شعر هفته / لیلا طیبی (رها)

ارسال شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۱، توسط لیلا طیبی (رها)

من،

چه غریبانه،،

میان این همه تنهایی،،،

جا مانده‌ام!!!

***

از تو چه پنهان!

خودت به کنار،

   از یادت هم،،

شراب می‌ریزد.

***

تاریخش را نمی‌‌دانم!

فقط،

به قدمت

کلاغ‌های تاریخ دوستت دارم…

***

باور کردنی نیست،

اما،،،

هر صبح خورشید

از شانه‌های تو طلوع می‌کند.

***

برایم،،،

اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛

بودن در این شهر سیمانی،

ﺍﻣﺎ،،،

ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجره‌ها،

  ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ!

***

از اینجا نرو!

در این شهر،

برای رفتگان

دیگر فاتحه هم نمی‌خوانند!

 ***

احساساتم گل داده‌اند!

از رقص پروانه‌ها

در درونم می‌فهمم.

***

اندیشه‌‌های کهنه

صدها کارتُنکِ منحط

در ذهنم تنیده‌است.

 ***

ذهنم،،،

 اشغال می‌شود،

زیر قدم‌هایی که؛

  بر نداشتی!

***

غریبانه پرسه می‌زنم،

در کوچه‌های شهر…

هیچ چیز آشنای من نیست؛

جز:

غم هزار ساله‌ی تو!

***

نسیم زمزمه‌کنان:

گل‌های رازقی

بوی تو را دارند!

***

تو،،،

کنج اتاقت

تنهایی را به آغوش کشیده‌ای

و من گوشه‌ای از دنیا؛

خاطراتت را…

تواردی دردناک‌ست

   عشق!

newsletter

عضویت در خبرنامه

زمانی که شماره جدید منتشر شد، ما شما را با خبر میکنیم!