شعر هفته – همان یک نفر

یک نفر باید باشد که بگوید دوستت دارد و
شبها بنشیند و بخواند
و کتابی را
بردارد و آرام آرام قصه ای ساز کند
و بریزد نور در کاسه شب
بِگذارد سیبی در دل شب
من اگر خوابم برد چادر مادر را روی رؤیاهایم پهن کنید
حس خوبی است که شب باشد و آواز بنان باشد و یک چای …
شاپرک دلتنگ است .. شاپرک منتظر است
کهنه عشقی داشت اما چند سالی است که تنها شده
چشمش به در خانه سفید و خبری نیست، خدایا!!!!
یک نفر نيست که آغاز کند مصرع شب را
قصه را پایان نیست
قصهگو خوابش برد!