دسته: گفتوگو
حال خوب، هدیهای از بانوی دُومشهری برای بچههای میناب
علاقه به کتاب و شنیدن قصههای خوب و پندآموز، حال کودکان را خوب و آنها را آرام و نرمخو میکند؛ مانند آنچه شهربانوی قصهگوی مینابی به کودکان و نوجوانان هدیه میدهد.
«قصهگویی» برای هرکس که بخواهد با کودکان ارتباط برقرار کند، موهبت گرانبهایی است، از طریق قصه میتوان تا حد زیادی به دنیای پیچیده کودکان دست یافت و گام به گام در شکلگیری شخصیت و اعتماد به نفس به آنها کمک کرد.
برخی از قصهگویان با نزدیک شدن به دنیای کودکان و روایت هنرمندانه از داستانهای پندآموز، بسیاری از مفاهیم آموزشی را با تزریق روح نشاط، سرزندگی و امید چگونگی فائق آمدن در مقابل مشکلات برای آنان قابل فهم میکنند مثل آنچه در داستان «فریب روباه، مهدی آذریزدی» از جلد هفتم قصههای خوب برای بچههای خوب آمده: «یک روز روباه آمد پیش شیر و گفت: ارباب، وضع خیلی خراب است، هیچی پیدا نمی شود. آمدم ببینم این جاها در خدمت شما گوشتی چیزی نیست؟؟ شیر گفت: به جان عزیزت من هم یک هفته است گوشت نخوردهام، سبزی و میوه هم که به مزاج من سازگار نیست. بعد از جستوجوی بسیار خبر رسید که در صحرای رو به رو سه تا گاو وحشی باهم زندگی می کنند، ولی جلو رفتن کار حضرت فیل است، نمیدانم چه کار کنم. روباه گفت: گاو وحشی؟ پناه بر خدا. اگر مرغی، خروسی چیزی بود من خودم یک کاری میکردم ولی…
قصهگویی و قصه شنوی انسان را خوش اخلاق میکند
گفتن قصه و شنیدن قصههای خوب و پندآموز کودکان را آرام و نرمخو میکند؛ آرامش و حال خوشی که مدرس ادبیات دانشگاه هرمزگان و مربی قصهگویی روستای دومشهر میناب انجام میدهد و شاگردانش نیز عاشقانه از این دست قصهها و داستانها استقبال میکنند.
او معتقد است کودکانی که همیشه در جمعهای قصهگویی هستند روحیهای لطیف، مهربان و اخلاق آرامی دارند، چندسالی است که باشگاه کتابخوانی کُلودَنگِ کتاب دُومشهر میناب را راهانداخته و در کنار حضور فعال کودکان روستایش به کتابخوانی به دنبال ایجاد آرامش، حالخوش و سلامت روان کودکان و نوجوانان این روستا است.
یاسمن عباسی بیان کرد: قصه و قصهگویی، مستقیما با روح و روان انسان سر و کار دارد و زیستن در فضای قصهها روح انسان را لطیف میکند.
موسس و پایهگذار باشگاه کتابخوانی کُلودَنگِ کتاب میناب گفت: اغلب مربیان قصهگو، افرادی مهربان و آرام هستند و خُلق و خویی لطیف دارند به همین دلیل برای حفظ سلامت روان و آرامش همیشه و در هر فرصتی به دنبال ایجاد فضای آرام و قصهخوانی برای اطرافیان خود هستم.
کُلودَنگِ به گویش محلی مردم هرمزگان به معنی «آشیانه امن پرندگان» است
وی با بیان اینکه قصهها در دل کتابها نهفته هستند و قصه گفتن و قصه شنیدن خود به خود آدم را مشتاق مطالعه میکند، گفت: من در تجربیاتم به وضوح دیدهام که قصهگویی و قصه شنوی انسان را خوش اخلاق میکند و توان انسان را در مقابله با بحران و شرایط مختلف زندگی افزایش میدهد.
این شاعر و دبیر ادبیات فارسی مدارس هشتبندی میناب گفت: خودم در روستای دومشهر در نزدیکی شهرستان میناب، در خانوادهای که پدر و مادرم هر دو قصهگو هستند و همیشه خانهمان محفل قصهگویی بوده و هست، به دنیا آمدهام.
شنیدن قصهها و خیالبافی در مورد آنها، من را به مطالعه و کتابخوانی علاقهمند کرد و من تشنه مطالعه و کتابخوانی شدم
عباسی ادامه داد: شنیدن قصهها و خیالبافی در مورد آنها، من را به مطالعه و کتابخوانی علاقهمند کرد و من تشنه مطالعه و کتابخوانی شدم و تا الان که عشق بسیار شدیدی به کتابها دارم از همان وقتی مقطع ابتدایی که بودم با شوق و اشتیاق سر صف صبحگاه مدرسه میرفتم و خلاصه کتابهایی را که خوانده بودم، برای همکلاسیهایم و سایر شاگردان مدرسه تعریف و گاهی برای آنها قصه میگفتم.
این قصهگوی مینابی با بیان اینکه بیش از ۱۲ سال است که در جای جای مختلف استان هرمزگان و البته بیشتر در روستاها کودکان و نوجوانان و همین طور والدینشان را با قصهها و کتابها آشنا میکند، بیان کرد: حضور مادرم در مدرسه و قصهگوییاش برای دوستانم و شاد کردن دل آنها، دل مرا هم شاد میکرد و مرا مصمم کرد که قصهگو شوم.
وی ابراز کرد: از کودکی تا الان با قصهها و داستانها انس خاصی دارم و وقتی قصه میگویم یا قصه میشنوم، بهترین احوال را دارم و احساسات زیبایی وجودم را فرا میگیرد و من این آرامش را مهمترین کارکرد قصهگویی میدانم که هم کودکان و نوجوانان و هم بزرگترها به آن نیاز دارند.
علاقه والدین بچهها به کتابخوانی و مطالعه من را سرزنده میکند
عباسی که چندسالی است که به عنوان دبیر ادبیات مشغول تدریس است، در کنار کلاسهای درسی مدرسه فعالیتهای زیادی از جمله قصهگویی، نقالی، شاهنامهخوانی، گلستانخوانی، داستاننویسی و شعرخوانی با دانشآموزان را تمرین میکند زیرا به قول خودش هدفش از تدریس ادبیات پرورش روحیه و ذوق ادبی دانشآموزان روستایی است.
عباسی در خصوص باشگاه کتابخوانی کُلودَنگ کتاب نیز توضیح داد: باشگاه کتابخوانی من از سال ۹۳ در روستای دُومشهر تاسیس شده و در حال حاضر نزدیک به پنج هزار جلد کتاب دارم، به کودکان و نوجوانان ۹ روستا کتاب امانت میدهم و برایشان قصه میگویم.
این مدرس ادبیات دانشگاه علمی کاربردی میناب گفت: تعداد اعضای باشگاه کُلودَنگ به ۲۵۰ دختر و ۱۵۰ شاگرد رسیده و همچنین بیش از ۱۰۰ نفر از والدین بچهها هم به جمع کتابخوانهای ما پیوستهاند و جمع پررونق کتابخوانی داریم، بیشتر شاگردانم عاشق قصهگویی و داستاننویسی هستند و یکی از خوشحالیهای بزرگ من علاقه والدین بچهها به کتابخوانی و مطالعه است که من را سرزنده و پرذوق میکند.
این مربی قصهگویی که بسیاری از کتابهای کتابخانهاش را با پساندازهای کوچک خودش خریده و به مردم امانت میدهد، ادامه داد: در راه تامین کتاب و به روزرسانی منابع کتابخانهام، نخست از پدر و مادرم متشکرم که با تمامی اندوختههایشان همیشه مشوق و انگیزه بخش من هستند و دوم از همه کسانی که در زمینه اهدای کتاب به کتابخانه من و تامین کتابهای مخصوص گروه سنی کودکان و نوجوانان، منابع کتابخانهام را غنیتر کردند، از صمیم قلب برایشان روزهای شاد و پرامید آرزو میکنم.
قصهگویی هنر و سنتی است که از قدیم توسط مادربزرگها و پدربزرگها روایت میشد، اما امروزه با برگزاری جشنوارههای قصهگویی لذت شنیدن قصههای شیرین و کودکانه از زبان بچههایی که دنیای کودکی خود را با قصه پیوند میزنند، فرصتی است که میتوان فارغ از دنیای روزمرگیها پای قصه آنها نشست و آرامش گرفت.
عباسی که در بخش داستان کوتاه هم بارها خوش درخشیده در پنج جشنواره ملی، رتبه برگزیده کشوری را کسب کرده است، در خصوص حضور خود در جشنوارههای امسال قصهگویی نیز گفت: من هرجا جشنواره قصهگویی باشد با نهایت شوق و علاقه در آن جشنواره شرکت میکنم و تاکنون در بسیاری از جشنوارهها موفق به عنوان برگزیده معرفی شدم.
موسس باشگاه کتابخوانی کُلودَنگِ کتاب عنوان کرد: جدیدترین افتخاراتم در سال ۱۴۰۱ کسب رتبه نخست در مرحله منطقهای جشنواره قصهگویی کانون پرورش فکری در مشهد و راهیابی به بخش ملی و همچنین کسب رتبه برگزیده در جشنواره قصهگویی «نهال امید» نهاد کتابخانههای کشور در کرمان و راهیابی به بخش ملی است.
“یاسمن عباسی” متولد یکم مهرماه ۱۳۶۶ در روستای دومشهر میناب است، دوران تحصیلاتش را تا دبیرستان در روستا سپری کرده و با قبولی در کنکور وارد دانشگاه هرمزگان شد.
وی مقطع لیسانس و فوق لیسانس را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه هرمزگان گذرانده و در دوره کارشناسی دانشجوی ممتاز رشته ادبیات دانشگاه هرمزگان بوده است و حالا نیز در این دانشگاه در حال تدریس در رشته ادبیات است.
وی همچنین، دبیر ادبیات فارسی، شاعر، داستاننویس و قصهگو است که از دیماه سال ۱۳۹۱ تا شهریور ماه ۱۳۹۶ به عنوان مربی فرهنگی کانون پرروش فکری کودکان و نوجوانان مرکز میناب فعالیتهای زیادی داشته و طی این پنج سال و اندی در جشنوارههای مختلفی از جمله جشنواره بینالمللی قصهگویی کانون حضوری فعال داشته و حائز چندین رتبه استانی، منطقهای و ملی است.
عباسی از سال ۹۲ به همراه مادرش آسیه صادقی از قصهگویان برتر چند دوره جشنواره قصهگویی استانی، ملی و منطقهای با راهاندازی باشگاه کتابخوانی کُلودَنگِ کتاب به دنبال توسعه کتابخوانی و قصهگویی این هنر زیبا به تمام کودکان و نوجوانان علاقهمند است.
پدر و مادر وی از قصهگویان و شَروِندخوانان (آواز محلی جنوبی) قدیمی روستای دومشهر میناب هستند.
بسیاری معتقدند از آنجا که “دومشهر” دومین روستای قبل از شهر میناب بوده، دومشهر نامیده میشود.
دومشهر، درمسیر جاده بندرعباس و میناب و در ۱۵ کیلومتری شهرستان میناب در شمال این شهرستان قرار دارد.
رسول نجفیان: با فراموشی سنتهایی مثل قصهگویی دچار سوءتغذیه فرهنگی میشویم
رسول نجفیان معتقد است، پایههای فرهنگِ کشور باید تقویت شود تا جامعه، سوءتغذیه فرهنگی پیدا نکند. این بازیگر، قصهگویی را یکی از سنتهای ایرانی میداند که باید از آن حمایت کرد.
رسول نجفیان در کنار فعالیت در عرصه بازیگری و کارگردانی، سالهاست که با قصهگویی مانوس و همراه است. او درباره وضعیت قصهگویی در زندگی ایرانیان به ایرنا گفت: یکی از ارکان مهم تربیتی در خانوادههای ایرانی پیش از آمدن رادیو و تلویزیون، قصهگویی بزرگترها در خانهها، نقالی در قهوهخانهها و اجرای مرشدان و عاشیقها در مراکز مختلف هر محله بود. مردان در قهوهخانهها و محلات جمع میشدند و به داستانهای کهن ارزشمند ایرانی مانند شاهنامه فردوسی، حکمتهای گلستان و بوستان سعدی و حتی غزلیات حافظ گوش میکردند. در خانواهها نیز بیشتر حضور زنان پررنگ بود و قصهگویی از سوی بزرگان انجام میشد و اوج آن نیز در آیینها و مراسم بود. مهمترین رکن این داستانسراییها نیز جنبه آموزشیاش بود و فقط برای سرگرمی نبود.
نجفیان افزود: اثر داستانها در گذشته بر مردم بسیار زیاد بود و بسیاری از افراد به دلیل تکرار و شنیدن زیاد، آنها را حفظ بودند و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل میکردند.
این بازیگر با اشاره به وجود شیوههای متفاوت برای قصهگویی در فرهنگ ایرانی ادامه داد: در خانوادهها، مادربزرگها و پدربزرگها به سنت خود برای نوهها و کوچکترهای خانواده قصه میگفتند. افراد سالخورده در محافل مردانه، سردمدار این کار بودند. در دیگر مراکز محله و به ویژه قهوهخانهها، شاهنامهخوانها، سرودههای فردوسی را با صدای بلند میخواندند؛ مرشدها با چاشنی بازی، داستانها را به نسل بعدی منتقل میکردند؛ پردهخوانها از نقاشی در قصهگویی بهره میگرفتند و عاشیقها و بخشیها، داستانهای کهن و فولکلوریک را با همراهی نواختن سازها، به گوش مخاطبان میرساندند.
کانون، اهلیت کتابخوانی و قصهگویی را به جوانان و نوجوانان میدهد
نجفیان با تاکید بر حفظ شیوههای کهن و سنتی قصهگویی، ادامه داد: همانطور که اسطورهها به دوران روشنگری منتقل شدند و افرادی مانند یونگ و فروید نیز از آنها به نوعی یاد کردند، باید این داستانها و افسانههای کهن نیز با پیشرفت فناوری از طریق رسانهها، فضای مجازی، رادیو و تلویزیون، به شکل گسترده منتقل بشود که متاسفانه این اتفاق آنطور که باید رخ نداده است. من خودم بعد از سالها دوندگی توانستم مجوز برنامهای را برای تلویزیون بگیرم تا قصهگویی کنم. این در حالی بود که سالها این برنامه را در رادیو پیام همراه با سازم تولید میکردم و استقبال خوبی از آن میشد.
این هنرمند درباره برگزاری جشنواره بینالمللی قصهگویی که بیستوچهارمین دورهاش امسال در یزد برگزار خواهد شد و تاثیر آن در ترویج قصهگویی و تربیت کودکان و نوجوانان توضیح داد: من منکر تلاشهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در این زمینه نمیشوم که چهطور در شهرها و روستاها، کودکان و نوجوانان تشنه کتاب را سیراب میکند. کانون، اهلیت کتابخوانی و قصهگویی را به جوانان و نوجوانان میدهد، اما همانطور که اشاره کردم، این کار باید مکرر و ادامهدار باشد. به نظرم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باید تمهیداتی در کتابخانهها و مراکزی که دارد در نظر بگیرد تا فرهنگ قصهگویی همیشگی شود. با توجه به فناوریهای بهوجود آمده میتوان کارهای بسیاری در این زمینه انجام داد. مثلا من قصههایم را روی پردههای نمایشی جدید اجرا میکنم و نام آن را نمانقالی گذاشتهام. کانون میتواند این کار را تبدیل به یک سنت کند و از روشهای نو دیگر هم بهره بگیرد.
نجفیان تاکید کرد: یک جامعه ممکن است براثر کمبود مواد غذایی نابود یا محو شود، اما احتمالش بسیار اندک است؛ در حالی که اگر جامعهای دچار سوءتغذیه فرهنگی شود، محو و نابود خواهد شد. این پایههای فرهنگی از سوی مراکزی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، آموزش و پرورش، صداوسیما، وزارت ارشاد و… باید تقویت شود تا جامعه، سوءتغذیه فرهنگی پیدا نکند که با هر هجمه و باد خوشرنگ و لعابی، از محتوای فرهنگی خودش که بسیار ارزشمند است، خالی شود.
بیستوچهارمین جشنواره بینالمللی قصهگوییِ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، از ۲۵ تا ۲۹ دی ۱۴۰۱در شهر یزد برگزار خواهد شد.
عکاسی که معلم شد/ اداره کلاس مختلط سخت تر است!
آقا معلم مشهور این روزهای فضای مجازی را بشناسید
دیدن تصاویر یک معلم جوان در کنار دانشآموزانش که از ته دل میخندند ما را به وجد میآورد. «پوریا ترابی» با دانشآموزان کوچکش رفیق است و این روزها در فضای مجازی کلیپ خندههایشان حال خوب را منتشر میکند. با او که قبل از معلم شدن به حرفه عکاسی خبری مشغول بوده، درباره چالشها و تجربههای هر دو شغلش به گفتوگو پرداختیم.
«پوریا ترابی» معلم جوان دهه هفتادی است که این روزها ویدیوهای خودش و بچههای کلاسش در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. رفاقت این آقامعلم با دانشآموزان دهه نودیاش و شیطنتهایشان قلب بیننده ویدیوها را قلقلک میدهد. آقای ترابی برای رفتن به مدرسه هر روز مسیر ۳۳کیلومتری قزوین به روستای کوهین را طی میکند و وقتی با ما از دانشآموزانش میگوید، آنها را دخترم و پسرم خطاب میکند.
متولد ۱۳۷۵ است و هرچند پدر و مادرش کارمند بودند اما پوریا تصمیم گرفت مسیر هیجانانگیزتری را برای آینده خود انتخاب کند. او از سال ۹۵ عکاسی را شروع کرد و از سال ۹۷ با شروع سفرهایش به مناطق محروم برای عکاسی، به شکل جدیتری این حرفه را دنبال کرد. در خبرگزاریهای مختلف هم کار کرده و میگوید عمده فعالیتش در باشگاه خبرنگاران جوان بوده. الان هم عکاس ایرنا است. در دوره کارشناسی رشته آموزش و پرورش ابتدایی خوانده است. لذا در کنار عکاسی خبری، الان معلم پایه دوم دبستان مدرسه شهدای کوهین استان قزوین است. با او درباره چالشهای عکاسی و معلمی گپ زدیم:
عکاسمعلم
پوریا ترابی که ابتدا به عکاسی و سپس به معلمی مشغول شده از رابطه بین شغلهایش میگوید. از روزهایی که معلمها سوژه عکاسیاش بودند: «وقتی برای عکاسی به مدارس روستایی در اندیکا و چالدران رفته بودم، به معلمهای آنجا که سوژه عکسهایم بودند میگفتم الان شما، چهار سال آینده من است! آن موقع تازه انتخاب رشته کرده بودم.
سطح مشکلات معلمان در هر نقطه ایران با نقطه دیگر متفاوت است. مثلا اوج محرومیت را در بعضی شهرهای استان خوزستان، کرمان و… میتوان دید. در کل اگرچه سطح محرومیت شهرها و دغدغهمندی معلمها هم با هم متفاوت است، اما در برخی مشکلات اشتراک داریم.
اینها را هم وقتی به عنوان عکاس سراغشان میرفتم میدیدم و هم زمانی که خودم معلم روستا شدم.
استادی داشتم که یک بار به شوخی به من گفت: پوریا خیلی بدبختی! گفتم چرا؟ گفت تو دو حرفهای را انتخاب کردهای که در هیچکدام پول نیست! نه معلمی و نه عکاسی! باید یک فکری برای آیندهات بکنی.
متاسفانه این حرف درست است اگرچه هردوی این شغلها پر اهمیت هستند، میتوانند جریانسازی کنند و دغدغههای صاحب شغل را نشان بدهند. اصلا من عکاسی را انتخاب کردم چون یک زبان متفاوت بود که بتوانم با آن حرفم را بزنم. مثلا من اگر نسبت به عدالت آموزشی در ایران نقد دارم، میتوانم درباره آن بنویسم. اما قلم برایم کافی نبود. نیاز بود بروم و از نزدیک ببینم و ثبت کنم. حسن عکاسی این بود که من میتوانستم سفر کنم و سفر کردن را هم خیلی دوست داشتم. الان به جز بوشهر به همه استانها سفر کردهام.»
سر کلاس، عکاسی به دادم رسید
بچهها نسبت به سن، جنسیت، فرهنگی که در آن رشد کردهاند و امکانات زندگیشان با هم خیلی تفاوت دارند و در برخورد با آنها باید دقت عمل زیادی داشت. آقای ترابی به واسطه سفرهایی که برای عکاسی میرفته خیلی خوب طرز برخورد با بچههای مختلف را یاد گرفته. این اتفاق به او کمک کرده تا از همان روز اول کار معلمی بتواند خیلی خوب ظاهر شود و توجه بچهها را جلب کند. او در این باره به ما از روزهای اول کارش گفت: «یک نکته از پارسال که سال اول کارم بود بگویم. من لیسانس آموزش و پرورش ابتدایی دارم. از همه واحدهایی که گذرانده بودم، موقع رفتن سر کلاس حتی دو درصدش هم به کارم نیامد! این سوال را از بقیه همکارانم هم پرسیدم، آنها هم شرایط مشابه من داشتند. نهایتا کارورزیهایی که میرفتیم به دردمان خورد.
من روز اول که به مدرسه رفتم تصورم این بود احتمالا همه چیز خیلی خوب و باحال پیش میرود اما وقتی سر کلاس رفتم، دوتا از بچهها برای اینکه مادرشان نرود کلی گریه کردند. دیدم اصلا آن تصور فانتزی که داشتم قرار نیست شکل بگیرد. ضمن اینکه کلاس من پر از دانشآموزان شلوغ و شیطون بود. همان جا سر کلاس فهمیدم من هرچه دارم از همان عکاسی مستند دارم و باید از تجربیات سفرهایی که رفتهام در برخورد با بچهها استفاده کنم. من در آن سفرها با بچه بلوچ، کرد، شمالی، جنوبی و… سر و کله زده بودم. هر بچهای مدل خودش را دارد؛ مثلا روزهای اولی که با فلان بچه در سفر بشاگرد سر و کله میزدم به من اهمیت نمیداد. اما در پایان سفر ۱۲روزهام وقتی میخواستم برگردم، همان بچه آنقدر با من دوست شده بود که بغلم میکرد. همین خرده تجربهها باعث شد بتوانم در معلمی خودم را جمع و جور کنم.
این را باید توجه کرد که هر دانشآموز داستان خودش را دارد. یعنی حتی اخم کردنم به دو نفر که در یک نیمکت مینشینند هم باید متفاوت باشد. امسال که کلاسم مختلط هم شده خیلی بیشتر باید حواسم را جمع کنم. چون با دخترها و پسرها کاملا متفاوت باید برخورد کرد.
معلم دبستان؛ سخت و شیرین
شغل معلمی به خودی خود یک حرفه بسیار حساس است و حساسیت آن در دوره دبستان بیشتر هم میشود. کودکان مثل یک لوح سفید هستند که هرچه بر آن نوشته شود، روی آن حک میشود و شخصیت کودک را شکل میدهد. معلم در شکلگیری شخصیت کودک نقش پررنگی دارد. آقای ترابی معلم دبستان بودن را اینطور توصیف میکند: «به نظرم دو صفت را به معلم دبستان بودن میتوان نسبت داد: «سخت و شیرین»؛ با اولویت سخت. بچههای دبستانی مثل طوطیاند. یعنی هر کاری انجام بدهی، سریع یک نسخه از تو کپی میکنند و آن را تکرار میکنند. در واقع خیلی زیر ذرهبین هستی و این قضیه را ترسناک میکند. امسال وقتی بچهها خیلی شلوغ میکردند و عصبانی میشدم، میگفتم کوفت! فردا میدیدم بچهها هم بهم میگویند کوفت! حالا من باید رسما از همهشان عذرخواهی میکردم و میگفتم اشتباه کردهام و لطفا دیگر این کلمه را تکرار نکنید.
خیلی سخت است؛ نمیتوانی هر حرفی را بزنی یا هر کاری را انجام بدهی. هم باید زبانشان را بلد باشی و هم بتوانی با آنها راه بیایی. باید بازی کردن با آنها را بلد باشی. تازه دهه نودیها اینطوری هستند که اگر نخواهند کاری را انجام دهند، واقعا آن کار را نمیکنند.
آقای معلم از تفاوتهای دهه نودیها به نسلهای قبل از خودشان هم برایمان حرفهایی زد: «یک چیز غلطی که وجود دارد این است که وقتی من در صفحهام یک کلیپ بامزه از بچهها میگذارم، فورا برخی میگویند زمان ما معلمها فلان بودند و الان اینطورند! در حالی که واقعا زمانه با زمانه فرق دارد. شما اصلا نمیتوانید بچههای دهه نودی را با دهه شصت و هفتاد مقایسه کنیم. ما اصلا مطالبهگریمان هم با اینها فرق داشت. زمان ما وقتی معلم میگفت بنشین، تو باید مینشستی؛ ولی به دانشآموز الان هرچه بگویی، فورا میگوید چرا؟ حالا تو باید چرایش را توضیح بدهی و اگر قانع نشود که وامصیبتا! باید قشنگ و با دلیل برایش توضیح بدهی. وقتی قانع شد با تو راه میآید. این نسل راحت هرچیزی را پذیرا نیست. البته یک موقع است یک نفر صرفا چیزی را نمیپذیرد، یک موقع است که هم نمیپذیرد و هم علیه آن موضع میگیرد. اگر نتوانی قانعشان کنی و خوب توضیح بدهی، کلاهت پس معرکه است.
من اوایل سال در کلاسم خیلی به مشکل میخوردم. بچهها انگار فقط دنبال گرفتن آتو از معلم بودند که آقا چرا اینجا این را گفتی؟ چرا آنجا آن حرف را زدی؟ بچه هشت ساله! ولی کمکم مدلشان دستم آمد
کوچولوهایی با قلبهای بزرگ
اگر از سختیها و حساسیتهای این شغل بگذریم، هر معلم کلی لحظات قشنگ و جذاب با بچههای کوچک در کلاس دارد که باعث میشود خیلیها معلم بودن و سر و کله زدن با بچهها را یک شغل شیرین قلمداد کنند. آقای ترابی از محبتهای خالصانه بچهها و شیرینزبانیهایشان در کلاس برایمان میگوید: «سختیهای معلمی بسیار است ولی شیرینیهایش هم کم نیست، مخصوصا شیرینزبانیهایشان! واقعا محبتشان خیلی خالصانه است. باید بچشید تا درک کنید چه میگویم. ما اینقدر در این روزگار داریم محبت شیشهخردهدار و ناخالص میبینیم، انگار هیچ وقت اصل محبت را نچشیدهایم. برای من این بچهها همان اصل محبت هستند. یعنی وقتی میگوید «دوستت دارم» من میدانم این در قبال هیچ منفعتی نیست و کاملا خالصانه است. چون نمره که ندارند، همان نمرات توصیفی هم برایشان چندان اهمیتی ندارد. همین محبتهای خالصانه خستگی را از تن آدم میبرد.
همین چند وقت پیش یک بار حالم به لحاظ روحی خوب نبود و خیلی توی خودم بودم. بچهها همان زنگ اول حال شما را میفهمند و شما نمیتوانید حالتان را از آنها قایم کنید. زنگ سوم الهام پیشم آمد و گفت: «آقا چی شده؟» گفتم: «چیزی نشده الهام جان. برو سر جات بشین.» دوباره گفت: «آقا چی شده؟» گفتم: «عزیزم، چیزی نشده. برو بشین.» یک دفعه گفت: «اگه به دانشآموزت نگی میخوای به کی بگی؟ بگو ببینم چی شده؟» من فقط به این حجم از شیرینزبانی نگاه میکردم!
عکاسی که معلم شد/اداره کلاس مختلط سخت تر است!
از بعضی سوالهایشان میترسم!
بچهها به سوالات عجیب و حتی سختشان معروفاند. آنها در حال کشف دنیای پیرامون خود هستند و معلم را مرجع خوبی برای پاسخ به سوالاتشان میدانند. اینکه چطور بهترین پاسخ را به بچه بدهیم تا هم متوجه شود و هم روحیه پرسوجو در او شکل بگیرد، یکی از چالشهای معلمهاست. از آقای معلم پرسیدیم بچهها چه سوالاتی میپرسند و چطور به آنها پاسخ میدهید؟ گفت: «اتفاقا سوالات جالبی میپرسند که گاهی برایم ترسناک و گاهی خندهدار است. مثلا همین سوال بچهها چطوری به وجود میآیند. یا مثلا سر زنگهای قرآن و هدیههای آسمان سوالات عجیبی میپرسند: «آقا ما هم میتونیم پیامبر شیم؟» آقا پیامبر نه، پیامبر اولوالعزم میتونیم بشیم؟
بعضی وقتها شده که نتوانم جواب بدهم. یعنی دانشش را ندارم که الان چطور باید جواب بچه را بدهم. در کل سعی میکنم جواب سوالاتشان را در سادهترین شکل ممکن و به شکل بامزهای بگویم تا در ذهنشان بماند. کلا یک عادتی دارم که سر کلاس اصلا نمینشینم و چیزی که میخواهم برایشان تعریف کنم را با نمایش و حرفهای خندهدار میگویم. رسما انگار تئاتر بازی میکنم! همین عادت باعث میشود وقتی به خانه میرسم از خستگی مثل جنازه بیفتم!
از اینکه بگویم نمیدانم هم ترسی ندارم. شده در کودکی خودم معلمی جواب یک سوالم را نمیدانسته و الکی یک چیزی گفته! بعدها که جواب درست را فهمیدم خیلی ناراحت شدم که مدتها جواب اشتباهی در ذهنم بوده. بنابراین سعی میکنم برای دانشآموزانم این مشکل پیش نیاید. من حتی وقتی بخواهم یک حدیث سر کلاس بگویم، دقت میکنم که جعلی نباشد و درست باشد. نمیشود هم نگفت؛ چون این روزها بچهها زیاد آشنایی با احادیث و موضوعات دینی ندارند و بالاخره باید آرامآرام آنها را آشنا کرد.
یک دانشآموز به نام حسام دارم که این وقتی میگوید آقا، من تن و بدنم میلرزد! خیلی بانمک است ولی گاهی حدود را هم رعایت نمیکند. نه اینکه چیز بدی بپرسد، ولی گاهی بخاطر سنشان و گاهی چون کلاس مختلط است ترجیح میدهم بگویم معلم سالهای بعد یادتان میدهد.
پاس دادن جواب سوال بچهها به معلم سالهای بعد جملهای است که همه ما حداقل یک بار آن را از معلمان خود شنیدهایم. پوریا ترابی به ما دلیل این جمله معروف معلمها را هم میگوید: «یک موقع بچه میپرسد آقا انشا چیست؟ من باید اول الفبا را یادش بدهم، بعد کلمات، بعد جملهسازی و بعد حالا بگویم انشا چیست. یا میگویند دوازده تقسیم بر چهار یعنی چه؟ باید بگویم الان جمع و تفریق را یاد میگیرید، سال دیگر ضرب و سال بعدش تقسیم. اما یک موقع میپرسند سونامی چیست؟ خب این را میشود با ادبیات خیلی ساده برایشان توضیح داد. حتی گاهی در گروه کلاسی که در اپلیکیشن شاد داریم، برایشان فیلمهای آموزشی مرتبط با سوالاتشان میفرستم.
کلاس مختلط از همه سختتر است
پسرها و دخترها ویژگیهای رفتاری متفاوتی دارند. همین امر باعث میشود معلمها رفتارهای تفاوتی با آنها داشته باشند. آقای ترابی تجربه تدریس به دخترها و پسرها به صورت همزمان را دارد. او درباره اینکه کلاس داشتن با کدام یک سختتر است گفت: «مختلط بودن کلاس از هردو سختتر است. سختتر از آن کلاسی است که هم مختلط باشد و هم چندپایه. کلاسهای ما تکپایه است ولی همکارانی دارم که در بعضی روستاها چندپایه را همزمان سر یک کلاس باید تدریس کنند. اما در کل حس میکنم بودن سر کلاس پسرها راحتتر است. پسرها توی بحث و جدلها زود قضیه را جمع میکنند ولی دخترها خیلی آن را کش میدهند. زبان دخترها هم بیشتر است! البته این یک چیز ثابت نیست و کلاس به کلاس و مدرسه به مدرسه متفاوت است.
یک مسئله دیگر هم این است که من وقتی بچههایم گریه میکنند، چه پسر باشد چه دختر میروم بغلشان میکنم. حالا اگر این قضیه را احساسی نبینیم و به لحاظ زمانی ببینیم، خب این خیلی وقت کلاس را میگیرد. بین دخترها خیلی کلکل شکل میگیرد. کلاس ما مثل شورای حل اختلاف شده و این آرام کردن بچهها زمان زیادی از کلاس میگیرد. وقتی کلاس مختلط باشد، این اتفاقات و حساسیتها بیشتر هم هست.»
حسادت یکی از ویژگیهای رفتاری کودکان است که روانشناسان آن را اقتضای سن کودک میدانند. در این مورد اغلب حساسیت دخترها بیشتر از پسرها است و این کار معلم در مدرسه مختلط را سخت میکند. معلم جوان ما از این چالش اینطور میگوید: «حسادت بین بچهها بسیار زیاد است! هم پسرها میگویند دخترها را بیشتر دوست داری، هم دخترها عکس این جمله را میگویند. تازه فقط این نیست. من در مدرسه با بچههای پایههای دیگر هم خوش و بش میکنم. گاهی بچههای پایههای بالاتر شوخی میکنند، گاهی هم بچههای پایههای پایینتر را بغل میکنم. بعد دخترهای خودم شاکی میشوند که آقا شما کلاس اولیها را بیشتر دوست دارید که بغلشان کردید؟»
خلاقیت بدون امکانات
پوریا ترابی معلم مدرسهای روستایی است که امکانات چندانی ندارد. گذشته از اینکه عدالت آموزشی حکم میکند همه بچهها از امکانات کافی برخودار باشند اما آقای ترابی معتقد است با امکانات کم هم میشود کارهای تاثیرگذاری کرد و مفاهیم را در ذهن کودک نشاند: «من در حال حاضر سربازمعلم هستم و قرار است دو سال سربازیام را در آموزش و پرورش بگذرانم. از دوره آموزشی که رفتم یک لباس سربازی داشتم. پارسال وقتی میخواستم حرف «سین» را درس بدهم، با لباس سربازی به مدرسه رفتم. بچهها خیلی کیف کردند و خیلی خوب در ذهنشان ماند. گاهی از این دست کارهای خلاقانه میکنم. بعضی کارها نیازمند امکانات است. مثلا ما در مدرسه ویدیو پرژکتور نداریم و من نمیتوانم موسیقی، فیلم یا چنین چیزهایی را سر کلاس پخش کنم. بعضی کارهای دیگر هست که امکاناتی هم نمیخواهد ولی تاثیر زیادی دارد. مثلا یک دعایی حضرت موسی (ع) در قرآن دارد که میگوید: «رب اشرح لی صدری…»، این را من اول صبح همیشه سر کلاس میخوانم و الان همه بچهها حفظ شدهاند. گاهی لازم نیست کار خاصی کنم، فقط کافی است روی یک کار خوب مداومت کنم. بچهها خودشان الگوبرداری میکنند. من اگر هر روز صبح اول کلاس بسم الله بگویم، بچهها یاد میگیرند. یا اگر سعی کنم جلوی بچهها تمیز باشم یا مثلا اگر آشغالی روی زمین افتاد من بردارم، همین کافی است و معلم کار خودش را کرده. بچهها سریع الگوبرداری میکنند.
او از دیگر کارهای خلاقانه خود هم برایمان میگوید: «ما در کلاس یک زنگ به نام زنگ نظافت داریم. بچهها سر این زنگ باید با خودشان دستمال و شیشهپاککن و هر چیزی که میتوانند بیاورند و کلاس را تمیز کنند. مستخدم نهایتا کف کلاس را نظافت میکند اما بچهها در این زنگ نیمکتها و در و دیوار را هم تمیز میکنند. این هم اهمیت نظافت و تمیزی را به بچهها یاد میدهد و هم آنها را مسئولیت پذیر میکند.»
هر بیقانونی پیامدی دارد
سیستم تشویق و تنبیه برای کودکان دبستانی مسئله مهمی است. تنبیه باید طوری باشد که هم کودک را از عواقب کارش آگاه کند و هم باعث سرخوردگی او نشود. از آقای ترابی درباره روش تنبیهش در کلاس پرسیدیم: «ما جریمه داریم که بیشتر برای بیانضباطی است. مثلا چند بار میگویی فلانی سرجایت بنشین، وسط کلاس راه نرو، وقتی گوش نمیکند جریمه میدهیم. جریمهها اینطوری هستند که همه از روی فلان خط کتاب یک بار بنویسند، تو سه بار. یک ترفندی را هم اخیرا از یک معلم باسابقه یاد گرفتم که اجرا هم کردم. یک روز که تعداد زیادی از بچهها شلوغ میکردند، به حدود ۱۰ نفر جریمه خیلی سنگینی دادم. مثلا ۲۰صفحه بنویسند. از طرفی بچهها شاکی شدند که خیلی زیاد است، از طرفی خانوادهها تماس میگرفتند که کمترش کنم. اما پشت این کار برنامهای بود. من زیاد دنبال اینکه واقعا آن جریمه را بنویسند نبودم ولی این باعث شد بعد از آن هرموقع حرف از جریمه میشود جدی بگیرند. رفتهرفته مفاهیم را بیشتر برایشان باز کردم. گفتم دیگر نگوییم جریمه، بگوییم پیامد. تو وقتی سر کلاس حرف زشتی بزنی، این یک پیامدی دارد. هر عملی یک عکس العملی دارد. وقتی تو یکی را میزنی، او هم ممکن است تو را بزند. اینها را با زبان شوخی و خنده یا مثالگونه برایشان میگویم. مثلا گفتم با دستتان محکم روی میز بزنید. وقتی زدند گفتم دردتان هم گرفت؟ گفتند بله. گفتم ببینید، وقتی میزنید پیامدش درد گرفتن دستتان است. حالا وقتی تو با دوستت سر کلاس دعوا میکنی هم پیامدش جریمهای میشود که باید مثلا مشق بیشتری بنویسی. جریمه و پیامد هم تقصیر من نیست، تأثیر کارتان است.
آقای معلم از کاری که میکند هدفی دارد. او میخواهد به بچهها درس قانونمداری بدهد: «من سه تا قانون هم برای کلاسم گذاشتهام و گفتهام اگر این سه قانون را رعایت کنید، مشکلی در کلاس نخواهیم داشت. اول اینکه «بیاجازه از سرجایم بلند نشوم»، دوم اینکه «موقع حرف زدن از معلم خود اجازه بگیرم» و سوم هم «به محض اینکه زنگ خورد، از کلاس خارج شوم.» دیدم تقریبا ۹۵درصد دعواها و بیانضباطیهای کلاس مربوط به این موارد است. به نظرم بچهها از الان باید پایبندی به قوانین را یاد بگیرند. اگر الان یاد نگیرند میشوند مثل کسی که در اتوبان با سرعت ۱۶۰تا از کنارت رد میشود. این فرد در کودکی معلمش یادش نداده باید قانون را رعایت کند و اگر رعایت نکند دچار پیامد میشود.
او از سختگیریها و خطوط قرمزش در کلاس هم اینطور گفت: « بچههای افغان مدرسه اغلب درسشان ضعیف است و اصلا خیلی سر کلاسها مظلوماند. گاهی بچهها مسخرهشان میکنند که من به شدت با این کار برخورد میکنم. سر هر کار اشتباهی که بگویم عزیزم این کار زشت است، سر مسخره کردن خیلی جدی برخورد میکنم. همه بچهها متوجه شدهاند که مسخره کردن خط قرمز من است. به نظرم سر برخی مسائل لازم است از شکل و شمایل آن معلم مهربان فاصله بگیری تا دانشآموز بفهمد این کارش چقدر زشت است.
معلمان روشهای تحقیق میدانی و کتابخانهای را به دنش آموزان آموزش دهند
کتابدار پیشکسوت هرمزگانی:
کتابدار پیشکسوت هرمزگانی با اشاره به نقش تأثیرگذار آموزش و پرورش، معلمان و مربیان در فرهنگسازی فرهنگ کتاب و کتابخوانی، گفت: معلمان استفاده از کتاب و تحقیق کتابخانهای و میدانی را به دانش آموزان آموزش دهند تا وقتی باید تحقیقی را آماده کنند، تنها به جستجو در این اینترنت بسنده نکنند.
کبرا میرحسینی اظهار کرد: ۲۶ سال است که به کار کتابداری مشغول هستم و در سال ۸۴ در امتحانات کتابداری رتبه اول کشور را به دست آوردم.
وی افزود: زمانی که برای کنکور درس میخواندم به کتابخانه شهدا مراجعه میکردم و وقتی فعالیت کتابداران را میدیدم از کارشان و ارتباطی که با مردم برقرار میکردند لذت میبردم و از همان زمان به این شغل علاقهمند شدم. من در دانشگاه در رشته جامعهشناسی تحصیل کردم و جذب نهاد کتابخانههای عمومی شدم.
میرحسینی ضمن گرامیداشت هفته کتاب و کتابخوانی بیان کرد: این روز به مناسبت سالروز درگذشت علامه طباطبایی فیلسوف، فقیه و اسلامشناس ایرانی نامگذاری شده است. ترویج فرهنگ کتابخوانی نباید تنها به هفته کتابخوانی و فعالیتهای نهاد کتابخانهها محدود شود، نیاز است که سایر نهادهایی چون دستگاههای فرهنگی، ادارات آموزش و پرورش، شهرداریها و … نیز در کنار نهاد کتابخانهها در این راستا فعالیتهای مؤثری در تمام طول سال داشته باشند؛ چراکه یک دست صدا ندارد و نهادینه ساختن فرهنگ کتابخوانی نیازمند کار فرهنگی منسجم است.
وی بیان کرد: افزایش نقاشیهای دیواری مرتبط با فرهنگ کتابخوانی در سطح شهرها، مزین کردن کوچهها و گذرها به نام نویسندگان، شاعران، ادیبان، فیلسوفان و دانشمندان و کارهایی از این دست نیز میتواند در ترویج فرهنگ کتابخوانی بسیار مؤثر باشد.
کتابدار پیشکسوت هرمزگانی به بیان خاطرهای از دوران فعالیتش پرداخت و عنوان کرد: زمانی که کتابدار کتابخانه شهدا بندرعباس بودم، خانمی مراجعه کرد و کتابی را با چندین سال تأخیر آورد. وقتی به او گوشزد کردم که مردم به این کتابها به عنوان مرجع مراجعه میکنند و نباید با چنین تأخیری کتابها را پس بیاورید، اذعان کرد که کتاب متعلق به برادرش بوده و در جبهه ۸ سال دفاع مقدس شهید شده است و در وصیتنامهاش نوشته: «کتابی را از کتابخانه شهدای بندرعباس به امانت گرفتهام که اگر شهید شدم، آن را به کتابخانه بازگردانید». خواهر آن شهید بزرگوار گفت که وقتی وصیتنامه به دست ما رسید، کتاب را بازگرداندیم. این خاطره در بین تمام خاطرات شیرینی که از فعالیتم در حوزه کتابداری داشتم، سالهاست که پررنگتر در ذهنم نقش بسته است.
مسئول کتابخانه عمومی اندیشه بندرعباس تصریح کرد: خوشبختانه سرانه مطالعه استان هرمزگان فاصله زیادی از میانگین کشوری ندارد و جایگاه نسبتاً خوبی داریم. وقتی نگاهی به ۲۶ سال گذشته که فعالیتم در این حوزه را شروع کردم میاندازم، به نظرم میرسد
که نسبت به گذشته سرانه مطالعه کشور بیشتر شده اما کافی نیست و به خصوص نیازمند فرهنگسازی بیشتری در بین نوجوانان هستیم.
میرحسینی ادامه داد: در این زمینه نقش آموزش و پرورش، معلمان و مربیان مؤثر خواهد بود، برای مثال معلمان استفاده از کتاب و تحقیق کتابخانهای و میدانی را به دانش آموزان آموزش دهند تا وقتی باید تحقیقی را آماده کنند، تنها به جستجو در این اینترنت بسنده نکنند. من فکر میکنم سوق دادن کودکان و نوجوانان به سمت کتابخانهها از اهمیت ویژهای برخوردار است.
وی بیان کرد: کتابخانههای عمومی بخشی تحت عنوان استان شناسی دارند و ما امروز نیازمند تألیف کتابی در زمینه هرمزگان شناسی هستیم تا دانش پراکندهای که نزد افراد و نهادهای مختلف وجود دارد، جمعآوری و در یک کتاب جمع شود و مردم بتوانند از آن برای شناخت استان هرمزگان و به عنوان مرجع استفاده کنند.
کتابدار پیشکسوت هرمزگانی در ادامه بیان کرد: ما کتابدارها معمولاً فرهنگسازی کتابخوانی را از خانههای خود آغاز و به خصوص بر روی جذب فرزندان خود به سمت کتاب و کتابخوانی تلاش بسیاری میکنند. خانواده خود من نیز همه عضو کتابخانه بوده و مرتباً کتاب به امانت میبرند و میخوانند.
میرحسینی بیان کرد: کتاب نقش تأثیرگذاری در آینده کودکان و نوجوانان دارد و از طرفی در روایات ما نیز آمده که پدر و مادر آینه تمام نمای فرزندان هستند. از این رو اگر پدر و مادرها به کتاب و کتابخوانی روی آورند، فرزندان آنان نیز به این سمت کشیده خواهند شد. کودکان و نوجوانانی که از اعضای ماندگار کتابخانه هستند عموماً از بین افرادی هستند که پدر و مادرهایی علاقهمند به کتاب دارند. والدینی که در کارگاههای کتابخوانی شرکت کرده و پاتوق فرهنگیشان کتابخانه است فرزندانی کتابخوان و علاقهمند به کتاب خواهند داشت.
وی عنوان کرد: مراجعه به کتابخانه میتواند فرصتهای بسیاری را برای شکوفایی استعدادهای نهفته کودکان و نوجوانان ایجاد کند. از طرفی خواندن کتاب، دایره لغات بچهها را افزایش داده و مهارت سخنوری را در آنان تقویت میکند، سخنوری و همچنین روانخوانی نیز به نوبه خود میتواند در تقویت اعتماد به نفس بچهها نقش بسزایی داشته باشد.
مسئول کتابخانه عمومی اندیشه بندرعباس بیان کرد: هرچه به زمان برگزاری کنکور نزدیک میشویم، استقبال از کتابهای کمکدرسی افزایش مییابد اما در مجموع کتابهای بخش ادبیات و دین بیشترین اقبال را در بین مراجعهکنندگان کتابخانهها دارند. همواره در کتابخانهها بیشترین امانت کتابها به این حوزهها اختصاص داشته و به همین سبب کتابهای ادبی و دینی بیشتری هم از سوی مرکز به کتابخانهها تزریق میشود.
وی بیان کرد: نهاد کتابخانهها برنامههایی فرهنگی از جمله برگزاری نشستهای کتابخوان دارد به این صورت که افراد، کتاب مشخصی را مطالعه و در حدود ۴ تا ۷ دقیقه به ارائه یک معرفی جذاب از آن میپردازند تا باقی افراد نیز به خواندن آن ترغیب شوند. جمع خوانی کتاب، تندخوانی، روانخوانی و قصهگویی که تمرکز بیشتری بر روی نوجوانان دارد نیز از دیگر فعالیتهای این نهاد است.
کتابدار پیشکسوت هرمزگانی ادامه داد: ما در کتابخانه شهدا نیز برنامهای تحت عنوان «محفل ادبی اندیشه» برگزار کرده و به بررسی آثار شاعران فارسی میپردازیم. عضویت رایگان در کتابخانه در ۲۴ آبان، حضور در مدارس در راستای جذب دانش آموزان به کتابخوانی، جمع خوانی کتاب، رونمایی از کتابهای تازه نشر یافته، برگزاری کارگاههای مادران نیز از جمله برنامههای ما در هفته کتاب و کتابخوانی است.
میرحسینی بیان کرد: بخش جدیدی نیز در نهاد کتابخانهها ویژه ناشنوایان و نابینایان عزیز راهاندازی شده است و امیدواریم با توجه به اینکه بخش نوپایی است، مدارس و انجمنهای بهزیستی نیز ما را در جذب مخاطبان این بخش یاری کنند. انشاءالله از راهاندازی همین بخشهای کوچک برای ناشنوایان عزیز شروع کنیم تا کارهای بزرگتری چون دانشگاههای ویژه این افراد نیز ساخته شوند.
ادبیات کودک و نوجوان؛ سبقت ترجمه از نوشتارهای وطنی
در گفتوگو با نویسندگان حوزه کودک مطرح شد؛
شعر و داستان کودک و نوجوان در ایران نسبت به آنچه در جهان میگذرد عقبماندگیهایی دارد اما انگیزه و امکاناتی هست که میتوان این وضعیت را متحول ساخت.
کتاب دیرزمانی است به عنوان یک شاخص عمل میکند، به خصوص اکنون که نیاز به آگاهی بیشتر به چشم میآید. علاوه بر این، یکی از مولفههای رشدیافتگی فرهنگ هر ملتی، میزان علاقهمندی آن ملت به کتاب و کتابخوانی است. نامگذاری روز (۲۴ آبان) و هفتهای برای کتاب و کتابخوانی (۲۱ تا ۲۶ آبان) بهانهای است برای این که بیاندیشیم زمینه ترویج کتابخوانی چگونه فراهم میآید. بسیاری میگویند کتابخوانی را باید از خردسالی آموخت و درونی ساخت.
در این زمینه گفتوگویی با «کبری بابایی» و «طیبه شامانی» نویسنده و شاعر حوزه کودک و نوجوان داشته که در ادامه متن آن را میخوانید:
علاوه بر ضعف در نوآوری و ایدهپردازی ادبیات کودک که موجب شده کتابهای ترجمهای با اقبال بیشتری مواجه شود، نمیتوان از تبلیغات پرزرق و برق آثار خارجی چشم پوشیددر حوزه شعر و داستان کودک کجای دنیا ایستادهایم؟
بابایی نویسنده حوزه کودک در خصوص جایگاه ایران در حوزه نشر کتاب کودک و نوجوان میگوید: اگر بخواهم خوشبینانه به ماجرا نگاه کنم باید بگویم ما نویسندگان معتبر و ارزشمندی داریم که سرمایههای ادبیات کودک و نوجوان هستند. در سالهای اخیر هم نسلی از شاعران و نویسندگان جوان به این حوزه وارد شدهاند که حضورشان نویدبخش است. اما اگر واقعبین باشم باید بگویم حتی با وجود این سرمایههای ادبی، ادبیات کودک و نوجوان ایران نتوانسته است جایگاه خوبی در حوزه ادبیات کودک در جهان داشته باشد.
بابایی معتقد است: برخی از نویسندگان در حوزه ایدهپردازی و تخیل و برخی در زمینه پرداخت ضعفهای مشهود دارند، همچنین نوآوری و ابتکار هم در آثار آنان کمتر دیده میشود. شاید یکی از دلایل اقبال مخاطبان کودک و نوجوان به کتابهای ترجمه همین نکات باشد. البته نمیتوان از تبلیغات گسترده برای کتابهای ترجمه و چاپهای پر زرق و برق شان هم چشمپوشی کرد. اما متاسفانه در مجموع باید پذیرفت ما در حوزه تالیف، چاپ و توزیع عملکرد قابل قبولی نداشتهایم و همین مساله ادبیات ما را عقب نگه داشته است.
بابایی: ما به عنوان کشوری که مهد شعر هستیم نتوانستهایم برای شعر کودک و نوجوان حتی در کشور خودمان جایگاه قابل قبولی ایجاد کنیمبه گفته این شاعر حوزه کودک و نوجوان، در حوزه شعر هم تنها بخشی از ادبیات کودک، یعنی ادبیات خردسال مخاطب نسبی دارد و شعر کودک و نوجوان در قسمتهای خاکستری قرار میگیرد. بررسی جایگاه شعر ایران در ادبیات جهان چندان ممکن نیست. چرا که ترجمه بخشی از امکانات شعر را از دسترس خارج میکند. همچنین نگاه ادبیات به شعر در کشورهای مختلف متفاوت است. به هر حال ما به عنوان کشوری که مهد شعر هستیم نتوانستهایم برای شعر کودک و نوجوان حتی در کشور خودمان جایگاه قابل قبولی ایجاد کنیم. پس بررسی این جایگاه در جهان نیز کاملا بیمورد است.
همچنین شامانی معتقد است گامهایی برای ارتقای جایگاه ادبیات در میان کودکان و نوجوانان برداشته شده است اما این تلاشها کافی نیست و نیاز به توجه بیشتری در این زمینه وجود دارد و این حمایت مدیران فرهنگی را میطلبد.
اوضاع چاپ و نشر چگونه است؟
بابایی با انتقاد از پروسه پیچیده چاپ کتاب در حوزه کتاب کودکان میگوید: کار در حوزه کتاب کودک، عمر طولانی و صبر زیاد میخواهد. چه بسا کتابهایی که سالها زیر چاپ میمانند یا در چرخه چاپ گرفتار میشوند. وقتی هم به چاپ میرسند که دیگر مخاطبان اصلیشان بزرگسال شدهاند و عملا نسل بعدی باید آنها را بخواند.
به گفته وی، با وجود تیراژ پایین، خیلی از کتابها در همان تیراژ اول میمانند و همین نکته میتواند باعث شود نویسندهها بیانگیزه شوند. اما چون فعالیتهای فرهنگی یک جورهایی دل را درگیر میکنند و مهمتر از آن شیرینی کار برای کودک و نوجوان باعث میشود همچنان دوستان بسیاری در این زمینه بمانند و همچنان قلم بزنند. حمایت از بازار نشر و کمک به کاهش قیمت کتاب اتفاقی است که جامعه ادبیات بسیار به آن نیاز دارد.
شامانی: امروز شاعر یا نویسندههایی داریم که تنها برای خردسال اثر خلق میکنند و نیز وجود ناشران تخصصی نشاندهنده بهبود اوضاع در زمینه ادبیات کودک است
شامانی در خصوص وضعیت چاپ کتاب در حوزه کودک بیان میدارد: وضعیت چاپ کتاب در حوزه کودک نسبت به سالهای قبل از انقلاب پیشرفت بهتر و بیشتری داشته است به طوری که هنرمندان و ناشران به سمت تخصصی شدن کارهایشان میروند برای نمونه شاعر یا نویسندهای تنها برای خردسال اثر خلق میکند و در مقابل هنرمندانی داریم که کار تخصصیشان برای نوجوان است. وجود ناشران تخصصی هم گواه این مهم است.
با این حال این نویسنده حوزه کودکان به انتقادها از عملکرد دولت در خصوص نحوه تامین و قیمت کاغذ در سالهای اخیر اشاره کرده و معتقد است این اقدام باعث تعطیلی بسیاری از نشریات و انتشارات شده است.
باید و نبایدهای ترویج کتابخوانی در میان کودکان
بابایی در پاسخ این سوال که چگونه می توان به گسترش فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در میان کودکان و نوجوانان کمک کرد؟ میگوید: گاهی هیچ کاری نکردن موثرتر است. پرهیز از چاپ کارهای فرمایشی و سفارشی، خودداری از آموزش صرف با ابزار ادبیات، پرهیز از برگزاری ویژهبرنامهها و جشنوارههای سطحی و کمعمق بهخودیخود میتواند، موثر باشد. در کنار این پرهیزها، آزاد گذاشتن کودک در انتخاب کتابهای مورد نظرش، ایجاد فضایی شاد برای مطالعه، تبدیل زمان مطالعه به زمانی برای لذت بردن و … کاری است که والدین و اولیای تربیتی میتوانند انجام بدهند.
نویسنده کودک و نوجوان میافزاید: دولت با حمایت از همه طیفهای شاعران و نویسندگان میتواند امکان رشد را برای همه اهالی ادبیات کودک و نوجوان ایجاد کند. برگزاری جشنوارههای ادبی بهدور از در نظر گرفتن گروهبندیها و فضاهای فکری که فضای رقابتی مطلوب بین مولفان ایجاد میکند میتواند به رشد ادبیات منجر شود. ایجاد فضای تعامل با نویسندگان خارجی و تبادل تجربه، برگزاری برنامههای بینالمللی، تبلیغات کتابها، معرفی کتابها به مخاطب، تجهیز کتابخانههای مراکز کانون پرورش فکری کودکان، نوجوانان نهاد کتابخانههای عمومی و مدارس، ایجاد فضای گفتوگوی مولفان با مخاطبان در نشستهای ادبی و … از اقداماتی است که میتواند از سوی نهادهای دولتی، وزارت ارشاد و آموزشوپرورش سازماندهی شود.
اگر زنگ کتاب در مدارس به صدا درآید و نگرش معلمان ادبیات در مدارس اصلاح شود، اگر رویکرد کتابهای درسی تغییر کند، اگر ناشران با شعر آشتی کنند و … تحول در حوزه کتابخوانی اتفاق خواهد افتاد
شامانی ایجاد زنگ کتاب در مدرسه، تسهیل در خرید کتاب برای خانوادهها، برگزاری مسابقات و جشنوارهها در زمینه کتاب را از جمله اقدامات مهم در توسعه فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در میان کودکان میداند. به گفته وی، برگزاری جلسات شعر کودک هم به غنی شدن شعر کمک بسیاری کرده است. در این زمینه استاد رحماندوست در خانه شاعران جلسات بسیاری را حتی در دوران کرونا به صورت مجازی برگزار کرده است و همچنان ادامه دارد و از اکثر شهرهای ایران نویسندگان کودک و نوجوان عضو این گروه هستند.
به گفته بابایی در دورهای که اغلب ناشران تمایلی به چاپ شعر ندارند، در دورهای که بیشتر مخاطبان، مخاطب شعر خردسال هستند که با انگیزه والدین به کتاب دسترسی پیدا میکنند، در دورهای که مخاطب کودک و نوجوان بهندرت به سراغ مجموعههای شعر میرود و اگر هم برود شعر بزرگسال میخواند و … کارهای زیادی باید انجام داد تا تازه به نقطه صفر برسیم.
بابایی در نقطه پایانی گفتوگویش تاکید میکند: اگر به آثار مولفان ایرانی توجه شود، اگر به مساله تبلیغات اهمیت داده شود، اگر نگرش معلمان ادبیات در مدارس اصلاح شود، اگر رویکرد کتابهای درسی تغییر کند، اگر حمایت عمومی چه از طرف نهادهای دولتی و چه از طرف نهادهای خصوصی و خانوادهها از حوزه ادبیات کودک و نوجوان بیشتر شود، اگر ناشران با شعر آشتی کنند، اگر شاعران بهروز و قویتر شوند، تحول در حوزه کتابخوانی و پرورش نسلی فهیم و آگاه اتفاق خواهد افتاد.
تلاش کردن برای رسیدن به هدف بدون ورزش معنایی ندارد
قهرمان ملی پوش هرمزگانی:
قایقرانی جز پر مدال ترین رشته ورزشی در استان هرمزگان به حساب می آید و همیشه در مسابقات مختلف چه کشوری و چه آسیایی و جهانی جایگاه اول تا سوم را به خودش اختصاص داده و استان هرمزگان چندین ملی پوش در این رشته ورزشی دارد.
قایقرانی رشته مهیج و هیجان انگیزی است که در فضای باز و دریاچه انجام میشود و باید هر چهار فصل سال را به طور مداوم در سرما و گرما تمرینات را دنبال کرد.این رشته طی سال های اخیر پیشرفت زیادی در استان داشته است، هر چند شرایط برای بانوان سخت تر از آقایان است ولی استعداد و توانایی بانوان قایقران مانعی در پیشرفت آن ها نداشته است.
کیانا کمال زاده یکی از قایقران موفق هرمزگان است.وی متولد سال ۷۹ است و فرزند دوم خانواده است.ورزش را از سن ۱۰ سالگی با ژیمناستیک و شنا شروع کرد ولی به خاطر علاقه زیادش به ورزش های آبی و قایقرانی این رشته را ادامه داد. رشته ای که کیانا کمال زاده در آن فعالیت می کند، کایاک است که با قایقی باریک و تعادلی به همراه پاروی دو کفه که مسابقات آن در مسافت های ۲۰۰، ۵۰۰ و ۱۰۰۰ متر برگزار میشود.
کیانا یک مدال طلا و یک نقره در مسابقات قهرمانی آسیا در کشور ازبکستان سال ۹۷ و یک مدال برنز در مسابقات آسیایی در کشور چین و چندین مدال رنگارنگ مسابقات قهرمانی کشور به دست آورده است. وی در میادین بین المللی به فینال b مسابقات جهانی رومانی و بلغارستان راه پیدا کرده است و در حال حاضر عضو تیم صنایع هرمزگان در لیگ برتر است.حامیان اصلی کیانا در ورزش اول خانواده او هستند و مربم و آرزو پاسلار همواره در قایقرانی و رشد او در این رشته ورزشی نقش اساسی داشته اند.کیانا کمال زاده اعتقاد دارد که رشته قایقرانی طی سال های اخیر پیشرفت زیادی داشته است. هرچند شرایط این ورزش برای بانوان سخت تر از آقایان است ولی استعداد و توانایی بانوان قایقران در استان هرمزگان مثال زدنی است.
قایقرانی همیشه الویت اول زندگی کیانا کمال زاده بوده اما سعی کرده است که قایقرانی را در کنار درسش ادامه دهد تا ورزش لطمه ای به درسش وارد نکند و در حال حاضر دانشجو رشته علوم ورزشی مقطع کارشناسی است.
این قهرمان قایقرانی هرمزگان بر این باور است که آرزو پاسلار بهترین مربی است که داشته است و در مسیر قهرمانی بیشتر از هر کس دیگری به او کمک کرده است.کیانا کمال زاده از این که آرزو پاسلار به عنوان رئیس هیات قایقرانی استان انتخاب شده است بسیار خوشحال است ، چون ایشان را لایق ترین فرد برای ریاست هیات می دادند و می تواند به قایقرانی استان کمک زیادی کنند. قهرمان استان، تمام مدال های را که کسب کرده است را مدیون زحمات و انگیزه های ایشان می داند.کیانا کمال زاده بر این باور است که تحمل سخت ترین شرایط و کنار آمدن با محدودیتها و تلاش کردن برای رسیدن به هدف زندگی بدون ورزش معنایی ندارد.او می گوید: شیرین ترین خاطره لحظه کسب مدال طلای قهرمانی آسیا است.
قهرمان ملی پوش هرمزگانی برای رسیدن به آرزو هایش در ورزش در هفته هروز سه تا پنج وعده تمرین می کند و فقط یک روز و نیم استراحت در هفته دارد.وی آسیب در ورزش را جزی از ورزش حرفه ای می داند اما نباید این آسیب دیدگی باعث کناره گیری ورزشکار از ورزش شود. کیانا کمال زاده، اوقات فراغت خودش را به کتاب خواندن ، دیدن فیلم و گذراندن با خانواده و دوستان سپری می کند. آرزوی ورزشی کیانا کمال، راهیابی به مسابقات المپیک و هدف پیش روی ایشان شرکت در مسابقات قهرمانی جهان چک و لهستان است.قایقرانی در زندگی ایشان تاثیر زیادی داشته است و باعث شده برای به دست آوردن هدف هایش بجنگد و بخش اصلی و الویت زندگی او قایقرانی است.کیانا کمال زاده در پایان از خانواده عزیزش و مربی خوبش که توی این مسیر سخت همیشه حامی او
بوده اند تشکر کرد و از مسئولین خواستار حمایت های ویژه ای نسبت به قهرمانان و مدال آوران استان شد.
به بهانه روز پزشک : مهین بانو شکیبا اولین بانوی داروساز استان هرمزگان
مهین بانو شکیبا اولین بانوی داروساز یکی از بانوان موفق در حوزه علمی و پزشکی اهل بندرعباس است که بعد از سالها فعالیت در حوزههای داروسازی (۲۴ آذر ۸۶) به رحمت ایزدی پیوست.
مهین بانو شکیبا در سال ۱۳۱۷ در بندرعباس متولد شد و کلاس اول دبستان را در بندرعباس سپری کرد.
وی به علت شغل پدرش میرعبدالرحیم شکیبا که رییس اسکناس بانک ملی بود به خرمشهر عزیمت و سپس در یزد ساکن شد.
مرحومه شکیبا تا کلاس دهم در یزد زندگی کرد به دلیل تحصیلات پدر مجبور شد به تهران بروند او در سال ۱۳۳۴ در تهران دوره دبیرستانش را سپری کرد و در همان سال وارد دانشگاه خدمات عالی اجتماعی شد.
او دوره مددکاری دوساله را پشت سرگذاشت و عنوان کاردان مددکار را کسب کرد که امروزه در سازمان بهزیستی ادغام شده است.
وی سپس در ۲ رشته دندانپزشکی و داروسازی در دانشگاه تهران پذیرفته شد که با نظرپدرش داروسازی را انتخاب کرد و همان سالها با همسرش مرحوم ابراهیم صفا آشنا شد که دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه تهران بود، منجر به ازدواج شد و ثمره ازدواجش سه فرزند به نامهای امید، امیر و الهام صفا است.
مرحومه شکیبا ضمن مدیریت داروخانه رازی بندرعباس در سازمان حمایت از کودکان بی سرپرست نیز فعالیت میکرد.
وی جزو اولین گروهی بود که یک مرکز کوچک انتقال خون در بهداری افتتاح کرد و در کنار آن فعالیت در هلال احمر آزمایشگاه و انتقال خون را برعهده داشت.
متاسفانه این بانوی بزرگ و مهرورز پس از کسالتی طولانی در ۲۴ آذر سال ۸۶ در تهران از دنیا رفت و در آرامگاه کلاتو به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی
نرگس نصیری : پر شتاب و خستگی ناپذیر در مسیر اهداف هنری خود در حرکت است
هنر در ضمیر یک هنرمند، خود را در اشکال مختلف آشکار خواهد کرد. هنر مقوله ای است که در هر بُعد خود، از روحی عاشق و جستجوگر نشات می گیرد، خواه هنر نقاشی باشد، شعر باشد، عکاسی باشد یا هر نوع دیگری از هنر…
نرگس نصیری یکی از بسیار زنان هنرمندی است که به بُعد هنری خود، توجه بسیاری داشته است. برخی ها اعتقاد دارند که مادر بودن و نگهداری از فرزندان دست و پای انسان را برای دستیابی به آرزوها و علایق آنها خواهد بست اما او با وجود داشتن سه فرزند با حرکتی پر شتاب به سمت رویاها و اهداف هنری خود در حرکت است و هیچ محدودیتی را به عنوان سد راه خود قلمداد نکرده است.
وی پس از پایان تحصیلات در مقطع دیپلم، به کمک پدرش استاد مرتضی نصیری شتافت و شروع به تحقیقات علمی در زمینه ی واژه نویسی و نگارش کتاب واژگان استان هرمزگان کرد و مشغول به فعلایت شد که تا امروز این فعالیت ادامه دارد.
پس از گرفتن لیسانس ازدواج کرد. چندی به سرودن شعر پرداخت و در چندین شب شعر استان حضور یافت.
پس از تولد دومین فرزند خود وارد دانشگاه آزاد گردید و در مقطع کارشناسی ارشد در رشته ی زبان و ادبیات فارسی به ادامه ی تحصیل پرداخت و در دانشگاه جزو ۱۰ تن از دانشجویان برتر سال تحصیلی خود شناخته شد.
درست چند روز قبل از تولد سومین فرزندش، از پایان نامه خود تحت عنوان “مصدرهای زبان فارسی و مقایسه ی آن با گویش هرمزگانی”، دفاع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مقطع ارشد، از آنجایی که علاقه ی بسیاری به عکاسی و هنر داشت برای کسب تجارب بیشتر و یادگیری علوم عکاسی وارد سینمای جوان گردید و پس از گذراندن سه دوره عکاسی به طور جدی شروع به عکاسی کرد.
از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ به تدریس فتوشاپ و نرم افزارهای مرتبط با عکاسی مشغول بود.
یکی از بهترین و اولین ویراستارهای زبان بومی است که در چندین کتاب نام او به عنوان ویراستار مستقل ثبت شده است. از جمله کتاب های “گپ گنوغ۲” _ “بن گر” _ “عرشیان جزیره” “چلچلی” با تالیف مرتضی نصیری و کتاب “سروقامتان توکهور و هشت بندی” برای بنیاد شهید و ایثارگران استان، کتاب “قطار قرمز کوچولو” از محسن اقتدار شهیدی و ...
او یکی از برگزیدگان نخستین جشنواره ی ملی عکس مردمی خلیج فارس بود، همچنین در نمایشگاه عکس سیزدهمین هفته ی فیلم و عکس هرمزگان حضور داشت.
در سال ۱۳۹۷ وارد انجمن عکاسان هرمزگان گردید و در سال ۱۴۰۱ وی یکی از کاندیداهای منتخب انتخابات پنجمین دوره ی هیات مدیره ی انجمن عکاسان هرمزگان بود.
او کتاب هایی نیز در دست چاپ دارد از جمله کتاب اشعار و ترانه های او که به زبان فارسی و بومی سروده شده است. همینطور کتابی تحت عنوان “آیین نگارش گویش بندری” که در آن شیوه ی نگارش و تایپ زبان بومی منطقه به صورت رسمی معرفی گردیده است.
کتاب واژگان بومی خلیج فارس را نیز تحت عنوان “فرهنگ نصیر” از سال ۱۳۸۴ به همراه پدر خود شروع به نگارش کرده است که به دلیل حجم زیاد کتاب، هنوز چاپ آن صورت نگرفته است.
او همچنین در زمینه تراش صدف و سنگهای زینتی، مهارت دارد و دارای مدرک فنی و حرفه ای صدف ساز می باشد. از آنجایی که دستی بر نگارش دارد و در این رشته با کمبود منابع و کتب چاپی مواجه بود، تصمیم گرفت کتابی را نیز تحت عنوان “صدف ساز” آماده ی چاپ نماید که هم اکنون نگارش آن پایان یافته است.
زنان همیشه اولویت من در عکاسی و فیلم سازی هستند
در دنیایی که همه چیز خیلی زود فراموش میشود، عکسها سندی هستند که با ثبت یک لحظه، راوی تاریخ میشوند. لحظه کوتاهی که در قاب کوچک عکاسها ثبت میشود، آنقدر قدرتمند است که میتواند خشم، زیبایی، ظلم، امید و اندوه نهفته در دورن خود را به چشمهایی که نظارهگر آن هستند، منتقل کند.
۱۹ آگوست (۲۸ مرداد) در تقویم بسیاری از کشورهای جهان بعنوان روز جهانی عکاسی نامگذاری شده است.
در استان هرمزگان و بندرعباس نیز عکاسان هنرمندی داریم که بانوان سهم زیادی از این قشر را شامل می شوند . الهام افروتن از بانوان عکاس و فیلم ساز هرمزگانی که اتفاقا ۲۴ مرداد ماه سالروز تولد خود را جشن گرفت . وی دانش آموخته مترجمی زبان است و از سال ۹۰ به طور حرفه ای عکاسی می کند . به همین مناسبت به سراغ او رفتیم و شما را به خواندن این گفت وگوی خودمانی دعوت می کنیم .
تعریف الهام افروتن از عکاسی چیست ، دوست دارید به عنوان عکاس شناخته شوی یا فیلم ساز؟
عکاسی مقدمه فیلم سازی ست چرا که عکاسی شناخت تمام و کمال تصویر است و فیلم سازی مجموعه ای از تمام هنر هاست از نقاشی تا موسیقی و ادبیات در فیلم وجود دارد. پس فیلم ساز باید شناخت نسبی از تمام هنرها را داشته باشد .
سبک کارتان چیست؟
سبک عکس های من عکاسی استیج یا کارگردانی شده ست که بسیار نزدیک به فیلم سازی ست چرا که سناریو دارد طراحی صحنه و لباس ،گریم ، نورپردازی و بازیگر. البته زنان همیشه اولويت من در عکاسی و فیلم سازی هستند.
از انجمن عکاسان و کلاس هاس عکاسی و… بگویید؟
متاسفانه دوران کرونا باعث افت شدید فعالیت های انجمن عکاسان شده است که امیدوارم با تمام شدن این بیماری دوباره فعالیت ها از سر گرفته شود . کلاس های عکاسی هم در همین دوران کرونا شهرهای مختلف استان برگزار شده است که من در شهر خمیر و فین مدرس آن بودم .
چه عاملی باعث شد که به فیلم سازی و یا عکاسی روی بیاورید؟ و از چه زمانی به عکاسی پرداختید ؟
خواندن کتاب و تماشای فیلم مرا تشویق می کرد که فضای قصه ذهنم را به عکس نشان بدهم آنجا که زبان قاصر بود تصویر خودش را نشان می داد.
از سال ۹۰ شروع به عکاسی و از سال ۹۷ شروع به فیلم سازی کردم .
دنبال ایجاد چه نوع فرآیند فکری ای در مخاطبتان هستید ، هدف چیست؟
هدف من بالا بردن سطح اندیشیدن مردم است . من لقمه آماده در دهان مخاطب نمی گذارم دلم می خواهد ذهن را تحریک کنم به اندیشیدن عمیق
اولین دوربین عکاسی و اولین عکسی که گرفتی را به خاطر دارید؟
اولین دوربین ۵۵۰ کانن با لنز ۱۸_۵۵
اولین عکسم از درخت لور بود.
در حال حاضر با چه تجهیزاتی کار می کنید؟
الان هم دوربین متوسطی دارم
ابزار اولیه برای عکاسی:
پایه و دوربین و دو لنز .
شما تعداد زیادی کارگاه عکاسی برگزار کردهاید، تجربهی شما در مورد آنها چطور است و فکر میکنید مهمترین چیزی که مردم در کارگاههای آموزشی شما یاد میگیرند چیست؟
نکته اصلی هر کارگاه هنری برداشت چهارچوب ذهنی ست . هنرمند باید تخیلش را پرورش بدهد بارورش کند و آگاهی ببخشد . در کارگاهای من توجه به هنرهای دیگر است. مثلن موسیقی موتزارت چه تصویری در ذهن شما خلق می کند. یکی از تمرین های مهم کارگاه های من نوشتن برای عکس است. قصه پردازی کردن باعث می شود عکس های شما با آگاهی و تسلط بیشتری باشد .دوربین را به دست هر کسی بدهید دکمه ی شاتر را فشار بدهد بالاخره یه تصویر تولید می شود .اما هنرمندِ عکاس با ذهن لبریز از قصه و با اگاهی از تکنیک عکاسی می تواند تصویری تاثیر گذاری را ثبت کند .فرقی هم نمی کند در چه سبکی عکاسی می کنید.ما «قصه گویان بی زبانیم»
آیا با سوژه های خود تعامل دارید؟
نکته اول عکاسی تعامل با سوژه ست
عکاس باید با سوژه ش هم سخن شود تا هم خودش از سوژه اطلاعات کسب کند و همینطور سوژه در مقابل دوربین شما معذب نباشد و به شما اعتماد کند .
سوژه مورد علاقه شما در عکاسی چیست؟
دلم می خواهد مخاطب را وادار به تفکر و کشف و شهود کنم . مخاطب لایه های عمیق تری از تصویر را کشف کند . برایش قصه پردازی کند .
برای تهیه یک عکس خوب چه نکاتی را باید مد نظر قرار داشت؟
زاویه و ترکیب بندی ،رنگ و نور نکات اولیه ای هستند که هر عکاس باید رعایت کند .
از بین کارهایتان، کدام یک مورد علاقهی شماست و چرا؟
بین عکس های مستند عکسی ست که در فصل صید میگو در محله خواجه عطا گرفته ام . همه المان های بندرعباس را در این عکس می بینم و شاید باورش کمی سخت باشد من این تصویر را در خواب دیده بودم .
از عکسهای کارگردانی شده هم عکسی ست از یک زن با آینه ی شکسته ، شاید حال و هوای ذهنی خودم بوده می خواستم ذهن خودم را ببینم .
درچه مسابقه هایی شرکت کردید و چه مقام هایی آوردید؟
معمولا علاقه ای به شرکت در مسابقات عکاسی ندارم اما در چندین جشنواره و نمایشگاه شرکت کردم . برگزاری نمایشگاه عکاسی را ترجیح میدهم . و داور چند جشنواره عکاسی بودم مثل جشنواره ملی عکاسی موبایلی خلیج فارس و مسابقه های عکاسی فنی حرفه ای و صنایع دستی
و مدیر اجرایی جشن عکس در سال ۹۹. و عضو هئیت مدیره عکاسی و مدیر آموزش انجمن عکاسان
به طور کل مقام آوری در مسابقات عکاسی برایم اهمیتی ندارد .
آیا تا به حال عکسی گرفتهاید که تعادل عاطفی شما را عمیقاً به چالش بکشد؟
بله از کودکان کار ، همیشه اشکم را در می آورد . از حیوانی که زخمی و گرسنه ست. از دریای زیبا که فاضلاب در آن روانه میشود. از کارگری که کفشش پاره است و….. ( هم ذات پنداری قوی دارم )
اگر قرار باشد یکی از مناطق استان را برای عکاسی انتخاب کنی آنجا کجاست؟
روستاهای قشم را برای عکاسی دوست دارم.
چه توصیه ای برای یک عکاس و یا فیلمساز تازه کار به ویژه بانوان دارید؟
اول از خودتان بپرسید چرا؟
چرا می خواهید عکاس یا فیلم ساز بشوید ؟
اگر جوابتان صد در صد برای خودتان قانع کننده بود بسم الله
عکاسی فقط فشار دادن یک شاتر نیست آنقدر باید از هنرهای دیگر بدانید تا نتیجه ی کار در عکس متبلور شود .
فیلم ساختن سخت ترین کار دنیاست
شما به عنوان کارگردان مسئول هدایت درست تمام تیم هستید از تصویربردار گرفته تا تدارکات را شما باید هندل کنید .
هنرمند بودن شوریدگی ست، شیدایی ست. اگر عزمتان جزم باشد می توانید استقلال مالی خوبی هم داشته باشید .چرا که نه!
حرف آخر
اگر می خواهید فیلم ساز یا عکاس شوید قدم به قدم و اصولی پیش بروید. حتما مدرسین خوبی هستند که می توانند تجربیات خودشان را در اختیار شما بگذارند، اما همه چیز به تلاش و مطالعه و تمرین شما بستگی دارد .
نقش اشعار آئینی در زنده نگاه داشتن نهضت عاشورا
آغاز ایام سوگواری اباعبدالله الحسین (ع) به نام شعر و ادبیات آئینی و بزرگداشت محتشم کاشانی نامگذاری شده و روزی است برای گرامیداشت شاعران و نویسندگان این حوزه از ادبیات که با قلم خود از گذشته تاکنون یاد بزرگان و وقایع بزرگی چون نهضت عاشورا را زنده نگه داشتهاند.
زهرا اسپید، جوان هرمزگانی است که در زمینههای آئینی و مذهبی و همچنین حوزه پایداری و دفاع مقدس شعر سروده و کتاب نگاشته است. در ادامه گفتوگو با این شاعر و نویسنده هرمزگانی را بخوانید.
لطفاً خودتان را معرفی و مختصراً بیوگرافی خود را بیان کنید.
زهرا اسپید هستم متولد ۱۳۶۱ اهل و ساکن بندرعباس. تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت رفتار سازمانی و منابع انسانی به اتمام رساندهام و در زمینه شعر و نویسندگی فعالیت میکنم.
به نظر شما فعالیت در حوزه ادبیات تا چه میزان به رشته تحصیلی مرتبط است؟
فرهنگ، هنر و ادبیات مقولهای است ورای تحصیلات و نمیتوان گفت به صرف داشتن تحصیلات مرتبط بروز میکند و به شکوفایی میرسد.
علاقه به سرودن و نوشتن از چه زمانی در شما شکل گرفت و به طور جدی وارد این حوزه شدید؟
از کودکی این علاقه را در خود احساس میکردم، اما به طور جدی علاقهام را از دوره جوانی دنبال کردم، از سال ۸۵ وارد انجمن شعر حوزه هنری استان شدم و مدتی بعد به سراغ مقوله داستان کوتاه رفتم.
با توجه به نامداری هشتم مرداد به نام “شعر و ادبیات آئینی و بزرگداشت محتشم کاشانی” تأثیر اشعار محتشم کاشانی بر شکلگیری ادبیات آیینی را چقدر مؤثر میدانید؟
محتشم کاشانی به واسطه دوازده بند سوگ سرودهای که در وصف سیدالشهدا (ع) دارد توانسته تأثیر شگرفی بر ادبیات آئینی به خصوص در حوزه شعر عاشورایی داشته باشد که به عقیده من این تأثیر فقط در مورد ادبیات نبوده بلکه در هنرهایی همچون خطاطی، مداحی و حتی معماری و…هم مؤثر بوده است. امروزه با گذشت نزدیک به ۵۰۰ سال از زمان سرایش اشعار محتشم از کتیبههایی بهره برده میشود که به تعبیر من تأثیر بسزایی در هیئت آرایی و گرافیک محیطی (فضای مساجد، حسینیهها، سازمانها و به طور کلی در و دیوارهای شهر) دارد.
فضای ادبیات آئینی در استان هرمزگان را چگونه ارزیابی میکنید؟
در استان هرمزگان شاعرانی داریم ارادتمند به اهل بیت رسول اکرم (ص) که اشعار خالصانه و نابی را سرودهاند و در این زمینه با عشق و علاقه فعال هستند.
برایمان از کتاب “با چشمهایم جنگیدم” بگویید.
کتاب ” با چشمهایم جنگیدم” خاطرات جانباز سربلند هرمزگان ” مراد هنرمند ” است. انگیزه نوشتن چنین آثاری که به دفاع مقدس مربوط میشود روحیه خاصی را میطلبد و افراد علاقهمند و دغدغهمند وارد این عرصه میشوند.
تعدادی از آثار خود را معرفی کنید و از موفقیتهایی که در این مسیر کسب کردهاید بفرمایید.
آثار من شامل مجموعه شعر “سر دستهگلهای وحشی”، نگاهی داستانی به زندگی شهید حسین بازدار با عنوان “فقط ماه حسین را میپایید”، خاطرات جانباز، دیدهبان و دیدهور هرمزگانی مراد هنرمند با عنوان “با چشمهایم جنگیدم” و کتاب شعر کودک در حوزه دفاع مقدس با عنوان “آن مرغ دریایی پرپر” است.
تا به حال موفق به کسب عناوین متعدد در جشنوارههای شعر دفاع مقدس، کنگره شعر و داستان جوان کشور، جشنواره عفاف و حجاب کشوری، جشنواره یار و یادگار کشوری شدهام. همچنین انتخاب کتاب “فقط ماه حسین را میپایید” به عنوان اثر برگزیده جشنواره تولیدات حوزههای هنری کشور، انتخاب کتاب “سر دستهگلهای وحشی” به عنوان اثر قابل تقدیر در جشنواره ملی خلیجفارس را در کارنامه خود دارم.
در پایان بفرمایید کدام یک از اشعار خود را بیشتر میپسندید و یکی از آنها را برایمان بخوانید.
از میان اشعارم، شعرهایی که با حس بیشتری سرودهام و از دل برآمدهاند را بیشتر دوست دارم و در پایان ضمن عرض تسلیت به مناسبت آغاز ایام محرم، شعری را تقدیم خوانندگان میکنم:
داغ تو طغیان یک نیل است نزدیک فرات ***قطرههای چشم جبریل است نزدیک فرات
فاطمه شد داغدار خالی آغوش تو***مادر موسی و ابراهیم مشکی پوش تو
او که بوده ریخته در چشم تو اندوه را***غصه آن هم غصهای که میشکافد کوه را
در هوای داغ عاشورا کبابت کرده است***بر زبان انداخت نامت را ربابت کرده است
داده بودی طفل خود را بلکه سیرابش کنند***تیر جای آب داده، بد جوابت کرده است
تو ربابی، مادری که میگدازد رود رود***او تو را آتشفشان، آه مذابت کرده است
بعد اصغر دیدن گهواره و قنداق و طفل***دیدن یک کاسه پر آب، آبت کرده است
آرزو کردی که باران سر بگیرد، آسمان***گریه سر داده، خدایت استجابت کرده است
مینویسند از تو شاعرهای دلخسته مدام*** قصهات داغ است بانو، هی کتابت کرده است