شعر هفته – مهرداد طاهری

ارسال شده در ۷ تیر ۱۴۰۴، توسط مهرداد طاهری

تو را من دوست می‌دارم

چه فرقی می‌کند زیبا

اگر رومی اگر زنگی اگر یکرنگ یکرنگی

تو را من دوست می‌دارم

تو را اندازه لیلی ترین مجنون

تو را هم قد شیرین خواب‌های خسرو و فرهاد

دوست می‌دارم

تو را من دوست می‌دارم

تو زیبائی فریبائی

پر از رازی

تو اعجازی

سکوتی گاه فریادی

شب و روزم تو در يادی

سپیدی عین خورشيدی

تو خورشیدی، خورشیدی …

تو را من دوست می‌دارم.

***

یاد سهراب بخیر

روزگاری می‌گفت: آب را گِل نکنیم!

آب را گِل کردند

چشمه ها خشک، هوا مُرد، زمین بی‌جان است

رودها خالی شد

باغها خشکیدند

سیره بیشه دور اب رؤیایش شد

کفتر آبادی نای پرواز نداشت

آب نداشت

آب را گِل کردند

آن سپیدار بلند ریشه هایش خشکید

مردم بالادست سفره هاشان بی آب

سفره هاشان بی نان

چه اندوه بدی ..

شاعر خاک و گیاه

شاعر خانه دوست

آی سهراب کجائی …؟!!

آب را گِل کردند

آب را گِل کردند

***

گاه‌گاهی عشق را مهمان کن

دو سه خط شعر برایش بنویس

استکانی هم چای روی یک میز به اندازه شب ..

عشق مهمان عجيبی است نگاهش زیباست

حرفهائی دارد که پر از زمزمه پاک خداست

وه چه زیباست

چه زیباست

به گمانم که درخت سایه اش بر سر رود تا ابد می‌ماند

سیب را بردار از سینه رود

سیب را قسمت کن

با همه مردم شهر سیب را قسمت کن

گاه می اندیشم که سیاه هم زیباست

این سیاهی که تو بد می‌دانی که تو بد می‌خوانی

با سپیدی، سر پیوند و رفاقت دارد

من نهالی دارم می‌گذارم لب ایوان خیال

تا هوائی بخورد

قاصدک را گفتم که حواسش باشد

نکند باز مترسک

خواب زیبای نهالم را

بر هم بزند

newsletter

عضویت در خبرنامه

زمانی که شماره جدید منتشر شد، ما شما را با خبر میکنیم!