شعر هفته

ارسال شده در ۱ فروردین ۱۴۰۱

آهوی چشمت، عقل را زنجیر کرده

عطرت تمام باغ را تسخیر کرده

از شهد لبهایت، کمی ما را بنوشان

لبخند تو ،ذهن مرا درگیر کرده

طوفان بی تابی وجودم را گرفت و

آوارگی را قلب من  تدبیر کرده

گمنام و تنها،محو و بی آوازه بودم

این عشق نامم را چه ،عالم‌گیر  کرده!

گفتی به من باید صبوری کرد با غم

گویا جدایی را خدا تقدیر کرده

دوری بس است ای نازنین برگرد دیگر

این فاصله دلداده ات را پیر کرده

سوسن جعفرزاده

سیما خادمی  فعالیت ادبی و حضور در انجمن شعر را از سال ۱۳۹۵ آغاز کرد .

دارای تحصیلات لیسانس علوم تربیتی ، مدیریت و برنامه ریزی آموزشی می باشد.

از آثار وی می توان به کتاب های مجموع شعر مشترک پایتخت شعر (۱)، پایتخت شعر(۲)

۱۰۱ غزل از ۱۰۱ شاعر از  انتشارات مؤلفین طلایی و واژه های احساس انتشارات رزا اشاره کرد

از  نام  زن    آوردند  ،  آری  شب  یلدا  را

دارد  سر  موی  من  ،  دم های  مسیحا  را

هر   میوه  شیرینی  شهدی  زِ   لبی   دارد

هر  پسته ی  خندانی ، دیده  مهِ  سیما  را

قلبم که اناری  شد خونین  و  ترک خورده

صد دانه زمین خورده بر سر نکشان  پا را

برف  است  و  سپیدیَش ، یاد آور قلب تو

هر  سرو   بروید   تا   بیند   قد   رعنا  را

هر فال که از حافظ ، خوانند  من  آنجایم

عاشق شده ام  گویم ، وصف دل  شیدا را

هر جا که تو  می باشی  یلدای  نشاط آرد

 اما   اگرم   حاسد ،   آتش  نزند   ما   را

امسال   کجا  هستی  ؟   یوسف  شده ای

در چاه 

آن  شانه ی  مردانه  کو  چشم   زلیخا  را

سیما خادمی

شهناز کندی تخلص “ترنم “

 متولد سال ۱۳۶۵ ساکن اصفهان ، دارای تحصیلات :لیسانس علوم تربیتی می باشد.

 فعالیت ادبی خود را  از سال ۱۳۹۹ آغاز کرد.

 از آثار وی می توان به کتاب جشنواره‌ی یزد ، پایتخت “یک و دو” ،۱۰۱ غزل ، به جای تو می نویسم

و ققنوس اشاره کرد.

***

‍ کاش با پایان پاییز این  جهان می ایستاد

یا  زمین  از   دور  بیداد  زمان می ایستاد

چشم من وقتی که سرشار  از  هوایِ  گریه

بود

ابر تیره  دم  به دم  در  آسمان  می ایستاد

یک شبی احساس می کردم تمام این جهان

دور خود می چرخد اماهمچنان می ایستاد

چند   باری    تا    موهایم  اسیر  باد    شد

شانه  می لرزید  گاهی ، ناگهان  می ایستاد

 وقت   رفتن  در  نگاهم  التماسم  را  ندید

بی خبر از این که قلبم بی امان می ایستاد

التماس و  اشک پایان  غرور یک  زن  است

کاش   می فهمید  آن نامهربان   می ایستاد

شهناز کندی«ترنّم»

زینب کرمی یگانه متولد ۱۳۶۸ شهرستان بروجرد استان لرستان
 دانشجو تربیت معلم  و خانه دار است
***
باید که  زن در  عاشقی  دیوانه  باشد
اصلا چه  بهتر در جنون  مردانه  باشد
حتی  که   در  دلدادگی  فرهاد ها   را
شیرین ترین اعجاز این  افسانه  باشد
گاهی  زلیخایی   شود  تا  در خیالش
با  یوسفی  دلداده  و  هم خانه  باشد
او  شادمانی   را   به  دنیا  می  فشاند
با  اینکه  خود  مانند یک ویرانه  باشد
دنیای عقل و  عاقلان دنیای  او نیست
باید که  زن  در  عاشقی  دیوانه  باشد
زینب کرمی یگانه

شهلا اسماعیلی متولد ۱۳۶۱ تهران مدیر انجمن ادبی ترنم یاس ، منتقد و مدرس ادبیات دارای مدرک  کارشناسی حقوق  می باشد . فعالیت ادبی خود را از سن ۱۴ سالگی  آغاز کرد . از آثار وی می توان به کتابهای واژه های بارانی ، بر گستره ی شعر ، نام تو را خط میزنم ،عاشقانه های نا آرام ، ترنم یاس ، هیچ وقت ، ترجمه اشعار ناظم حکمت ،  سرم فقط برای بوسیدن دستهای تو خم می شود  ، ترجمه اشعار جمال ثریا ، تو عشق بودی ، این را از رفتنت فهمیدم اشاره کرد.

***

شاید  که در لحن و صدایش  درد باشد

یک  زن  که  می خواهد  کمی هم  مرد

باشد

باید  برای  این   غزل‌ها   چاره ای  کرد

وقتی  که  مضمونش  دلی  نامرد باشد

نه  گرمی دست   کسی را  حس  نکردم

بگذار  دستم بعد  از این  هم سرد باشد

بازیچه ی   دستان     تقدیرم   و    باید

تقدیر   من    تقدیر    تخته   نرد   باشد

قصد سفر دارم در این دنیا  کسی نیست

هنگام    رفتن   بر    لبش    برگرد  باشد

شهلا اسماعیلی

newsletter

عضویت در خبرنامه

زمانی که شماره جدید منتشر شد، ما شما را با خبر میکنیم!