عاشق خواندن بودم و دلباخته نوشتن

نیلوفر احمدی خالق کتاب قصه های مترو :

ارسال شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، توسط زهره کرمی

نیلوفر احمدی متولد ۱۳۵۱ فرزند عبدالنبی احمدی از نوادگان دختری محمد علی خان سدیدالسلطنه کبابی محقق و نویسنده هرمزگانی نویسنده کتاب اعلام الناس و صیدمروارید است. او درباره خود اینگونه می گوید :

اصالتا مینابی ام یعنی پدر مادرم هردو مینابی اند اما در تهران متولد شده و در بندرعباس رشد یافته ام . دوره دبستان راهنمایی و دبیرستان را در بندرعباس گذرانده ام و در تمام این سالها در محله خواجه عطا زندگی کرده ام . در سال ۱۳۷۰ وارد دانشکده بهداشت دانشگاه تهران شدم و در سال ۱۳۷۴ با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شده به بندرعباس بازگشتم ، مدتی در مرکز بهداشت شهرستان بندرعباس بصورت غیررسمی کارکرده و از سال ۱۳٨۰ بصورت رسمی در مدیریت درمان تامین اجتماعی استخدام و تا سال ۱۳۹۰ در آن مجموعه کارکردم.

در همان سالها به همراه همسر و دو فرزندم به کانادا مهاجرت کرده و تا کنون ساکن شهر تورنتو کانادا هستم.

چه شد که به نویسندگی روی آوردید و اولین تالیف شما چه بود؟

من از دوران دبستان می نوشتم. اولین نوشته ام شعری است که در سن نه سالگی سرودم. عاشق خواندن بودم ودلباخته نوشتن. همیشه چیزهایی می نوشتم و معمولا دور می‌انداختم . انگار در حال تمرین نویسندگی باشم. در طول تحصیل بهترین نمرات من همیشه از درس ادبیات و انشابوده، اولین بار که نوشتن را جدی گرفتم سال چهارم دبیرستان بودم. دلنوشته کوتاهی در وصف خانه مادربزرگم نوشتم و فرستادم به برنامه رادیویی کودک و نوجوان ، نوشته مرا در آن برنامه خواندند، اما خودم نشنیدم. چند نفر ازهمکلاسیهایم شنیده بودند اما بجای اینکه برایشان جالب باشه نمیدانم چرا بالحنی عجیب و با اندکی حسادت خبرم کردند

انگار خطایی از من سرزده باشد. حس کردم نوشتن جرم است این بود که از آن به بعد نوشتنم را جدی نگرفتم. مثل بقیه مشغول درس و کار و ازدواج و زندگی یکنواخت و کسالت بار روزمره شدم.

تا اینکه به کانادا مهاجرت کردم  و تقریبا پنج سال پیش بود که با دوستان جدید در محیطی بسیار متفاوت از ایران حس و حال نویسندگی ام باردیگر زنده شد . دوستان تشویقم میکردند محیط پر بود از جذابیتهایی که میتوانست سوژه داستان نویسی باشد.

اولش کمی سخت بود بعداز بیست و چند سال دوباره قلم بدست گرفتن و نوشتن برایم کار ساده ای نبود.

اما دوستان مرا دلگرم میکردند و هربارکه برایشان نوشته ای ، داستانی یا شعری میخواندم سرذوق می آمدند و به من اصرار میکردند که بیشتر و بهتر بنویسم ، مرا نقد میکردند و برای پیشرفت کارم پیشنهادات عالی داشتند.

پنج سال پیش بود که به پیشنهاد یکی از دوستان کانالی در یکی از شبکه های اجتماعی درست کردم و هرروز یکی دوتا از نوشته ها ، شعرها یا داستانهای کوتاهم را پست میکردم  و اسم آن را قصه های مترو گذاشتم . چون بیشتر مواقع وقتی در حال سفر با مترو بودم داستان هایم را می نوشتم. بعدها همین داستانهای کوتاه در مجموعه ای به نام قصه های مترو به عنوان اولین اثر من چاپ و منتشر شد.

 بهترین و بدترین اتفاقی که در رابطه با نویسندگی برایتان پیش آمد چه بود؟

بهترین اتفاق همین چاپ و انتشار اولین کتابم بود . همیشه اولین های زندگی به یادماندنی ترینها هستند،، مثل اولین روز مدرسه ، اولین دوست، اولین عشق و اولین کتابی که هرنویسنده چاپ میکند.

بدترین ؟ و میتوانم بگویم خنده دارترین اتفاق در رابطه با نویسندگی ام این بود که من اخیرا تصمیم گرفتم خاطرات دوران کودکی و نوجوانی ام را در قالب یک کتاب طنز بنویسم این موضوع را با خانواده و فامیلم که در ایران هستند درمیان گذاشتم و با استقبال و تشویق آنها مواجه شدم اما ناگهان دوسه نفر از افراد فامیل به شدت مخالف نوشتن این کتاب شدند و آنقدر واکنش تندی در برابر این خبر از خودشان بروز دادند که باعث شد علامت سوال بسیار بزرگی در ذهن همه ما ایجاد شود. طوریکه از خودمان بپرسیم چرا ؟ چه مشکلی وجود دارد که فقط این دو سه نفر از نوشته شدن خاطرات من وحشت کرده اند.

مشوق اصلی شما در رابطه با نویسندگی  که بود؟

مشوق های من زیاد بودند اما مشوق اصلی ام مادرم بود که واقعا زنی نمونه و کم نظیر است. مادرم که خودشان به مدت بیش از سی سال کتابدار کتابخانه های عمومی بندرعباس بوده اند همیشه از دوران کودکی مشوق من در کتابخوانی و نوشتن داستان و سرودن شعر بوده اند 

 چه کتاب هایی تالیف کردید درباره آنها بگویید؟

کتاب قصه های مترو که یک مجموعه از داستانهای کوتاه و با موضوع زندگی در ایران و کانادا و مقایسه این دو کشور از لحاظ فرهنگی است بتازگی چاپ و منتشر شده.

کتاب بعدی من که یک رمان تاریخی اجتماعی و عاشقانه است با موضوع استان هرمزگان ، به نام جزیره ای زیر آب هنوز کامل به پایان نرسیده ولی امیدوارم تا سال آینده بتوانم آنرا برای چاپ و انتشار آماده کنم

یک مجموعه شعر هم آماده دارم اما فعلا در فکر چاپش نیستم چون در بازار نشر، کتاب شعر زیاد هست و جای رمان بخصوص رمانی با موضوع استان هرمزگان بسیار خالی هست

کتاب دیگری که در حال نوشتنش هستم کتاب خاطرات دوران کودکی و نوجوانی ام است به نام شهر عشق که اشاره است به شهر میناب که شهر پدری من و شهری است که من شیرین ترین خاطرات دوران کودکی و نوجوانی ام را از آن شهر داشته ام.

به کدام اثرتان بیشتر علاقه دارید و چرا؟

به رمان جزیره ای زیر آب از همه کتابهایی که تا کنون نوشته ام ، اگرچه هنوز چاپ و منتشر نشده، بیشتر علاقه دارم چون در باره استان هرمزگان است . در این رمان من با وسواس خاصی از آداب و رسوم ، غذاها و لباسها، آب و هوای شهرها و حتی ماهیگیری ودریانوردی مردم این استان که بی اغراق یکی از اسرارآمیزترین و ناشناخته ترین استانهای ایران است نوشته ام و یک نکته دیگر اینکه در این رمان از شخصیت ادبی تاریخی و محقق استان مرحوم سدیدالسلطنه کبابی یاد کرده ام . که تا کنون چنین کاری در هیچ کتاب داستانی در ایران اتفاق نیفتاده

 چه توصیه ای به نویسندگان تازه کار دارید؟

از نوشتن نترسند ، بنویسند و بگذارند دیگران بخوانند و نقد کنند. من بیشترین ایده های جدید برای نوشتن را از منتقدانم بخصوص از آنهای که مغرضانه نقد میکنند گرفته ام.

قبل از خواب چه کتاب هایی میخوانید؟

قبلا هرکتابی میخواند اما اخیرا بیشتر کتابهای خودشناسی و خودآگاهی ، چون به بیداری ذهن ناخودآگاه کمک میکند وبرای نوشتن بخصوص برای نوشتن کتاب خاطرات نیاز دارم که ذهن ناخود آگاهم بیدار باشه

به عنوان یک بانوی نویسنده که در خارج از کشور فعالیت دارد از نقش اجتماعی بانوان در جامعه ایرانی صحبت کنیم،  اینکه نویسندگی از سوی زنان چقدر امری پذیرفته شده و حتی شناخته شده باید پنداشت؟

زنان باید ترسهای تلقین شده را از ذهنشان دور بریزند، خودشان راباور کنند آن وقت جامعه هم آنها را باور میکند.

هیچ مانعی برسر راهمان بزرگتر از خود ما نیست باید خودمان را از سر راه خودمان،برداریم.

به عنوان یک بانوی نویسنده آیا محدودیت هایی برای نوشتن در پیرامون خود حس می کنید؟ 

در جامعه غربی به هیچ عنوان . ولی در جامعه ایران تنها محدودیت وجود افرادیست که چون خودشان اهل کتاب و کتابخوانی نیستند نمیتوانند اشخاص کتابخوان یا نویسنده را ببینند و به هر شکلی مانع کار و موفقیت آنها میشوند.

و اما قصه های مترو،  در مورد این کتاب برای ما بگویید؟

این کتاب در واقع مجموعه ای است از داستانهای کوتاهی از زندگی خودم و اطرافیانم در ایران و کانادا ، هدفم مقایسه غیر مستقیم فرهنگ این دو کشور و تاثیر هر یک بر دیگری است. با نوشتن این داستانها من میخواستم تا آنجا که ممکنه بیطرفانه وبصورت کاملا غیرمستقیم نقش مهاجرت را در زبان و فرهنگ و مناسبتهای اجتماعی ایرانیان نشان دهم.

در بعضی داستانها حتی این مقایسه را بین گویشهای متفاوت زبان فارسی انجام داده ام.

ایده اصلی این کتاب از کجا آمد و از شخصیت های آن به ما بگویید؟

حدود چهار پنج سال پیش به پیشنهاد یکی از دوستانم کانالی را در یکی از شبکه های اجتماعی  به نام قصه های مترو درست کردم و هرروز در مسیر رفت و آمدم از خانه به محل کار ، در مترو می نشستم و با نوشتن داستانها و دلنوشته های کوتاه و پست کردنشان در کانال خودم را سرگرم میکردم، کم کم دیدم به سرعت بر تعداد اعضای کانال و تعداد دیده شدنهای هر پست روز به روز اضافه میشود، حدودهفت هشت ماه پیش و بازهم به پیشنهاد یکی دیگر از دوستانم وحمایتهای مادرم تصمیم گرفتم از داستانهای کوتاه کانال، گلچینی تهیه کنم و در قالب یک مجموعه داستان به نام قصه های مترو بفرستم ایران که چاپ شود .  

علاقمندان چطور می تواننند این کتاب را تهیه کنند؟ 

کتاب در بندرعباس فعلا بصورت محدود و خصوصی بین دوستان و آشنایان توزیع شده اما بزودی و در هفدهمین نمایشگاه کتاب هرمزگان توزیع و به علاقه مندان عرضه خواهد شد

و سخن آخر

نویسندگی یک استعداد ذاتی است که با دوره های آموزشی و تحصیلات دانشگاهی فقط پرورش می یابد اما ایجاد نمیشود.

یعنی الزاما هرکسی با مدرک دانشگاهی در رشته ادبیات فارسی ، شاعر و نویسنده نمیشود کما اینکه حافظ وسعدی هیچکدام دررشته ادبیات فارسی تحصیل نکرده بودند.

newsletter

عضویت در خبرنامه

زمانی که شماره جدید منتشر شد، ما شما را با خبر میکنیم!