عاشق شغلم و محیط آرام کتابخانه بودم
به زندگی من خوش آمدید
به بهانه تولدش قرار ملاقاتی با قدیمی ترین کتابدار بندرعباس در نمایشگاه کتاب هرمزگان جایی که بیشترین تعلق خاطر را به آن دارد می گذارم . سیمین فیروزی متولد سال ۱۳۲۷ در میناب و به علت شغل پدر که در اداره گمرک کار می کرد، به بندرعباس آمد. دوران تحصیل خود را در بندرعباس گذراند ، دیپلم گرفت و به تربیت معلم رفت . پدرش مشوق اصلی او در درس خواندن بود . سپس به عضویت سپاه بهداشت در آمد و دوره آن را در مرکز بهداشت به مدت ۲ سال گذراند . این گفت و گو را از زبان خانم فیروزی بخوانید : کار ما تنظیم خانواده بود و به روستا ها سر می زدیم مخصوصا زنانی که فرزندان زیادی داشتند .حوزه کاری من بخش مادر و کودک بود . بعد آن دو سال ازدواج کردم و به علت اینکه همسرم دانشجو بود با او به تهران رفتم . بعد از برگشتم از تهران در سال ۵۷ جذب اداره کل فرهنگ (اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ) شدم . از آنجا به قسمت کتابخانه ها رفتم و چون بچه کوچک داشتم عصرکاری گرفتم و در کتابخانه شهدا کتابدار بودم . بعد از چند سال پست مسئولیت کتابخانه را بهم دادند . تمامی کتابخانه های بندرعباس را کار کردم و کتابدار های زیادی را در شهر و روستا آموزش دادم که الان در کتابخانه ها کار می کنند و کتابدار های موفقی هستند . و به علت علاقه زیادی که به کتاب داشتم، عاشق شغلم و محیط آرام کتابخانه بودم . خانم فیروزی می گوید : دخترانم کتاب خوان هستند و قلم خوبی دارند و از بچه گی با کتاب بزرگ شده اند.
در طول این سالها که در کتابخانه کار می کردید به فکر نوشتن کتاب افتادید ؟
بله – منتها مشغله زندگی و بچه ها این اجازه را به من نمی داد. منتها در مدت کارم در کتابخانه دو مقاله نوشتم که در مجله گلپنگ ارشاد با نام کوچ دریایی و دیگری خانه سدید سلطنه که متاسفانه الان خراب شده است چاپ شد.
بعد از اینکه کارهایم یکم سبکتر شد خاطراتم را نوشتم و الان به نوشتن آن ادامه می دهم . البته داستان های کوتاهی هم نوشته ام که هنوز موفق به چاپ آن نشدم .
از سدید نام بردید از آن خانه برایم بگویید؟
این خانه در محله کارگزاری واقع بود که الان به پاساژ ستایش تبدیل شده است . در زمان کودکی به همراه مادرم که از بستگان سببی او بود به آن خانه سر می زدم . مادرم به دیدن زن عمویش می رفت که دختر سدید سلطنه بود من در آن زمان کلاس سوم و یا چهارم دبستان بودم و در اتاق های بزرگ این خانه که بالغ بر ۲۰ اتاق بود با وسایل زیبا و آنتیک بود می گشتم و بازی می کردم . در ورودی بسیار بزرگی مانند قلعه برای رفت و آمد شتر و … و در دیگر کوچک بود. خانه ای زیبا و مجلل دارای دو قسمت اندرونی و بیرونی. این خانه دارای 4 تا بادگیر ، پنجره های مشبک و در دو طبقه ساخته شده بود و راهروهایی که مشرف به حیاط بود .
سدید کارگزار بود و با کشور های دیگر ارتباط داشت. شاعر نیز بود و شعرای زیادی به منزل او رفت و آمد داشتند
سدید ۴ فرزند داشت . یک پسرش در هندوستان و یک دخترش سر زایمان فوت کرد. فقط یک پسر و دختر برای او باقی مانده بود که دخترش مادربزرگ همسرم بود که در سال ۶۳ فوت کرد . شمس الملوک ستایش . در زمان قدیم همسران به فامیل خودشان برای زنان شناسنامه می گرفتند به همین دلیل فامیلی او ستایش بود .
این خانه بعد ها به ورثه رسید . به دامادش آقای ستایش و بعد از فوت آقای ستایش متاسفانه در دهه ۶۰ خانه را خراب کردند و پاساژ ساختند.
نوادگان پسری سدیدالسلطنه با فامیلی سدیدزاده زندگی می کنند و پسوند کبابی بعد از سدید السلطنه به علت این است که پدرشان حاج احمد خان در مسقط از مهمانانش با کباب پذیرایی می کرد.
سیمین بعدها با نوه زن عموی مادرش که نوه دختری سدید السلطنه بود ازدواج کرد.
یک خاطره تلخ و شیرین از آن دوران بگویید
خاطره تلخی ندارم و هر چی فکر می کنم خاطراتم شیرین است .
در ادامه می گوید : به خاطر تغییراتی که بعد از انقلاب پیش آمد . کتابخانه آسیب زیادی دید .یک سری کتاب های خوب و مجلات را جدا کردند و آتش زدند . من که در آن وقت کتابدار بودم خیلی دلم می سوخت . به کمک مسئول کتابخانه کتاب ها را در یک اتاقی نگه داشتیم چون می دانستیم در آینده این کتاب ها به درد بچه های نسل بعد می خورد و الان به خاطر شور انقلاب احساسی برخورد می شود. این بود که کتاب ها را در یک اتاق پنهان کردیم و مسئول کتاب خانه در آن اتاق را قفل کرد و هر کسی که برای آتش زدن کتاب ها می آمد کتابی پیدا نمی کرد. بعد ها از طرف تهران برای ما نامه فرستادند که کتاب ها را حبس کنید و در کتابخانه نباشد و در جای امن نگه داری کنید . این همان کاری بود که من و مسئول کتابخانه از قبل انجام داده بودیم. امروز این کتاب ها به عنوان مرکز اسناد کشور نگهداری می شود .موضوع کتاب ها بیشتر تاریخی و اجتماعی بود و به درد دانشجوها می خورد . کتاب تاریخ و فرهنگ کشور مان است و نمی شود از آن جدا شد .
اهمیت این کتاب ها به حدی بالا بود که ما آن را در قبال کارت شناسایی تحویل می دادیم اما نمی گذاشتیم از کتابخانه خارج کنند چون امکان داشت آسیب بزنند و یا برگه ای از آن بکنند .
از نظر شما استقبال مردم از کتابخوانی در طول این سالها چه تغییری کرده است ؟
من فکر می کنم کمتر شده است . هم گرانی کتاب و هم مشکلات معیشتی که مردم دارند باعث شده که کتاب جایی در سبد خانوار نداشته باشد .
خودم هر دفعه که نمایشگاه کتاب بود ۵ یا۶ جلد کتاب برای خودم می گرفتم الان شاید ۱ جلد بخرم و یا صرف نظر کنم
در چه رشته ای تحصیل کردید ؟
رشته تحصیلی ام طبیعی بود ولی به ادبیات علاقه داشتم .
چندین بار دوره کتاب داری را در تهران گذراندم و یک سال نیز به عنوان کتابدار نمونه کشورانتخاب شدم و از دست آقای مسجدجامعی وزیر وقت ارشاد لوح ام را دریافت کردم . منتها همیشه همکارانم به من لطف دارند و هفته کتاب به من زنگ می زنند اما به خاطر مشکلات پا درد نمی توانم برم اما همیشه هدیه ها و لوح تقدیر را برایم ارسال می کنند.
از کتابخانه هایی که به خاطر دارید برایمان بگویید ؟
در زمان کودکی با برادرم از کتابخانه ای کوچک واقع در فلکه شهربانی کتاب به امانت می گرفتیم و آن اولین کتابخانه قدیمی بندر در دهه ۳۰ بود . در آن زمان سرگرمی خاصی نداشتیم فقط یک رادیو بود که پدرم می گرفت و این کتابخانه سرگرمی خوبی برای من و برادرم بود .بعد از آن کتابخانه ای در محله اورزی ها افتتاح شد (کتابخانه مژگان خضری) و سومین کتابخانه ، کتابخانه ای در محله ششصد دستگاه بود و در آخر کتابخانه شهدا با تجهیزات بسیار عالی شامل میز، کتابها ، سیستم خنک کننده چیلر و یک میز بزرگ حاوی دایره المعارف های بزرگ که بسیار هم سنگین بود و مراجعین در همان مکان از آن استفاده می کردند و ما مراقب بودیم که برگه ای از آنها کنده نشود. کتابها به روش دیویی کدگذاری شده بود تا به بهترین نحو فهرست بندی شود و از ۰ تا ۹۰۰ که تاریخ و جغرافیایی بود نامگذاری شده بود .
این کتابخانه شامل یک مخزن و یک سالن کافی شاپ بود که میز صندلی های چوبی در آن واقع بود . در قسمت مخزن کتاب ها خوانده می شد و در زمان استراحت به کافی شاپ می رفتند و ضمن سفارش استراحت می کردند. این مکان چشم انداز زیبایی هم به دریا داشت. بعد از انقلاب کافی شاپ و مخزن به دو قسمت خواهران و برادران تقسیم شد.
اگر بخواهیم کتابی برای ما معرفی کنید ، پیشنهاد شما چیست؟
من همیشه کتابهایی که در کتابخوانه می خواندم را به دوستانم و دیگر همکاران پیشنهاد می دادم . کتاب های تاریخی را زیاد خواندم و دوست دارم . کتاب سرزمین های شمالی خلیج فارس نوشته سدید السلطنه را پیشنهاد می دهم. او در این کتاب از بندر گواتر تا بندر بصره ، وجب به وجب را توصیف می کند.
و دیگری کتاب دختری از ایران نوشته ستاره فرمانفرماییان ، چراکه تاریخ ایران را نوشته است .
کتابهای جمال زاده و باستانی پاریزی هم از دیگر پیشنهادات خانم فیروزی بود.
مشکل کار در کتابخانه را بگویید؟
کتابی که به امانت می گرفتند و پس نمی دهند و یا بعد چند سال و توسط شخص دیگری پس می دادند .
کتاب های کتابخانه چگونه به روز می شد؟
برای به روز شدن کتابخانه ها ، نهاد کتابخانه ها برای تمام کتابخانه های سراسر کشور کتاب تهیه می کند. تا قبل از بازنشستگی ام سه هزار کتابخانه در کشور بود که الان احتمالا به بالای۵ یا ۶ هزار رسیده است .
و ممکن است بعضی از ناشران نیز کتابهای خود را به نهاد کتابخانه ها اهدا کمد .
با کمبود جا در کتابخانه چه می کردید ؟
کمبود جا با ویجین کردن کتابها رفع می شد. کتابهایی که خواننده نداشت و یا از یکی از کتابها چندین جلد بود را کنار می گذاشتیم و به کتابخانه های نیازمند در روستا می فرستادیم. این روش برای مجلات نیز به کار می رفت.
یک سخن با بانوان
کودکان خود را به کتاب و کتابخانه عادت دهید . بگذارید کتاب را لمس کنند و ورق بزنند. برایشان قصه بخوانید . با این کار معلوماتشان بیشتر شده و دیدشان به زندگی عوض می شود . بر ای کتاب خواندن علاقه خیلی مهم است که باید خانواده ها این علاقه را در فرزندان خود به وجود آورند. انشالله که جامعه ای کتابخوان داشته باشیم چرا که در حال حاضر سرانه مطالعه بسیار پایین است.