایی شناسی مهدکودک است.
غربالگری این کودکان به چه صورت انجام میگیرد از بدو تولد است؟!
خوشبختانه در سال های اخیر غربالگیری در همان بدو تولد در بیمارستانها و بهزیستی انجام میگیرد که این اتفاق خیلی خوب برای تشخیص به موقع و اقدامات توانبخشی بلافاصله است.
پذیرش بچه ها از لحاظ سنی به چه صورت است؟
پذیرش بچه ها از حدود سه و چهار ماهگی تا ۱۵ سال است. بهترین سن تشخیص و دریافت سمعک مناسب و توانبخشی در سه ماه اول است ولی متاسفانه دریافت سمک و قرار گرفتن کودک در چرخه توانبخشی بیشتر از این زمان طول میکشد و سن طلایی کودکان برای آموزش از دست می رود . مخصوصا خانواده هایی که توان مالی تهیه سمعک را ندارند ماه ها باید در نوبت تهیه سمعک از طرف بهزیستی باشند. هم اکنون کوچک ترین فرد در مرکز۸ ماهه است.
از روش های درمان بگویید، کاشت حلزون، میزان هزینه و…
افراد کم بضاعت چه کنند. نهادی هست که این هزینه را متقبل شود؟
خوشبختانه با استفاده از سمعک های قوی و پیشرفته و همچنین عمل کاشت حلزون ، کودکان پیشرفت زیادی در آموزش می کند. اما متاسفانه به خاطر انجام نشدن این عمل در استان، خانوادهها باید به استانهای مجاور مثل فارس و کرمان مراجعه کنند که این امر بار مالی بسیاری برای خانواده ها دارد. بسیاری از آنها در سطح مالی ضعیفی هستند در نتیجه نمی تواند برای عمل کاشت فرزندانشان اقدام کند و کودک در این سن بسیار ضرر میکند و از طرف دیگر آنهایی هم که اقدام میکنند سالها باید انتظار بکشند تا نوبتشان شود و در این بین سن کودک زیاد می شود زمان طلایی برای آموزش از دست میرود.
هزینه آزاد عمل کاشت حلزون تقریباً ۴۰ میلیون تومان به بالاست که اکثر خانوادهها توان پرداخت هم چنین هزینهای را ندارد و باید از طریق دولتی اقدام کنند که به علت تعداد زیاد کودکان و تحریمها سال ها باید انتظار بکشند . در بخش دولتی بیشتر هزینه ها از طریق هیات امنای ارزی پرداخت میشود که خود خانواده 6 میلیون اش را پرداخت می کند که بعدا 3 میلیون آن توسط بهزیستی برگردانده میشود.
میزان موفقیت عمل کاشت حلزون چقدر است؟ آیا شنوایی خود را به ظور کامل به دست می اورد؟
اگر کودک در سن مناسب زیر یکسال عمل شود و مشکلات زمینه ای نداشته باشد و خانواده همکاری لازم را داشته باشد میتواند پیشرفت چشمگیری داشته باشد و در مدارس عادی در کنار سایر کودکان به تحصیل بپردازند.
شناخت های رفتاری و درصد ضریب هوش این افراد چگونه است ؟
این کودکان اگر به موقع مشکل کم شنوایی شان تشخیص داده شود و اقدامات لازم صورت بگیرد مانند دیگر کودکان هستند و می توانند پیشرفت زیادی کند وحتی در خیلی از زمینه ها جلوتر هستند. چون از کودکی تحت آموزش هستند ولی اگر دیر اقدام شود به علت محرومیت های شنوایی قطعا به دیگر جنبه های شناختی و … تاثیر منفی میگذارد.
برای برقراری ارتباط بهتر با این کودکان چه باید کنیم ؟
به علت پیشرفت وسایل کمک شنیداری و با کمک خانواده ، کودکان صحبت کردن را فرا میگیرند. بنابراین نحوه ارتباط با آنها مانند سایر کودکان است. خانواده باید در مورد نحوه برقراری ارتباط با کودکان اطلاعاتی داشته باشند مگر در مواردی که به علت کم شنوایی عمیق و عدم استفاده از سمعک مناسب از زبان اشاره برای برقراری ارتباط استفاده می کند که خانواده هم باید زبان اشاره رسمی را یاد بگیرند.
چه کار کنیم فرزندمان ناشنوا نشود؟! آیا ارثی است یا عوامل اکتسابی وجود دارد؟
عوامل بسیاری میتواند کم شنوایی را ایجاد کند
-عفونت های خاص دوران بارداری مانند سرخچه
-مشکلات هنگام زایمان مانند تولد زودرس یا کمبود اکسیژن
– عوامل ژنتیکی و ارثی
-عفونت های گوش میانی، عفونت هایی نظیر مننژیت، مخملک، سرخک یا سیاه سرفه
-صدا های خیلی بلند مانند آتش بازی، موسیقی بلند یا صدای کارخانجات ، ضربات مانند صدمه وارده به سر
– علل کم شنوایی حسی عصبی کودکان
-اختلالات سندرومی
-کم شنوایی های حسی عصبی غیر سندرومی
-علل محیطی
-لابیرنتیت (التهاب لابیرنت گوش داخلی ) عفونی، باکتریایی ، ویروسی
-اتوتوکسیتی (مسمومیت گوش ) داروهای اتوتوکسیک
-زردی
– ضربه به گوش، شکستگی استخوان گوش
– آسیب در اثر تغییرات فشار هوا
و عوامل دیگر مثل بدشکلی گوشی داخلی، وجود توده در گوش ، بیماری های سیستم اعصاب مرکزی و عوامل ناشناخته دیگر
بیش از ۶۰ درصد کم شنوایی های کودکان کشورمان دلایل ژنتیکی دارد . ازدواج های فامیلی بیشترین علت ایجاد آن در ایران است. بیش از ۹۰ درصد کودکان کم شنوا والدینی شنوا دارند.
استفاده از سمعک ها به چه صورت است و برای تشویق کودکان به استفاده از سمعک چه راهکارهایی پیشنهاد می دهید؟
سمعک ها باید ابتدا درست تنظیم شوند ، به دلیل رشد سریع کانال گوش کودک هر ۴ الی ۶ ماه یکبار باید قالب گوش کودک تعویض گردد. مورد مهم دیگر مدیریت مناسب خانواده در دوره تنظیم سمعک است. به گونه ای که استفاده دائم کودک از سمعک را تنظیم نماید. برخی از کودکان از گذاشتن سمعک خودداری میکنند و به صدای تقویت شده واکنش منفی نشان می دهند ، برخی دیگر از سمعک به عنوان وسیلهای برای تهدید کردن والدین و کنترل رفتارهای آنها در قبال خودشان استفاده میکنند. لذا در ابتدا از زمانهای کم شروع به تدریج زمان استفاده را افزایش می دهیم.
پیش از این که قالب را در گوش کودک بگذارید چند دقیقه آن را در دست تان نگه دارید تا قالب گرم شود و نرم تر شود و راحتتر در گوش قرار گیرد میتوانید پیش از آنکه نوزاد یا کودک از خواب بیدار شود سمعکش بگذارید تا هنگام بیدار شدن سمعک در جای خودش قرار گرفته باشد. اما هرگز نوزاد و یا کودک خردسال خو را با سمعک تنها نگذارید زیرا ممکن است آن را درون دهان خود بگذارد.
سعی کنید سمعک گذاشتن را به عنوان بخشی از برنامه لباس پوشیدن و درآوردن برای کودک جا بیندازیم و همزمان با لباس پوشیدنش در صبح روی گوشش بگذارید.
زمان سمعک گذاشتن کودک را به تدریج طولانی کنید ابتدا چند بار در روز و هر بار به مدت چند دقیقه برایش سمعک بگذارید ، اگر بعد از چند ثانیه آن را پرتاب کرد و به شما تنش وارد کرد دیگر برایش سمعک نگذارید و به او استراحت دهید، زیرا کودک تنش شما را احساس می کند و این امر کار را مشکل تر می سازد.
بنابراین چند ساعت بعد یا روز بعد زمانی که آرامش داشتید دوباره امتحان کنید.
برای پرت کردن حواس کودک چیزی مثل اسباب بازی آماده داشته باشد حتی می توانید یک اسباببازی را فقط به زمان سمعک گذاشتن اختصاص دهید.
اگر کودکان احساس ناراحتی یا درد کند صنعتش را بردارید اگر متوجه شدید کودک پس از شنیدن صدای بلند یا به دلایل احساس درد سمعکش را برمیدارد و یا اگر کودک پس از شنیدن صداها چشمک می زند با کارشناس شنوایی سنج مشورت کنید تا سمعک را برایش تنظیم کند .
سعی کنید با دیگر والدین در تماس باشید و از تجربیات آنها استفاده کنید این کار سبب می شود فرزندتان با دیگر کودکانی که سمعک دارند ملاقات کنند و متوجه شود که تنها کسی نیست که سمعک دارد.
سمعک ها رنگ های مختلف وجود دارد بنابراین می توانید به فرزندان تان اجازه دهید خودش رنگ مورد نظرش را انتخاب کند. همچنین می توانید روی سمعک برچسب های قشنگ بچسبانید و کودک را به آن علاقمند کنید.
می توانید یک هدبند مخصوص برای سمعک تهیه کنید و آن را در جای خود ثابت نگه دارید و تا جابجا نشود.
نکات مفید استفاده از سمعک را بیان کنید
سمعکها میتواند صدا را بلندتر کنند و کمک می کند کودکان صدا را بهتر بشنود
چگونه می توان معلم مناسبی برای کودک کم شنوا و یا ناشنوا شد ؟
معلم باید ببیند کودک از چه روش ارتباطی استفاده می کنند بعضی از آنها حرف می زنند و بعضی هم از زبان اشاره استفاده میکند و بعضی هر دو. معلم باید توجه کودک را جلب کند . واضح صحبت کند ، نه خیلی بلند و نه آهسته. طوری بایستد که کودک صورت آن را ببیند. در ابتدای سال معلم باید راجع به کم شنوایی و سمعک و پروتز کاشت حلزون با بچه ها حرف بزنند تا کودکان ، بچه کم شنوا را در بین خودشان راحتتر بپذیرند.
اوقات فراغت این کودکان را چطور پر کنیم؟
اوقات فراغت این کودکان را میتوان با فرستادن کودک به کلاس های موسیقی، تئاتر، نقاشی و … پر کرد . این کار برای پیشرفت آنها هم خیلی مفید است و باعث افزایش اعتماد به نفس شان می شود.
برای کمک به والدین چه باید کرد؟
در مرحله اول مشاور باید در پذیرش کودک کم شنوا به خانواده کمک کند و بعد از مرحله پذیرش، مهارت های لازم برای آموزش کودکان به خانواده ها یاد می دهیم و در تمام مراحل آن ها را حمایت میکنیم و راهنماییهای لازم به آنها داده می شود.
حرف اخر
در آخر از پدر ، مادر و دوست و همراه همیشگی خانم زهرا رعنایی که در تمام این سال ها صبورانه همراه و یاورم بودند تشکر می کنم . از مسئولین خواهشمندم که برای تاسیس مرکز کاشت حلزون در استان اقدام کنند تا بار مالی زیادی را از دوش خانواده ها بردارد و کمکی به این کودکان و خانواده هایشان کنند، که اگر به موقع عمل شوند مانند یک کودک عادی میتوانند مدارج تحصیلی را طی کنند و پیشرفت کند.
کودکان کم شنوا مرا به یاد پروانهها میاندازند
ابتدا در سکوتی اند که خود انتخابش نکرده اند
هنگامی که با آوای مهر و درایت در برگرفته شوند
بال و پر می گیرند و تا دوردست ها پرواز خواهند کرد
ناگفتههای دختر دهه هفتادی از غسل دادن اجساد کرونایی
در گزارش باشگاه خبرنگاران جوان بخوانید؛

همینطور که این روزها در اینستاگرام چرخی میزدم یک پست توجهم را جلب کرد وارد صفحه اصلی شدم با پستهای بیشتری مواجه شدم اول فکر کردم یک پرستار است که این روزهای کرونایی به اصطلاح در خط مقدم مبارزه با کروناست و دارد تجربیاتش و حس حال این روزهایش را با ما به اشتراک میگذارد، اما بعد از خواندن کپشن های پست ها متوجه یک چیزی شدم، نه او یک پرستار نبود بلکه او اموات کرونایی را تغسیل میداد.
عجیب و ترسناک بود لااقل برای منی که از بیماران زنده کرونایی هم میترسم چه برسد به اموات…
چند پست اخیر او مربوط به فعالیتش در بیمارستان و غسل اموات کرونایی بود آنها را خواندم خیلی برام عجیب بود که یک دختر دهه ۷۰ (از پیجش متوجه شدم) اینطور جسورانه این کار جهادی را انتخاب کرده است و خواسته در چنین روزهایی کار این چنینی انجام دهد. از پیجش معلوم بود تازه ازدواج کرده او هم میتوانست این روزها بی تفاوت به وقایع اطراف خود زندگی تازه شروع شدهاش را ادامه دهد.
خواستم بیشتر درباره کاری که انجام میدهد بدانم به او سریعا پیام دادم و از او خواستم برایم بیشتر توضیح دهد او هم پذیرفت. به دلیل شرایط این روزها و توصیههایی مانند؛ “در خانه بمانید” نمیتوانستم به دیدار حضوری با او بروم هرچند او هم بعد از خروجش از بیمارستان و تمام شدن شیفت کاریاش بدون ارتباط با کسی خود را قرنطینه میکرد.
با او تماس گرفتم و مکالمه ما بعد از سلام و احوالپرسی آغاز شد.
زهرا خانم شما متولد چه سالی هستید؟
من متولد سال ۷۵ هستم و ۲۳ سالمه.
متاهل هستید یا مجرد؟
متاهل هستم.
تازه ازدواج کردید؟
بله… تقریبا دو سال
همسرتان مانع نشد که شما این کار را انجام ندهید؟
اول که به همسر گفتم قصد انجام این کار را دادم کمی تعجب کرد چرا که ریسک انجام این کار خیلی بالاست. منم به همسرم گفتم شما فکر خود را کنید اگر راضی بودید که من میروم اگر راضی نبودید فعالیتهای دیگری انجام میدهم، اما بعد از آن که متوجه شدند من خیلی جدی هستم مخالفتی نکردند و حتی خود همسرم بیمارستان را برایم پیدا کردند.
همسرتان هم فعالیتهای جهادی در این روزها همانند شما انجام میدهند؟
بله همسرم هرجا که نیاز به نیرو باشد وی میرود، زمانی که نیاز به نیرو برای تجهیز بیمارستان بقیه الله بود او رفت و در حال حاضر برای ضدعفونی کردن معابر میرود.
چه شد تصمیم گرفتید که به سمت این کار بروید و اموات کرونایی را غسل بدهید؟
من روحیه چنین کارهایی را دارم همچنین دیدم که این قسمت نیروی بیشتری نیاز دارد چراکه اکثر افرادی که میخواهند در این ایام کاری انجام دهند سراغ کارهایی مانند دوخت ماسک و … میروند و غسل و تیمم اموات کرونایی نیرو کم داشت.

به این فکر کردم، حالا که من ترس از اموات ندارم بهتر است یک کاری انجام دهم از قم پیگیری کردم تا تهران به دنبال بیمارستانی که نیاز به نیرو برای غسل اموات کرونایی دارد گشتم و در آخر بیمارستان بهارلو تهران را پیدا کردم.
تجربه غسل دادن و شستشوی اموات را پیش از این داشتید؟
تجربه نداشتم، اما علاقه داشتم که در غسالخانه کار کنم و حتی نمیدانم چرا انقدر به این مسئله علاقه دارم البته باید بگویم من اصلا روحیه خشنی ندارم (باخنده).
اموات را در همان تخت بیمارستان که از دنیا رفته اند غسل میدهید؟
گاهی اوقات در همان تخت بیمارستان، چراکه میت نباید بدنش سرد شود و اگر زمان زیاد بگذرد دستشان ممکن است خشک شود به همین دلیل در همان تخت بیمارستان که از دنیا رفته اند غسلشان میدهیم، اما گاهی که دیر میشود و ما در بیمارستانهای دیگری مشغول هستیم (در حال حاضر در ۳ بیمارستان فعالیت دارم) میت را به سردخانه منتقل میکنند و ما در سردخانه غسلشان میدهیم.
اموات کرونایی را به چه صورت غسل میدهید؟ از آب که استفاده نمیکنید؟
خیر. این اموات را با سنگ مرمر تیمم میدهیم، سه بار با دست خودشان تیمم داده و سه بار دیگر هم با دست خودمان آنها را تیمم میدهیم. یک سنگ مرمر مستطیل شکل داریم که بر روی شکمشان قرار داده و این کار را انجام میدهیم.
نمیترسید وقتی از بیمارستان خارج میشوید ناقل این بیماری باشید و به عزیزانتان منتقل کنید؟
اکثر ما ناقل این بیماری هستیم، تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم آن است که ارتباط خود را با اطرافیان کم کنیم، اما من و همسر وقتی به خانه میرسیم خیلی بهم نزدیک نمیشویم و به صورتی خودقرنطینگی می کنیم همچنین با خانوادهها هم ارتباط نداریم و به دیدارشان نرفتیم که خدایی نکرده ناقل نباشیم و خانواده هایمان را مبتلا نکنیم.
حس و حالی که اولین بار برای غسل و تیمم یک میت کرونایی داشتید، چه بود؟
من در دانشگاه میکروبیولوژی خواندم و کمی با اقدامات پرستاری آشنایی دارم آن روز که برای اولین بار به من اطلاع دادن که برای غسل دادن میتی بروم در بیمارستان مشغول وصل کردن سرم بیمار بودم. با من تماس گرفته شد که خانمی در بیمارستان اطراف تهران از بیماری کرونا فوت کرده است و باید برای غسل دادن آن برویم ابتدا ترسیدم و با خدا زیر لب صحبت میکردم، انگار دیگر جدی شده است.
وارد ICU بیمارستان شدم، پارچه سفید رنگ که بر رویش کشیده بودند را کنار زدم در لحظه اولی که چهره این زن را که برای اولین بار دیدم به جای احساس ترس دلم برای غربتش سوخت. بیماران کرونایی خیلی غریب هستند، ما عادت داشتیم وقتی عزیزمان در بیمارستان و بخش ICU بستری هستند پشت درب بی تاب و در انتظار خبر خوشی از سلامتی مریضمان باشیم، اما آنها هیچ ملاقات کنندهای ندارند. هیچکس پشت درب ICU نبود که برای عزیز از دست رفته اش شیون کند، هیچکس نبود که برای لحظه آخر با این زن دیدار کند.
بعد از تیمم، اموات مستقیم به بهشت زهرا منتقل میشوند که آنجا هم باز افراد زیادی نیستند زیر پیکرشان را بگیرند و بلند بلند لااله اله الله سر دهد غریبانه به خاک سپرده میشوند بدون حتی مراسم یادبودی، نه خبری از تشییع جنازه شلوغ است و نه حتی مسجدی برای سوم و هفت و در تنهایی به خاک سپرده میشوند.
این خانم که اولین تجربه شما برای غسل دادن بود جوان بودند؟
خیر خانمی حدودا ۵۰ ساله بود
روزی چند میت را غسل میدهید؟
من شیفت شب هستم از ۹ شب تا ۹ صبح میروم با اینکه در ۳ بیمارستان مشغول هستم شبی ۱ تا ۲ میت را غسل میدهیم یعنی همین تعداد میت است.حتی بعضی از شبها الحمدالله هیچ میتی نبوده. باید بگویم موارد بهبود یافته خیلی بیشتر از آمار فوتی هاست این را هم باید بگویم مبتلایان نیز بسیار زیاد هستند.
پولی هم دریافت میکنید؟
هیچی…
خسته نشدید و از کاری که شروع کردید احساس پشیمانی نمیکنید؟
اصلاً… وقتی بر سر بیماران میرویم و وضعیت روحی آنها را میبینیم فکر میکنم که حتماً باید برایشان کاری انجام داد این بیماران خیلی غریب هستند و هیچ ملاقاتی ندارند به همین دلیل روحیه آنها ضعیف است ما سعی میکنیم در زمانی که میتی برای غسل نیست در بین بیماران حضور پیدا کرده و با آنها صحبت کنیم تا کمی روحیه آنها تقویت شود، به عنوان نمونه خانمی مسنی بود که شرایط وخیمی داشت و حتی این خانوم را پوشک میکردند وقتی با این خانم نشستیم صحبت کردیم و روحیه دادیم روز به روز شرایطشان بهتر شد و حتی روز گذشته از تخت خود بلند شده بود، راه برود.
من وقتی این شرایط را در بیمارستان دیدم اصلا پشیمان نشدم و دیگر نمیتوانم در خانه بمانم چرا که فکر میکنم وظیفه دارم که در این روزها حضور پیدا کنم و کاری که از دستم برمیآید انجام دهم.
از صفحه اینستاگرامتان متوجه شدم فرزند شهید هستید.
بله…
مادرتون یک بار همسر خود را از دست داده و تجربه داغ از دست دادن عزیز را داشته به شما نمیگویند نرو… نکن… بشین خونه؟
راستش را بخواهید من روزهای اولی که این کار را آغاز کردم به مادرم اطلاع ندادم خوشبختانه مادرم هم صفحه اینستاگرام ندارند که از طریق پستهایم متوجه این موضوع شود به برادرم هم سپردم که با ایشان در این خصوص صحبت نکنند، اما چند روزی است که این موضوع را با مادرم در میان گذاشتم.
ابتدا مرا نصیحت کرده و میگفتند نرو… افراد دیگری هستند که این کارها را انجام دهند، اما بعد صحبت کردن شرایط آنجا و اشتیاق من مخالفتی نکردند، اما توصیه میکردند که مراقب خودم باشم. خانواده ام در هیچ شرایطی مانع انجام کارهای من نبودند بلکه همیشه مرا برای اهداف و کارهایی که در زندگی هم انجام میدهم تشویق کردند.
شهادت پدر چقدر در تقویت روحیه جهادی در شما تاثیر گذاشته؟ در صفحه اینستاگرامتان کامنتهای با این مضمون که “الحق که فرزند شهید هستی” زیاد دیده میشد.
به نظرم خیلی… یک بار یک خانمی در دایرکت اینستاگرام برای من نوشت تو که میگویی فرزند شهید هستی چه کار برای این مملکت کردی؟
زمانی که این شرایط پیش آمد یاد دایرکت این خانم افتادم و با خودم گفتم : من میگویم فرزند شهیدم چه کردم؟ درست است پدرم دین خود را ادا کردند، اما من هم باید ادای دین کنم و همیشه سعی کردم در هر زمینهای که آشنایی دارم فعالیت کنم. پیش از شروع کرونا و تعطیلی مدارس و مهد کودکها من تدریس میکردم و معلم بودم. آن زمان دیدم که توانایی تدریس و آموزش داشتم حضور پیدا کردم و وقتی در چنین شرایطی دیدم توانایی انجام این کار و تغسیل اموات کرونایی دارم حضور پیدا کردم.
این را هم باید بگویم که یکی از دلایل نترسیدن از اموات و حضور در غسالخانه آن است که مادرم فیلم شستشوی پدر را به من در کودکی نشان داده بودند و از همان زمان ترس من از این موضوع و اموات ریخته شده بود.
اولین بار که سنگینی میت را حس کردید چه چیزی به ذهنتان رسید و چه احساسی در آن لحظه داشتید؟
تنها چیزی که در آن لحظه به آن فکر کردم آن بود که، چقدر ما بعد از مرگ ناتوان هستیم… بدنی که در تمام لحظههای زندگی به آن رسیدگی کردیم حالا باید با کمک افراد دیگر جابجا شود و آنقدر سنگین است که یک نفر به سختی میتواند آن را جابجا کند و در آن لحظه چقدر بدنمان بی ارزش و محتاج است. چند روز گذشته خانمی لاغر و نحیف فوت کردند با اینکه وزن زیادی نداشتند، زمانی که خواستم سر ایشان را کمی جابجا کنم دیدم که سرش بسیار سنگین است و هنوز مچ دستم درد میکند… چقدر انسان در مقابل عظمت خداوند ناتوان است.
در صفحه اینستاگرامتان بعد از آغاز فعالیتتان در بیمارستان پستهای متعدد و استوریهای زیادی گذاشتید، هدفتان از این کار چیست؟
خود من به شخصه زمانی به این کار ترغیب شدم که پست ها و استوری های یکی از دوستانم را دیدم و پست های آن دوست عزیز باعث علاقه و پیگیری من برای حضور در بیمارستان و انجام چنین فعالیتی شد.
این پستهای من در اینستاگرام بیشتر جنبه ترغیب افراد را دارد تا در این روزهای بحرانی هر کاری که از دستشان برمیآیند انجام دهند و اصلا قصد ریا کاری ندارم چراکه این مسئله ریسک بالایی دارد و جایی برای ریا نمیگذارد همچنین سودی ندارد که من برای ریا این کار را انجام دهم.
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیر خود فرمودند که ما در جنگ رسانهای ضعیف عمل میکنیم، بچه مذهبیها به دلیل این که برچسب ریاکاری به اقداماتشان در هر زمینه ای نخورد از فعالیتهای رسانهای دست میکشند. این پستهای من فقط به دلیل صحبتهای رهبر انقلاب در خصوص جنگ رسانهای است.
خیلی ممنون زهرا خانم که حس و حال این روزهای خود را با ما در میان گذاشتید. ان شاءالله همینطور ثابت قدم پیش روید.
خواهش میکنم… ان شاءالله.
شهر رویدر پتانسیل بالای دارد و لایق بهترین هاست
به زندگی من خوش آمدید

استان هرمزگان با توجه به بافت سنتی، آداب و رسوم خاص و فرهنگی غنی و ریشه دار، از قدیم الایام بخش مهمی از انواع صنایع دستی را در خود جای داده و به همین جهت همواره در طول تاریخ مورد توجه محققان و تاریخ شناسان گوناگون قرار گرفته است.
در استان هرمزگان صنایع دستی بومی از جایگاهی ویژه در فرهنگ و سنت های مردم برخوردار می باشد. بعنوان مثال رودوزیهای سنتی که از جمله مهمترین رشته های صنایع دستی این منطقه است. جز لاینفک پوشش بومی زنان و دختران منطقه می باشد و یا نوعی حصیر به نام «تک» در نواحی روستایی هم بعنوان زیرانداز و هم بعنوان بخشی از پوشش سقف خانه ها مورد استفاده قرار می گیرد.
نکته دیگر اینکه با درنظرداشتن موقعیت مرزی استان و رویارویی ساکنان مدرسه با فرهنگ های بیگانه، محفوظ ماندن این جایگاه و استفاده از صنایع دستی بویژه در پوشش خانم ها بسیار ارزشمند است و حاکی از توجه و عنایت مردم استان به اینگونه صنایع و حفظ نمادهای سنتی و بومی منطقه می باشد.
از حصير بافی بايد به عنوان رايج ترين و معمول ترين صنعت دستی استان هرمزگان نام برد، چرا که ماده اوليه مورد نياز حصير بافی برگ درخت خرما بوده که به حد وفور در اختيار صنعتگران است و توليد انواع فرآورده های حصيری که کاملاً جنبه مصرفی دارد، روستاهای ميناب، يشاگرد، بندر لنگه و اطراف آن از مناطق مهم بافت حصير است که اکثر کار آن توسط زنان و دختران منطقه صورت می گيرد. مواد اوليه مورد مصرف عبارت است از برگ درخت خرما(پيش مُغ) و ضايعات درخت خرما و گياهی به نام “مور. حصير بافان ميناب در روستاهای بهمنی، چلو، نصيرابی، محمودی و قاسم آباد ساکن هستند.
محصولات حصیری مشتمل بر سجاده حصیری، بادبزن، نوعی سبد حصیری گرد و دردار بلند جهت نگهداری البسه، نوعی زیرانداز به نام “تک” که در نواحی روستایی به منظور پوشاندن سقف خانه ها نیز مورد استفاده قرار می گیرد، درپوش کوزه، نوعی سینی گرد و بزرگ به نام “سپ”، “دمکش”، گلدان حصیری، ظرف میوه، ظرف نگهداری نان “کفه”.
گلابتون دوزی
زردوزی که در نقاط مختلف ايران به “کم دوزی”، ” گلدوزی”، “برودری دوزی” و “کمان دوزی” شهرت دارد، در اکثر نقاط ايران رواج دارد و در استان هرمزگان بويژه شهرهای بندر لنگه، بندر عباس و ميناب رونق بسيار دارد. از گلابتون دوزی برای توليداتی نظير دمپايی، شلوار های زنانه، سر آستين، پيش سينه، دور يقه، لبه پرده، ديوارکوب، پشتی، کوسن، سجاده، جلد قرآن و تابلو استفاده می کنند.
خوس دوزی
اين هنر به کمک نوارهای نقره ای باريک و برروی پارچه توری ريز بافت تجلی يافته و گاه ستاره هايی فلزی برروی پارچه می نشانند، و ازآن برای تزئين مقنعه، دستار(چادر زنانه) استفاده می شود. پارچه مصرفی معمولاً به رنگ های سياه، سفيد، سبز و زرشکی است که هر دو روی پارچه شکل يکسان دارند.
بادله دوزی
بادله دوزی يا “تلی بافی” عبارت است از بهم پيوستن چند نوع زری با يکديگر به صورتی که زری بزرگ دروسط و زری های کوچک در اطراف قرار می گيرند. بادله به شکل نوارهايی با پهنای ۱۵ سانتيمتر توليد می شود که معمولاً برای لبه شلوارهای زنانه مورد استفاده قرار می گيرد.
تعاونی نخل زرین رویدر با بیش از ۱۷۰ عضو، یکی از پویاترین و بزرگترین تعاونی های استان هرمزگان است
گفت و گوی ما را با مطهره نظری نیا یکی از اعضای این تعاونی بخوانید
تعاونی از اواخر سال ۹۶ با هدف تولیدات صنایع دستی ، گلابتون ، حصیر بافی ، بافت سنتی و تلفیقی و صنایع غذایی راه اندازی شد
این تعاونی ۷ عضوهیات مدیره و ۱۷۰ عضو دارد و در حال بررسی سابقه ۱۵۰ عضو دیگر نیز است .
و تا به حال ۳ بار در نمایشگاه های تهران و بندرعباس شرکت کرده است.
استقبال از نمایشگاه ها چطور بود؟
استقبال از نمایشگاه ها بسیار عالی است و اینکه کیفیت کارها بسیارعالی و با قیمت های مناسب ارائه می شود.
برای پیشترفت کار چه تمهیداتی اندیشیده اید؟
ما در حال راه اندازی چند کارگاه متفاوت هستیم تا در بحث پوشاک سنتی ، تلفیقی و حصیر بافی قوی تر کار کنیم. برای گسترش کارمان از هنرمندان کل کشور دعوت به همکاری می کنیم.
فروشتان به چه صورت است؟
هم اینترنتی و هم سفارشی کار انجام می دهیم
اگر متولی میراث فرهنگی بودید ، برای بانوان کارآفرین چه کاری انجام می دادید ؟
بانوان کار آفرین را دسته بندی می کردم ، تا هر شخصی در رشته خودش فعالیت کند . برای هر کدام یک کارگاه بزرگ محیا می کردم و در مبحث بازاریابی گروهی را درست می کردم که آنها کار فروش را انجام دهند و بانوان بدون هیج دغدغه ای بتوانند فعالیت کنند .
صنایع دستی استان هرمزگان بی نظیر است و اگر بخواهند حمایت کنند بدون شک شاهد رشد بازار بسیار بزرگی در جنوب کشور و خصوصا استان هرمزگان می شویم
از معضلات صنایع دستی بگویید
شروع کار صنایع دستی رویدر از سمت شهرداری انجام شد . از لحاظ مالی تحت فشار هستیم . ۹۹ درصد بانوان آماده کارهستند . منتها از لحاظ تهیه ابزار و تجهیزات مشکل داریم . قیمت ها بسیار بالاست و یک اداره نمی تواند تمامی این وسایل را برای ما محیا کند. امیدوارم بتوانیم وام بگیریم و کارمان را گسترش دهیم.
حرف آخر
شهر رویدر از لحاظ صنایع دستی پتانسیل بالای دارد و لایق بهترین هاست
برکانو، پوششی هزار رنگ بر روزهای بی رنگ کرونا
گفتگوی اختصاصی آوای دریا با خالق برکانو

رامین چمنی متولد سال ۱۳۶۵ عضو هیات مدیره انجمن طراحان لباس هرمزگان است و از سال ۹۰ با علاقه شخصی و گذراندن دوره های خصوصی ، خواندن کتاب و به کمک اینترنت وارد طراحی لباس شده است . به تازگی طرحی از او به مرحله اجرا رسید که با استقبال خوبی مواجه شد و وزیر محترم ارشاد نیز از آن حمایت کرد.
رامین چمنی برکانو را برای تنوع در پوشش مراقبتی روزهای پیش رو به همراه ترکیب رنگ های زیبا و با الهام از با هویت اصیل برقع هرمزگانی طراحی کرده است.
در بیانیه این طرح آمده است که : امروز شاید ناچار هستیم لایه های بی رنگ استرس را بر چهره ی خودمان و زندگی مان تحمیل کنیم، من از شما دعوت می کنم بیاید به زبان مشترک تمدن هایمان رجوع کنیم، هنر!
من و همکارانم بخشی از اصالت تمدن مناطق جنوبی ایران را با زبان مشترک هنر ترکیب کردیم و پوششی ساختیم برای گذار از اجبار بی رنگ به اختیارهزار رنگ…
به همین بهانه به سراغ آقای چمنی رفتم و شما را به خواندن این گفت و گو دعوت می کنم.
اولین لباسی که طراحی کردید چه بود؟
اولین لباسی که طراحی کردم دو عدد مانتو مجلسی ، برای شرکت در جشنواره مد و لباس فجر بود که البته هیچ رتبه ای هم نیاورد.
از نظر شما طراحی لباس چگونه از جامعه تاثیر می پذیرد؟
من برعکس فکر می کنم . فکر می کنم که جامعه از طراحی لباس و تفکر هنرمندان تاثیر می پذیرد و تاثیر زیادی هم است . چه در تئاتر ، چه در موسیقی و چه در طراحی لباس.
هنرمندان با توجه به هنر و زائده ذهنی شان آثاری را خلق می کنند که آن آثار بر روی جامعه اثر می گذارد.
نظرتان درباره پوشش هرمزگان چیست؟
من در جایگاهی نیستم که بخواهم در این باره نظر بدهم. فقط می توانم تعریف و تمجید کنم، تاریخ و تمدنی که با این پوشش همراه است. پوششی که کاملا نجیب، محجوب و وقار تاریخی دارد .
المان ها را از کجا الهام می گیرید ؟
المان ها از بطن جامعه ، مردم و چیزی که مردم در دوران های مختلف با آن احساس بهتری دارند گرفته می شود. طراحان سعی می کنند آن احساس را ارتقا ببخشند و کاری می کنند که مردم حس بهتری از خودشان و زندگی داشته باشند .
پیشنهاد شما برای کسانی که می خواهند وارد این عرصه شوند چیست ؟
وارد هر مقوله ای از جمله طراحی می شوند، مطالعات همه جانبه خود را بالا ببرند که این امر سبب می شود که وقتی بر روی مساله و یا چالشی تمرکز می کنند ، از چندین بعد آن چالش را ببنید و با دادن ایده های بهتر در آن موفق شوند.
در واقع طراحی شغلی است که باید در اقیانوس کم عمقی از اطلاعات باشید و همه جوانب را در کنار هم ببینید و بعد تبدیل به دریاچه عمقی از اطلاعات شوید.
از دید شما برای ورود به این رشته داشتن تحصیلات مرتبط ضروری است ؟
به هیچ وجه ضروری نیست . روند تجربه وعلم ثابت کرده است که درهیچ کدام از رشته های هنری به داشتن تحصیلات مرتبط نیازی نیست و بدون تحصیلات نیز انسان می تواند موفق شود.
از انجمن طراحان لباس هرمزگان بگویید
از تاسیس این انجمن بیش از ده سال توسط دکتر آزاده آریانا می گذرد و بیش از ۱۲۰ عضو متخصص و اساتید دانشگاهی دارد که همگی در طراحی لباس و یا حوزه های مرتبط کار می کنند . این انجمن چندین رویداد برگرار کرده است که آخرین آن هودکس بوده است.
برگزاری ورکشاپ و کلاس های کاربردی یکی از اهداف این انجمن بوده وعضویت در این انجمن بسیار ساده است و با ارائه رزومه و مدارک شناسایی می توان عضو انجمن شده و از امکانات آن استفاده کرد.
طراحی لباس در ایران و به ویژه در هرمزگان چه جایگاهی دارد؟
در ۸ ساله اخیر مشخص شده که هنرمندان هرمزگانی بسیاربا استعداد و قوی در ارائه آثار خود هستند . هر زمان که از هرمزگان هنرمندی به مسابقات و جشنواره های ملی و استانی رفته است حائز رتبه شده است .

از مقامی که در جشنواره مد و لباس خلیج فارس آوردید بگویید ؟
جشنواره مد و لباس خلیج فارس در چندین ماه پیش برگزار شد که تیم بنده در بخش کالکشن سازی موفق به اخذ رتبه اول شد و توسط وزیر محترم ارشاد تقدیر شدیم . ایده ما نمونه کشوری نداشت و در واقع طراحی لباس بر اساس ساختار مولکلولی کانی هایی بودند که در هرمزگان یافت می شدند . در واقع ما شکل و ساختار کانی های بومی استان را بر روی برش های لباس پیدا کردیم و در نهایت ایده ای به نام سنگ درمانی و یا کانی درمانی تولید شد .
هنوز اول راه هستیم و بر روی آن کار می کنیم تا بتوانیم این ایده را گسترش دهیم و آن را در مقیاس علمی به کشور معرفی کنیم
استقبال و فعالیت بانوان هرمزگانی در این رشته چگونه است؟
ما تعداد بسیار زیادی خانم و آقا داریم که در حوزه مد و لباس فعالیت می کنند و معمولا استقبال خوبی در رویداد ها و ایونت ها دیدیم و چیزی که من فکر می کنم این است که باید این بستر را بزرگ تر کنیم تا این افراد بتوانند با فراغ خاطر بهتری در این راه فعالیت کنند.
ازمشکلات این رشته بگویید ؟
بزرگترین مشکل این رشته این است که ، ما هنوز در بندرعباس شو روم یا مکانی برای ارائه کارهای پوششی مد ولباس که دارای استانداردهای لازم باشد ، نداریم و بالاجبار از سالن هتل ها برای این اتفاق استفاده کنیم.
نظر شما برای استفاده از نماد های سنتی در طراحی لباس چیست؟
نظر شخصی ام بسیار موافق است. اما این اتفاق، یعنی استقاده از نماد سنتی که ریشه در تاریخ قوم و مردم داشته باشد به تفکر و خلاقیت طراح وابسته است و کاملا مساله شخصی است . من با ترکیب و چیدمان مناسب المان های سنتی در پوشش فعلی موافقم.
آیا امضای خاصی در طراحی هایتان دارید که کارهایتان با آن امضا شناخته شود؟
من سعی می کنم کارهایم را جوری طراحی کنم که تجربه بهتری در استفاده از آن خلق شود. در واقع به آن تجربه کاربری می گویند، تجربه کاربر در استفاده از آن پوشش بهترو حس بهتری ایفا کند. این را امضای کار می گویم.

از برکانو بگویید
معمولا در چالش هایی که در جامعه بوجود می آید هنرمندان سعی می کنند، ورود کنند و مرحمی باشند بر حس و حال مردم و با توجه به تخصصی که من داشتم در حوزه تجربه کاربری که علم جدیدی است، تصمیم گرفتنم پارامترهایی از تجربه کاربری را در دیزاین پیاده کنم که اولین آن با دوران کرونا و طراحی برکانو شروع شد . امیدوارم مخاطبان با استفاده از آن تشویق شوند و احساس بهتری داشته باشند .
برکانو یعنی برکع نو…
همانگونه که از نام این طرح مشخص است این طرح از الهام گرفته از برقع زنان و و دختران هرمزگانی است و با ایجاد تغییرات اصولی و حفظ ماهیت زیبایی و بهداشتی آن به محصول مناسب و تشویق کننده برای شرایط فعلی جامعه تبدیل شده است.
برکانو کاملا قابل شستشو و استفاده مکرر است و رویه بیرونی آن از دست دوزی ها و تزییات فراوان هرمزگانی که تنوع فراوانی دارد استفاده شده است و بیش از ده طرح مختلف با ترکیب و تزییات و طرح های مختلف دارد .
هدف از طراحی برکانو چه بود ؟
هدف برکانو تلطیف روحیه و تشویق به استفاده کنندگان برای دراز مدت از ماسک بوده و اینکه احساس کردیم مخاطبان در این دوران برای استفاده از ماسک سفید اذیت می شوند و استایل بیمارستانی حس ملال آوری دارد .
این پوشش می تواند به جای یک رنگ ، چندین رنگ داشته باشد ، می توانیم آن را با لباس ست کرده و این تفکر باعث شد این ایده شکل بگیرد .
آیا می توان از برکانو به عنوان جایگزینی برای ماسک استفاده کرد؟
برکانو در وهله اول ماسک نیست بلکه پوششی برای روی ماسک است . صرفا برای این است که حس ماسک سفید بیمارستانی را از بین ببرد . ولی در طرح تکمیلی و سه روز بعد از ارائه برکانو در تیم تولید به سرپرستی دکترآریانا تصیمیم گرفته شد که در لایه داخلی برکانو از اسپان باند سه لایه اس اس اس استفاده شود که مورد تایید وزارت بهداشت و معاونت غذا و دارو می باشد و پارچه ای است که از آن ماسک تولید می شود. اگر به تولید انبوه برسد، می تواند به عنوان ماسک استفاده شود. اما به تنهایی فقط پوششی برای ماسک است .

استقبال از برکانو چطور بود ؟
مدیر کل فرهنگ و ارشاد هرمزگان از این طرح استقبال کردند و آن را مطابق با ارزش های طراحی شده برقع و اصالت هرمزگان دیده و وزیر محترم ارشاد نیز از این طرح استقبال کرده و در حساب توئیتری خود ضمن حمایت از این طرح سنت ها و فرهنگ ایران زمین چشمه سار جوشان خلاقیت دانسته اند و ما را مورد حمایت معنوی خود قرار دادند .
حرف آخر
تشکر می کنم از حمایت انجمن مد و لباس استان که ایده برکانو را پوشش دانند و همه مخاطبان را به کار تیمی دعوت می کنم. بیشترین چیزی که در این سالها من از آن بهره بردم کار تیمی و تیم ورک و گذاشتن ایده ها و تفکرات اعضای تیم در یک پیمانه است که نتیجه آن خلق آثاری فاخر و قابل توجه بود.
کارآفرینان کوچک هرمزگانی ، دامپزشک های دلسوز آینده
به زندگی ما خوش آمدید

هستی حاجیوند یازده ساله و خواهر نه ساله اش هلیا با انجام قلاب بافی و ساخت عروسک و آموزش آن توانستد عنوان کوچکترین کارآفرینان هرمزگانی را از آن خود کنند. دوست دارند در آینده دامپزشک شوند و از کمک به حیوانات بی سرپناه لذت می برند. به سراغشان می روم و شما را به خواندن این گفتگوی دلنشین دعوت می کنم.
چی شد که به قلاب بافی و عروسک سازی علاقه پیدا کردید و از چه سنی شروع به کار کرده و آموزش ابتدایی این کار با چه کسی بود؟
هستى:
از ٦ سالگى علاقه داشتم ولى از سن ۹ سالگی شروع به قلاب بافى كردم و اصول اوليه ى قلاب بافى را از مادربزرگم يادگرفتم و كم كم با آموزشهاى كتاب و آموزش هاى مجازى در اين زمينه پيشرفت كردم.
هليا:
از سن ٧ سالگى و توسط خواهرم قلاب بافى را در ١٢ روز ياد گرفتم و در كنارش شروع به يادگيرى انواع بافت كردم.
هدفتان از ادامه این رشته چیست؟
هستى:
هدفم از ادامه ى اين رشته اين هست كه بتوانم با تلاش بيشتر و با استفاده از استعداد و خلاقيتم طرح هاى جديدى ببافم و ارائه دهم و بتوانم در نمايشگاه هاى بين المللى حضور پيدا كنم .همچنين در كنار تحصيل كسب درآمد داشته باشم.
هليا:
من بيشتر بخاطر علاقه به كارهاى هنرى و پر كردن اوقات فراغتم اين كار را انجام مى دهم . چون ترجيح مى دهم به جاى تماشاى زياد تلويزيون يا بازيهاى كامپيوترى كار مفيدی انجام دهم. مثلا بصورت ذهنى و خلاق عروسك مى بافم. يا مجسمه مى سازم ، نقاشى مى كشم، به مطالعه ى كتابهاى علمى هم خيلى علاقه مندم و شعر و داستان هم مى نويسم.
آیا به درستان لطمه ای وارد نشد؟
هر دو با هم جواب می دهند که هميشه اول تكاليف مدرسه را انجام مى دهيم و فقط در زمان اوقات فراغت كارهاى هنرى مثل قلاب بافى، نقاشى ، مجسمه سازى ،كاردستى و … انجام مى دهيم و از نفرات برتر كلاس و آزمون علمى هستيم.

مشوق اصلی شما چه کسی بود؟
هر دو بر این عقیده بودند که خانواده ، مدير ، معلم ها و دوستانشان از مشوقین آنها بودند
گفتید دوستان، نظر دوستانتان درباره هنری که داری چیست؟
هلیا و هستی می گویند که دوستانمون كارهاى هنرى ما را خيلى دوست دارند و هميشه تشويقمان مى كنند
ما هم در زنگ هنر و بصورت مجازى به دوستانى كه علاقه مند هستند آموزش مى دهيم
اگر بخواهید به کسی از هنر دستتان هدیه بدهید چه درست می کنید؟
هستى:
سعى مى كنم هديه ام مطابق با علاقه و سليقه ى طرف مقابلم باشه ، چه از نظر شكل و چه از نظرطرح و رنگ و نوع كار .
هليا:
من بيشتر عروسك حيوان مورد علاقه ى دوستانم را مى بافم و بصورت جا كليدى هديه مى دهم
درباره كلاس هايى كه برگزار مى كنید به ما بگو؟
هستى :
كلاس هايى كه برگزار مى كنم در زنگهاى هنر مدرسه است . معلم يار هنر و رياضى هستم و از طريق صفحه ى مجازى هم آموزش مى دهم.
از طرف كانون پرورش فكرى هم پيشنهادی براى مربى شدن و آموزش داشتم كه ان شالله از تابستان شروع مى كنم.
چه شد كه به برنامه اعجوبه ها دعوت شدید؟
فيلم و عكس كارهای هنریمان را براى دستيار كارگردان ارسال كرديم كه خيلى استقبال كردند و با مادرم تماس گرفتند و ما را به برنامه دعوت كردند و ما با پوشش محلى در برنامه شركت كرديم كه فرهنگ و سنت شهرمان را حفظ كنيم و همينطور خيلى دوست داشتيم ضبط مستند برنامه را در زيارت پنجعلى و معبد هندوها بگيريم ، كه اماكن زيارتى و گردشگرى بندرعباس مورد توجه قرار بگيرد.
ولى به علت كوتاه بودن زمان مستند موفق نشديم ضبط را در زيارت پنجعلى انجام بدهيم.
دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟ (گفتید که میخواهید تمام حیوانات مریض خیابان را درمان کنید، از اهداف قشنگتان بگویید؟ )
هستى:
دوست دارم در آينده دامپزشك بشم بخاطر علاقه اى كه به حيوانات دارم
چون كره ى زمين فقط براى زندگى كردن ما انسان ها آفريده نشده .حيوانات از وجود خودشان آگاهى دارند و مثل ما حق زندگى دارند.
هليا:
من هم مثل خواهرم مى خواهم در آينده دامپزشك شوم .چون حيوانات را خيلى دوست دارم . آنها مثل ما انسانها توان صحبت كردن را ندارند ، وقتى بيمار مى شوند نمى توانند خود را درمان كنند و به كمك ما انسانها احتياج دارند. من مى خوام وقتى دامپزشك شدم براى درمان حيوانات مخصوصا حيوانات خيابانى تلاش كنم. پيامم براى شركت در برنامه ى اعجوبه ها هم دفاع از حقوق حيوانات بود.
هنر دستتان را از کجا می توانیم خریداری کنیم؟
هستی و هلیا در جوابم می گویند که ما هنر دستمان را از طريق دوستان و صفحه ى مجازى به فروش مى رسانیم و استقبال خوبی از کارهایمان شده است.
برای بافندگی از کجا ایده می گیرید ؟
هستى :
بيشتر سعى مى كنم كارهایم را از ذهن و خلاقيت خودم ببافم و گاهى هم از عكس ها و كارهاى بافتنى كه ميبينم و خوشم آمده، مى بافم
هليا:
بیشتر از دریا ایده می گیرم، آخرین کاری که بافتم خرچنگ بود و الان هم مشغول بافتن نشان برج آبان هستم .
اولين كارى كه بافتيد چى بود؟
هستى :
يك گردنبند طرح قلب براى مادرم بود.
هليا:
بافت دستبندهاى رنگى براى دوستام.
حرف آخر :
هستى:
هر كسب و كارى با يك ايده شروع مى شود، چون ايده ى خوب به ما كمك مى كند تا بدانیم قرار است به چه جايگاهى دست پيدا كنيم. بايد هميشه براى رسيدن به اهدافمان تلاش كنيم وگرنه موفق نمى شويم و اين كارى هست كه من انجامش مى دهم . چون باورم اين هست كه فقط با تلاش و نا اميد نشدن مى توانم بر روى سكوى موفقيت بايستم و در آخر از شما و تمام كسانى كه در اين راه از من حمايت كردند تشكر مى كنم.
هليا :
براى اينكه آينده ى خوب و روشنى را بسازيم نبايد وقتمان را با انجام كارهاى بى ارزش تلف كنيم. بايد تلاش كنيم. بهانه ها را از خودمان دور كنيم و اجازه ندهيم افكار منفى ديگران روى هدف و كارمان تاثير بگذارد. با اميد به خداوند بزرگ و تلاش ايده هایمان را عملى می كنيم.
صحبت هاى مادر:
آیا شما نیز قلاب بافی بلد هستید?
من قلاب بافى بلد نيستم ، ولى بچه ها را هميشه تشويق كردم كه كارى كه خودشان به آن علاقه مند هستند را انجام دهند و هميشه در مسير درست حركت كنند، و سعى كردم وسايل مورد نياز براى انجام كارهاى هنريشان را تهيه كنم.
نظر شما درباره هنر بچه ها و ویژگی هایی که دارند؟
هستى و هليا از سن دو ، سه سالگى علاقه مند به انجام كارهاى هنرى مثل نقاشى، و كاردستى هاى خلاقانه با مقوا و وسايل دورريختنى بودند.
و در حال حاضر هم هميشه تلاش مى كنند كه در زمينه هاى مختلف هنرى پيشرفت بيشترى كنند و واقعا تشنه ى يادگيرى و اجراى كارهاى جديد و خلاقانه هستند . از نظر تحصيلى شكر خدا وضعيت خوبى دارند و از ويژگى هاى اخلاقيشان این است که هر دو دلسوز ، مهربان، پرتلاش، مصمم و با اراده هستند.
آرزو مى كنم با توكل بر خداوند به هدف و آرزويى كه دارند برسند.