شعر هفته/ سوسن جعفرزاده
جوهر عشقت تراوش میکند بر جان شعر
میوزد عطر گل از هر واج و آوا،نازنین
من به دیدار تو مشتاقانه دل بستم ببین!
میکنم نام تو را پيوسته نجوا،نازنین!
چون به بیداری دچار اضطرابم از فراق
میگریزم در پناه خواب و رویا نازنین!
می ستایم عشق پاکت را که مدیونم به آن!
جان به من بخشیده ای همچون مسیحا، نازنین
چشمه ی جوشان مهرت پر زاعجازی خوش است!
میشود این قلب کوچک،رنگ دریا نازنین!
کاش از روز ازل تقدیر من ،وصل تو بود
اندکی میکرد با بختم، مدارا نازنین
کاش میشد این جدایی ها به پایان میرسید
خلوتی با چشم تو می شد مهیا نازنین!
***
سکوت را که شکستم،دلم چه روشن شد؛
دوباره فصل بهار و ترانه چیدن شد؛
نسیم عطر تو پیچید و زندگی گل کرد؛
زمان سبز دعا ، وقت آرمیدن شد!
گذشت دوره ی فرسودگی،چو تابیدی!
شکست هیبت شب! وقتِ از تو گفتن شد،
طلسم فاصله باطل شد از طلایه ی صبح
به غنچه گفت صبا،موسم شکفتن شد!
فرو نشست تب و التهاب ثانیه ها
خمید قامت پاییز و ،فصلِ سوسن شد!
ستاره ی تو دمید و طراوتی جوشید؛
صدای پای گل آمد، کویر ،گلشن شد؛
***
باد بهاری وزید ،خنده بزن روزگار!
راز طبیعت شنو از دهن آبشار؛
باز سرک میکشد، غنچه ی گل سوی تو!
باده ی باران رسید، جام عقیقی بیار
یاس به گوش نسیم گفت هزاران درود
غصه ی دی پرکشید،ابر بهاری ببار !
ساحل دریا سپید، تازه شده برگ بید
لاله به رقص آمده داریه و دف بیار!
بوی گل یاسمن، مست نموده چمن!
کاش بیاید به ناز، نرگس والا تبار!
کاش ندایی رسد، مژده دهد پیک یار
نور حقیقی رسید ختم شد این انتظار!
***
چه دلبری شده ای، ،می سُرایمت هرروز؛
نگو به پای غمِ عشق خود بساز و بسوز!
کلامِ توست، که تزئین شعرهای من است!
نگار من! شده ام همچو مرغِ دست آموز !
مُقیمِ قلب منی،زنده ام به شوقِ وصال؛
دلم هوای تو را میکند همیشه،هنوز
تمام دلخوشی ام چشمهای روشن توست؛
سری بزن،نظری کن به من،همین امروز!
اگر که همچو نسیمِ بهار،جلوه کنی؛
شَوَد تمامیِ تقویم عمر من،نوروز!
خدای من برسان یارِ دل نواز مرا!
چه می شود نفسی،بخت من شود پیروز!