“آزیتا شاهی” کسی که هرگز نخواهد مرد

دنیا، سوت پایان را بزن! صداقت من حریف دروغ این زمانه و آدم های دروغ گو نمی شود

ارسال شده در ۵ مرداد ۱۳۹۸، توسط یوسف ملایی - مولف و پژوهشگر

استاتوس” استاد زنده یاد” آزیتا شاهی” انسان را به اندیشه فرا می خواند. چرا تا زمانی که زنده ایم آن چنان بی رحمانه، شرم آور و سخت برهم می تازیم که آدمی همه داشته های معنوی و مادی اش را رها می سازد و از دنیا، سوت پایان بازی زندگی را عاجزانه استدعا می کند؟! درد مشترک خیلی از آدم های این زمانه ناخوشایند همین ناراستی، ناسازگاری و خون به دل کردن های بی اساس و اغلب از سر لجبازی و حسادت است. لطفا لختی مراقب نگریستن، گفتمان و رفتارمان و احساسات دیگران نیز باشیم. باشد که زیست بوممان، بهتر و شادمانه تر باشد.

اما حاجیه آزیتا شاهی که بود؟

کمتر کسی را می توان سراغ داشت تا حدود سی سالگی تمام اعمال واجب خود را تمام و کمال به انجام برساند. خانه خدا را طواف کند؛ به مکان مقدس مسجد النبی مشرف شود. مرقد مطهر امام علی علیه السلام در شهر نجف، مرقد مطهر امام حسین، حضرت ابوالفضل و سایر امکان مقدس کربلا و اماکن مقدس کاظمین و سامرا را نیز زیارت کند. در سوریه با حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیها پیمان دوستی اش را استحکام بخشد. در آرامگاه دانیال نبی در شوش  حضور یابد. به قول خودش به پا بوس امام رضا علیه السلام در مشهد، حضرت معصومه در قم و شاهچراغ شیراز رفته باشد. به آرامگاه حضرت عبدالعظیم حسنی (شاه عبدالعظیم) شهر ری برود. زیارتگاه های سید سلیمان، سید مظفر و سید سلطان محمد در استان هرمزگان را بارها مقصد سفر معنوی خود کند. این اتفاقات در نوع خود عجیب، جالب و اندکی نیز قابل تامل است.

استاد شاهی بسیار انسان باسواد و در عین حال بی نهایت متواضع بود. در مهربانی، گذشت و مردمداری کسی را نظیرش ندیده ام. برای هر کدام مصداق کوچکی می آورم. وجودش از عنصر انسانیت و مهربانی قوام یافته بود. برای هر فصل سال، بسته های مختلف پوشاک، خوراکی، لوازم التحریر و فرهنگی تهیه می کرد و بدون نام و نشان به نیازمندان هدیه می داد.آموزشکده دخترانه فاطمیه برای گذشت و چشم پوشی از خیلی از مسئولیت ها، شاهد خوبی است. خدمت به مردم را برای خودش به عنوان وظیفه تعریف کرده بود تا جایی که حداقل دوبار تمام دارایی و جواهراتش را فروخت تا این رسالت را پاس داشته باشد. شاید روزی یکی از همان انسان ها این مطلب را خواند و صداقت قلم مرا تائید کرد.

تا کنون سراغ ندارم که معلمی شاگردان دختر شهرستانی اش را به خانه بیاورد. با آن ها دوستی بگیرد. معاش شان را تامین کند و در زندگی رهنمونشان سازد اما استاد شاهی اینچنین بود.

بسیار اهل سفر بود. تجربیات گرانسنگی در همه زمینه ها داشت. در همین تیرماه در آخرین سفرمان به لاله زار، زیارتی در بزنجان و روستای ده زارچی بافت رفتیم و چقدر خوش گذشت. قرار بود یک روز بعد از درگذشتش هم برای عروسی خواهر یکی از شاگردانش به استان کرمان سفر کند. برای مردادماه نیز بلیط مشهد مقدس رزرو کرده بود.

آزیتا در ساده زیستی، زیبا نگری، شیک پوشی و حجاب کامل، واقعا کامل بود. لبخند، برای همیشه روی لبهایش منتشر می شد. باز در همین تیرماه در یک جشن تولد، از فراوانی قصه های کودکی برایم گفت که نوشته است. قصه ایی هم که برای ویراستاری به او سپرده بودم قرار بود همین روزها بیاورد که دیگر برای همیشه رفت. کتاب ادبیات کودکان و نوجوانان وی هم نزد من به امانت ماند.

شاهی، بزرگ منش، بزرگ زاده و بزرگ بود. با مهران شاهی نسبت عمو زادگی دارد. با فرخنده پیشداد فر- مولف کتاب 7 جلدی فرهنگ مردم درتوجان نیز نسبت فامیلی نزدیکی داشت. در دوره قبل انتخابات شورای شهر بندرعباس؛ مسئول بانوان ستاد انتخاباتی حاج جواد بلارک بود. خودش در دو دوره ی قبل کاندیدای شورای شهر بندرعباس شد و رای قابل توجهی کسب کرد. دارای مدرک کارشناسی ارشد تحقیقات آموزشی بود. در دانشگاه علمی کاربردی تدریس می کرد و همچنین در زمینه پرورش مربی پیش دبستانی و مهد کودک ها نیز تدریس داشت.

او به اندازه ای خوب بود که هرگز نگذاشت ما اندکی از غصه هایش را درک کنیم. بسیار گشاده رو و فراخ دست بود. در دورهمی خانوادگی ماه گذشته که از قضا و برای چندمین بار وی، میزبان بود. یک عالمه اسباب بازی به کودکان خانواده داد.

یک روز قبل از درگذشتش نیز انگار آهنگ خدا حافظی را کوک می کرد. مثل همیشه با دست پر از سوغاتی به منزل ما آمده بود. ما اصلا نفهمیدیم که او برای خداحافظی آمده است ولیکن خودش می دانست زیرا لباس مجلسی مادر شاگردش را علی رغم اینکه خودش دو روز دیگر قرار بود به بافت برود،با اتوبوس فرستاد. اما چرا در تمام زندگی او یک جور دیگری بود و ما ندانستیم؟

این فرهنگی بازنشسته، از دغدغه مندان و فعالان فرهنگ بومی و عضو گروه استالوون فرهنگ و هنر هرمزگان بود.

مهربانی و عشق به خلق آدمی را جاودانه می کند

این اطلاعیه موسسه حمایت از کودکان بیمار مبتلا به سرطان ساحل خلیج فارس است که به مناسبت درگذشت این خیر خوش فکر توسط بانو صدیقه کیوانی- مدیر اجرایی موسسه منتشر شد.

“عروج یکی از اسوه های مهربانی و عشق که موسسه خیریه ساحل خلیج فارس را هرگز تنها نگذاشت و برای آموزش و فرهنگ و ادب هرمزگان پیشانی بلند مهرورزی بود”بانو آزیتا شاهی” موجب تالم و اندوه بسیار است. موسسه خیریه کمک به کودکان مبتلا به سرطان خلیج فارس یاد آن بزرگ از دست رفته را گرامی می دارد وبرای او آرامش روح و برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزو می کند.”

پیام تسلیت روابط عمومی جمعیت همیاران روان سلامت اجتماعی هرمزگان، پرده از عضویت فعال زنده یاد بانو شاهی در این جمعیت برداشت.

یکی بیاید خاطراتم را قانع کند که او رفته، دلم حرف مرا قبول ندارد. این پیام تسلیت کسانی است که رفتن او را هرگز باور ندارند‌.

این استاد فرزانه و پژوهشگر سختکوش، زاده پنجم شهریور 1352 در بندرعباس بود که ساعت 20 و 30 دقیقه شب بیست و چهارم تیرماه در یک سانحه جاده ای در محور درتوجان – بندرعباس در محدوده جغرافیایی روستای ” چاه فعله” در برخورد با شتر، جان خود را از دست داد و در قطعه 18 بهشت زهرای باغوی بندرعباس به خاک سپرده شد.

بی مسئولیتی مالکان شترها

ولنگاری در حوزه پرورش انواع دام در هرمزگان وجود دارد. یکی از این نابسامانی ها در حوزه شتر داران است که در خصوص جان انسان ها نیز برای خود مسئولیتی متصور نیستند. شبانه آن ها را در جاده های بدون روشنایی بین شهری رها می کنند و همواره حادثه می آفرینند. مرگ نابهنگام یک بانوی فرهیخته در 45 سالگی برای جامعه ای که به انسان های دغدغه مند، فعال و فرهنگی نیازمند است می تواند بسیار ناخوشایند باشد. اما اینجا جامعه، جانی ندارد که ککی آن را بگزد! مسئولی نیست که در قبال خون این مادر بندری، پاسخگو باشد. طرح لیزری دکتر منصور فرهادی برای هشدار به رانندگان به محض ورود حیوانات به جاده ها که شوربختانه جدی گرفته نشد و حتی طرح نصب شبرنگ بر روی شترها نیز عملیاتی نشد تا همچنان با این سهل انگاری ها قربانی بدهیم.

فاجعه ای برای انسانیت

در نوع خود غیر قابل باور است اما حقیقت و واقعیت دارد. ماجرا با تصادف آغاز شد. در حالیکه همسر زنده یاد شاهی پسر 8 ساله مصدوم و همسر غرق در خونش را از خودرو خارج می کرد. رهگذران به جای مساعدت و تماس با اورژانس، با خودروهایشان پارک می کردند بدون زبح شتر، با کارد به جان شتر زنده ی بخت برگشته افتاده بودند و  بدنش را تیکه و پاره می کردند. نمی دانم در کدامین آئین و مسلک این آموزه ها را به ما آموخته اند اما آنچه رقم خورد برای انسانیت، می تواند فاجعه ای تلقی شود. ناگفته نماند که خانم پرستار شریفی هم که در همان حین سر می رسد تا آمدن اورژانس به مدت 20 دقیقه کمک های اولیه و احیاء را انجام داده بود که از این انسان نیک اندیش، بسیار سپاسگزاریم!

هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق؛ ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما. تو برای همیشه زنده، سبز، سفید و قرمز خواهی ماند. راستی رمز خانه تکانی منزل، جمع کردن رخت ها، بسته بندی کردن وسایلت، کاشتن فسیل نخل و شادمانی روز آسمانی شدنت را نیز ندانستیم. سرکشی مستمر بعد از مرگت از خانه باغت در درتوجان همچنین خیلی عجیب است.

روحت شاد خواهر همسرم و یادت همواره گرامی

newsletter

عضویت در خبرنامه

زمانی که شماره جدید منتشر شد، ما شما را با خبر میکنیم!